eitaa logo
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
127 دنبال‌کننده
862 عکس
126 ویدیو
6 فایل
﷽ شعر، داستان، رمان، بیو و پروفایل و هر آنچه برای حالِ خوبِ دلتون نیاز دارید در "کلبه‌رمان" هست♡ کانال اصلی‌مون در ایتا و سروش👇👇 @downloadamiran ارتباط باما: @amiran313 ¹⁴⁰⁰٫⁰²٫¹⁵
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬 🔞 انور داخل هال نبود,چند دقیقه ای که گذشت صدای در هال که روبه حیاط بزرگ وازمایشگاه مجهزش باز میشد امد وسرتاس انور پدیدارشد. من:سلام استاد... انور:کجایی هانیه الکمال,چرا گوشیت خاموشه وبا لحنی که احساس کردم حاکی از متلک است ادامه داد:نمیگی این پدر پیرت برای تو واون نوه های عزیزش ,دلتنگ میشه ودرحینی که خنده جنون امیزی میکرد اشاره به درحیاط کرد وگفت ,بیا بریم ازمایشگاه,کار اصلی ما اونجاست.... از لحن کلامش متوجه شدم از چیزی عصبانی ست وخطر بیخ گوشم است ,باخودمذفکر میکردم این چی چی میگفت نوه هایم؟؟؟ ,اما با طمانینه پشت سرش حرکت کردم وگفتم:یه کم خسته بودم,گوشی را خاموش کرده بودم وخواب بودم. انور:پس اون شوهر دلقکت کجا بود؟؟ ازاین طرز,حرف زدن انور جاخوردم واصلا تحمل نداشتم کسی به علی من ,توهین کند,همینطور که وارد ازمایشگاه میشدم ,گفتم:وای استاد شوهرمن ماهه,راجب علی اینجور نگین.... وای, من چی گفتم؟!!خدای من اشتباه کردم....هارون نه علی .... ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎📚 @downloadamiran 📚 📚 @downloadamiran_r 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب دنج‌ترین گوشه برای خیال توست می‌بافمت هنوز... °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬 🔞 انور سریع برگشت طرفم,انگار منتظر همچین آتویی از طرف من بود...پس درسته...اسمش علی هست درجلد هارون.... با تحکم اشاره کرد تا روی صندلی بنشینم وخودشم روی صندلی روبروم نشست وگفت:ببین هانیه الکمال قلابی که نمیدونم اسمت چی چی هست,اگه ما یهودیها دست توجادوگری وارتباط بااجنه داریم,گویا شما که فکرمیکنم مسلمان باشید جادوی قویتری دارید,طوری من,اسحاق انور این مغزمتفکر اسراییل را همون لحظه اول دیدار جادو کردید که اون لحظه هیچ خواسته ای نداشتم جز اینکه تو درکنارم باشی.... باهر حرف انور پشتم یخ میکرد,پس هوییت ما لو رفته بود,خدای من, علی.....نکنه علی را گرفتند.....همینجور که توافکار خودم غوطه ور بودم ,نا گهان با صدای فریاد انور به خود امدم:ای دخترک بی شرم من تورا مثل دختر خودم میدانستم,میخواستم تمام دنیا رابه پات بریزم,یادته چندماه پیش یه ماده بهت تزریق کردم وگفتم بسیار مفیده برای بدنت؟ یاد اون روز افتادم,درست میگفت دوماه پیش بود...اروم سرم راتکان دادم. انور ادامه داد:ارزوها برات داشتم,چون میدانستم درسن باروری هستی,دارویی بهت تزریق کردم که در زایمان اول صاحب حداقل شش بچه بشی,بله یک شش قلوی ناز وملوس,من بادیدن نوه های رنگ ووارنگ خوشحال میشدم وتوهم با زیاد کردن جمعیت اسراییل ,خدمتی ارزنده میکردی به این قوم برگزیده که یکی از,اهداف بزرگش,افزایش جمعیت با رشد بالا برای خودش وکاهش جمعیت برای مسلمانان بود.... اما تواونی نبودی که من فکر میکردم.... من اشتباه میکردم,اما حالا وقت برای جبران اشتباهم هست... میدانستم که از استرس رنگم مثل گچ سفید شده... انور فریاد زد:نترس دخترک مسلمان...نمیکشمت,میخوام موش ازمایشگاهی خودم بشی وزجر کشت کنم....ودوباره خنده ای از,سرجنون سرداد... ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎📚 @downloadamiran 📚 📚 @downloadamiran_r 📚
🎬 🔞 انور همینطور که به طرف قفسه های ازمایشگاه میرفت گفت:وقتی صبح بهم خبردادند که بیمارستان صحرایی مورد حمله افراد ناشناسی,قرارگرفته وتمام بچه ها,یعنی گنجینه ی اسراییل را غارت کردند,اصلا فکر نمیکردم که کار تو باشه ,تا وقتی ساعت تورا,همون که توی بی شرف داخلش ردیاب کارگذاشته بودی رابا چشم خودم ندیدم باورم نشد که کار کار دخترمن است ومن ماردر استین پرورش دادم. بااین حرف انور مطمین شدم که بچه ها به سلامت نجات پیدا کردند,لبخندی روی لبم نشست که با بطری ازمایشگاهی که انور به سمتم پرتاب کردوبه سرم برخورد کرد,متوجه انور شدم. انور:اره بخند دخترک جاسوس,بخند که نوبت خنده من هم میرسه,ودوباره فریاد زد:من الاغ همون دفعه که تواورشلیم اون پسرک عماد را از دستم دراوردن واسیرم کردند وتوشدی زورو ونجاتم دادی باید بهت شک میکردم....وای که من,اسحاق انور با شصت سال سن از دخترکی عراقی رودستم خوردم.... اما این راز راهیچ جا برملا نمیکنم وخودم میدانم وتو,شیشه ی بسیارکوچکی را از یخچال ازمایشگاه دراورد وگفت:این را میبینی,یک ویروس جهش یافته است که به شدت مسری هست ,قراره روتو امتحانش کنم تا ببینم عوارض مخربش تا کجاها هست.....وخنده ی وحشتناکی کرد وادامه داد نترس موش کوچلوی من,الان باهات کار دارم,این ویروس را یک وقت دیگه روت امتحان میکنم... کل تنم خیس از عرق شده بود,وزیرلبم زمزمه میکردم(یا صاحب الزمان,ادرکنی ولاتهلکنی) انور از داخل یخچال ازمایشگاه دوتا حباب تزریقی بیرون اورد. اولی را بالا گرفت وگفت:این رامیبینی ,تزریق یک بار ازاین ماده باعث عقیم شدن کامل فرد میشه وحباب دومی را بالا اورد وادامه داد واما اگر با این ماده مخلوط بشه,باعث مرگ جنین نه ماهه هم میشه,جنین چند روزه را طی چندثانیه نابود میکند. خدای من این جانی میخواست اول حساب بچه,یابچه های من رابرسد وبعد.... باید کاری کنم,اما اگر کوچکترین حرکتی کنم ,انور را هوشیارمیکنم ومطمینا بااسلحه ی کمریش کارم راتمام میکند,پس نمیتوانم اسلحه ام را از جورابم دربیارم اما طبق شناختی که از انور داشتم ,اگر روی اعصابش راه میرفتم,تمرکزش را از بین میبردم واینجوری فلجش میکردم و نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد وحداقل برای خودم وقت میخریدم...شاید صدام را از میکروفن گردنبند میشنیدند شاید علی بیاد....با به یاد آوردن علی اشک از چشمام سرازیر شد,انور تا گریه ام را دید,در حالی که ماده ی حباب اولی را داخل سرنگ میکشید گفت: چیه مارمولک ترسیدی؟گریه میکنی؟؟ من با جسارتی درصدام گفتم:ترس؟؟!!اونم از ابلیس شکم گنده ای مثل تو؟؟هی چی فکر کردی؟؟من شیعه ی مولا علی ع هستم همون که در خیبر ,قلعه ی یهودیها وصدالبته اجداد تورا با دستان نیرومندش از جا کند وتو که هستی؟تویی که سروسردار ومرادت شیطان است ,شما یک مشت غارتگر وظالمید که حتی سرزمینتان غصبی است,تو وامثال تو برای سلامتیتان ,احکام دین من را رعایت میکنید یعنی حتی ازخود دین درست وحسابی ندارید,شما یک قوم برگزیده خدانیستید,شما یک مشت انگل هستید که درکثافات خودتان میلولید,قوم برگزیده من هستم,شوهرم علی است ,قوم برگزیده شیعیان مولاعلی ع هستند که به زودی زود حجت زنده ی خدا,امام دوازدهم ما همان که شما سعی به دستگیریش دارید,می اید وریشه ی شما را از جا خواهد کند ومیشود انچه که باید بشود وبراستی زمین از آن صالحان است.... به خدا قسم به صدق حرفها ودرستی کلام من اطمینان دارید اما چاره ای جز جنگ ندارید اخر,شما حزب شیطانید وما حزب الله.... درست حدس زدم,انور با شنیدن رجز خوانی من ,خشکش زده بود,حباب دوم دست نخورده بود وسرنگ حاوی موادحباب اول در دستان لرزان انور بود. ناگهان انور مثل گراز وحشی به سمتم حمله ور شد.... ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎📚 @downloadamiran 📚 📚 @downloadamiran_r 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
^ کـلـبــ🏠ــه‍ رمــانـــ ^
#پروفايل °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
♡ هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
37.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادم نمیرود به خدا اشک عمه را یادم نمیرود سر بالای نیزه را یادم نمیرود... 😭 🏴 شهادت امام محمدباقر علیه‌السلام تسلیت باد😔 آجرک الله یا صاحب الزمان °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی زمان گذشته ز روز شهادتم من کشته ی قدیمی یک هتک حرمتم چون پیر پنج ساله شدم بعد کربلا دنیا ندید کودکی با طراوتم پشتم هنوز زخمی شلاق کینه است من یادگار خیمه ی در چنگ غارتم هر شب مرور خاطره ی سرخ کربلا از من گرفت مهلت یک خواب راحتم چون چشم های من نشود روضه خوان کسی من شاهد هنوز زنده ی روز اسارتم سوگند بر تلاوت خورشید نیزه ها یادم نمی رود لبِ آن ماه طلعتم وقتی شراره ریخت روی سر مادرم به شام آتش گرفت مثل حسن چشم غیرتم من دیده ام شبیه رقیه که بوده است دست عدو بزرگ تر از قاب صورتم شام و شراب و سنگ لبِ بامِ کوچه ها خون می چکد ز خط به خطِ این روایتم °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دل برایم شوق برگشتن نخواهد ماند وقتی کسی روی سرم قرآن نمیگیرد °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
دوست دارم که به درگاه خدا گریه کنم دست بردارم و با حال دعا گریه کنم در شب قدر نکردم عمل مقبولی حال بنشینم و بر جرم و خطا گریه کنم عرفه آمد و محزون و خجالت زده‌ام دوست دارم که به مانند گدا گریه کنم در نیایش خالصانه خود ما را از دعای خیرتان محروم نفرمایید🙏 روز عرفه، روز نیایش با حق، فرخنده باد🌹 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیگر نتوان لایق زندان تو گردم دلشادم اگر کشته به دستان تو گردم ذبحم نکن آهسته، بکش روی گلویم باید که دراین مرحله قربان تو گردم 💐 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸آقا امیرالمؤمنین‌ حضرت علی علیه‌السلام روحی لک الفدا فرمودند؛ 🍃بدست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست. 🍃 ،خطبه۲۴۱ .~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~ ناز پرورد تَنعم نبَرد راه به دوست؛ عاشقی شیوه‌ رندان بلاکِش باشد. 🍃 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥چه باید کرد...؟! بچه ها توی خانه بازی گوشی و شیطنت می کردند. گاهی درمانده می شدیم. از آقای بهجت پرسیدم: با بچه ای که از دیوار راست می رود بالا و حرف گوش نمی کند، چه باید کرد؟ گفتند: همان طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه ها هم همان طور رفتار کنید. این طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه ها یا بداخلاق با آنها به خاطر اشتباه، بی معنی می شود. بچه هم احساس نمی کند که بابایش درکش نمی کند. 🔹براساس خاطره‌ی حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی 📚 °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 معرفی و دانلود رایگان 🔹 اَلْغَدیر فِی الْکِتابِ وَ السُّنّة وَ الْاَدَب، معروف به الغدیر کتابی به زبان عربی با موضوع اثبات امامت و خلافت بلافصل امام علی(ع) در واقعه غدیر، نوشته عبدالحسین امینی است. 🔸این کتاب در ۱۱ جلد تنظیم شده و علامه امینی برای نوشتن این کتاب به کتابخانه‌های کشورهای مختلف از جمله هند، مصر و سوریه سفر کرده است. 🔹 چنانکه علامه امینی گفته، او بیش از صد هزار کتاب را دیده و بیش از ده هزار کتاب را مطالعه کرده است. نوشتن کتاب الغدیر بیش از ۴۰ سال طول کشیده است.  ❇️ برای دانلود رایگان این کتاب می توانید از لینک های زیر استفاده کنید: ۱. جلد اول 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۲. جلد دوم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۳ جلد سوم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۴. جلد چهارم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۵. جلد پنجم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۶. جلد ششم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۷. جلد هفتم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۸. جلد نهم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۹. جلد نهم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۱۰. جلد دهم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ۱۱. جلد یازدهم 🔹 متن عربی 👈 دانلود 🔸 ترجمه فارسی 👈 دانلود ♻️ در ثواب نشر این لیست سهیم باشید.              ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا تسنیم، بزرگترین کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬 🔞 انور به سمتم حمله ور شد,دریک چشم به هم زدن چاقوی ضامن دار را از جیبم دراوردم وهمزمان که چاقو را به شکم گنده انور فرو میکردم,سوزشی شدید در شانه ام حس کردم.... مرتیکه ی شیطان صفت سرنگ را به شانه ام فرو کرده بود وکل موادش راخالی کرد. انور که از حمله ی من غافلگیرشده بود وصدالبته پشیمان که چرا بدن مراحین ورود بازرسی نکرده,درحالی که دستش روی شکمش بود ,عقب عقب رفت وکنار میز ازمایشگاه رسید ,کلیدی رافشار داد که صدای اژیر بلندی درفضا پیچید ,خم شدم اسلحه کمری را از جورابم دراورم که لوله ی,اسلحه ی انور را روبه من گرفته بود دیدم... صدای سفیر گلوله یا گلوله هایی در فضا با صدای اژیر درهم امیخت ودیگر چیزی نفهمیدم.... وقتی چشمانم را باز کردم, خودم را زیرسقف چوبیی یافتم,با شتاب خواستم بلندشوم که سوزشی در بازو همراه دست مهربان علی ,مرا وادار کرد تا بخوابم.... کم کم ,همه چیز داشت یادم میامد...من ....انور...ازمایشگاه....علی.... عه علی که اینجاست.. میخواستم حرف بزنم,تمام توانم را جمع کردم وباصدای ضعیفی پرسیدم:علی,کجا بودی؟من کجام؟اینجا کجاست.... علی:من رفته بودم با مبارزین دیگه اون فرشته های کوچلو رانجات دهم,فرشته های کوچلو جاشون امنه وخدارا شکربه موقع به داد تو رسیدم,یه گلوله به بازوت اصابت کرد امانگران نباش ,خوب میشی,انور هم یک گلوله حرومش کردم والانم ما بیرون از خاک رژیم اشغالگر قدس هستیم...درروستایی نزدیک بیروت در لبنان....سلما نیروهای حاج قاسم ما رانجات دادند....اصلا من وتو جز نیروهای حاج قاسم بودیم....بالاخره باهمین نیروها قدس را فتح میکنیم شک نکن..... خدا راشکر کردم که از دام عنکبوت رها شدم وبا تصویر زیبا ونورانی حاج قاسم که درخیالم شکل گرفت در حالی که باخودم میگفتم:((ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت,,همانا سست ترین خانه ها,خانه ی عنکبوت است)) دوباره چشمانم بهم امد وبخواب رفتم..... .... ………پایان فصل اول…… فصل دوم با عنوان(ازکرونا تا بهشت) است که خانم حسینی به رشته تحریر درآورده است و قهرمانهای فصل دوم رمان هم سلما وعلی و....هستند. °•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# دلبرانه💟
به گیسوان پریشان خود نگاه کن
که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم
°•♡ @downloadamiran ♡•° °•♡@downloadamiran_r♡•°