#رفیقانه😊
به قلبت❤️رجوع کن؛
اگر حالت خوبست،
به باورهایت ایمان بیاور!
اگر حالت خوب نیست،
همچون خانه کلنگی آن را بکوب
و از نو بساز!
برای تغییر دیر نیست...
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
🖤بی سبب نیست شما
🖤جلوهٔ اسرار شدی
🖤اولین فاطمه هستی
🖤که حرم دار شدی
#وفات_حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها بر شما خوبان تسلیت باد.
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
#دلتنگی😔
▪️بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا
آبمیوه نبود
▫️بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با
دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که
مادر گفته بود.
▪️بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای
ترسناکتر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازهای که فهمیدیم
پشت هر خندهی مادر هزار گریه بود و
پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
▫️بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما
دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و دیگر دستهای ما را برای عبور از
جاده نخواهند گرفت!
▪️بزرگتر که شدیم فهمیدیم که این تنها ما
نبودیم که بزرگ شدیم؛ بلکه والدین ما
هم همراه با ما بزرگ شدهاند و چیزی
نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
▫️خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل
چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی
از آینده ما بود.
▪️خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سختگیری مادر عشق بود
غضبش عشق بود
و تنبیهاش عشق...
▫️و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر
از لبخند پدر، انحنای قامت اوست!
✔خدا به همه پدر و مادرهایی که در قید حیاتند سلامتی و به آنهایی که آسمانی شدند مغفرت عطا بفرماید.🤲
الهی آمین
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
#داستانک
عارفی را گفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت: آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد،
اما دستم را میگیرد....
^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
#پروفایل
#تکست🌸
به کسانیکه به شما حسادت میکنند،
احترام بگذارید!
زیرا آنها کسانی هستند
که از صمیم قلب معتقدند:
"شما بهتر از آنها هستید!" ....
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
#نیازمندیها
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
که ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ میگذرد؛
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ
کہ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ میکنند
و ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ میشوند :)
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
♡بھ سراغِ من اگࢪ مۍآیید
نرمـ و آهستھ بیایید
مبادا ڪھ ترڪ بردارد
چینۍنازڪ تنهایۍ من...
#سھرابسپھرے
#تنهایی
#داستان_کوتاه
#تشرفات
💥شیخ حرّ عاملی می گوید:
من در زمان كودكى و سن ده سالگى به بیمارى سختى مبتلا شدم و چنان حالم منقلب و دگرگون شد كه بستگان و نزدیكان من جمع شده و گریه مىكردند و یقین پیدا كردند كه من در آن شب خواهم مرد و از این رو آماده سوگوارى براى من گردیدند. در این اثناء در میان خواب و بیدارى، پیغمبر و دوازده امام علیهم السلام را دیدم بر آنان سلام كرده با یكیك، آن بزرگواران مصافحه نمودم.
✨💫✨
میان من و حضرت صادق علیه السّلام سخنى گذشت كه در خاطرم نماند. تنها به خاطرم مانده كه آن حضرت در حق من دعا فرمود. پس به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام، سلام كردم و با آن جناب، مصافحه نمودم و گریستم و عرض كردم: اى مولاى من، مىترسم در این بیمارى بمیرم در حالى كه مقصد خود را از علم و عمل به دست نیاوردهام. آن حضرت فرمود: نترس زیرا در این بیمارى از دنیا نخواهى رفت بلكه خداوند تبارك و تعالى تو را شفا مىدهد و عمرى طولانى خواهى داشت.
✨💫✨
آن گاه قدحى را كه در دست مباركشان بود به دست من دادند و من از آن آشامیدم و همان وقت، سلامتى خود را باز یافتم و بیمارى من به كلى مرتفع گردید و نشستم و نزدیكان من تعجّب مىكردند لیكن من جریان را براى آنان نگفتم تا بعد از چند روز كه این قضیّه را براى آنان نقل كردم.
📗اثبات الهداة، ج ۵ ، باب معجزات
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
🦋 @downloadamiran 🦋
✍@downloadamiran_r
#معرفیکتاب 📚
#من_میترا_نیستم
#دختران_هم_شهید_میشوند🌸
شهیده زینب خانم کُمایی دختر خانم ۱۴ سالهای که منافقین او را با چادرش خفه کردند😭💔
این کتاب از زبان مادر زینب خانم نوشته شده و به همه ابعاد زندگی آنها پرداخته☺️
خواندن این کتاب رو از دست ندید👌🤓
این کتاب رو حتما به دوستانتون معرفی کنید🙃
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
✍@downloadamiran_r
#شعر
وقتی جهان
از ریشۀ جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشههای یأس میآید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل میکند
باید به بیتفاوتی واژهها
و واژههای بیطرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است!
#قیصر_امین_پور
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
#دلبرانه💕
•[ چای بهانهست ☕
کنار هم بنشیند
مهربان باشید
عشق بورزید ♡
و از باهم بودن
شاد باشید و لذت ببرید
که خداوند
بندههای مهربانش
که بههم عشق♡ میورزند
را بسیار دوست دارد... ]•
#کلبه_رمان
#پروفایل
بهترین آدمهای زندگی
آنهایی هستند که
وقتی کنارشان بشینی
چایت سرد میشود
و دلت گرم...
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
خدايا ...
امروزمان گذشت
فردایمان را باگذشتت
شیرین کن
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن
خدایا
شب دوستانم رابا يادت بخير كن
شبتون منور به نور خدا
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
🍁ســـلام
صبح پاییزیتون بخیر ☕️
آرزو می کنم 🍁
در این روز زیبا 🍂
دلتون پـراز محبت🍁
روزتون پُـراز رحمت 🍂
زندگیتون پـراز بـرکـت 🍁
لحظههاتون پـرازموفقیت🍂
وعاقبتتون ختم بخیر باشـد 🍁
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
#داستانک
روزی پسری بااخلاق و نیکسیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟؟!!!!
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
#تیکه_کتاب📚
💌امام رضا تو را نصیبم کرده!
📑 برشی از کتاب خاتون و قوماندان (روایت زندگی امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی -ابوحامد-)
در حرم، حالت تضرّع و استغاثهاش اشکم را درآورد. میدیدم که در وجود این مرد، چقدر آشوب و دلنگرانی است. کاش چیزی به نام پول اختراع نمیشد، تا این قدر خوشیها کوتاه نبود و عمر شادیها و خندهها را این قدر گذرا نمیکرد. بهترین نماز عمرم را همان جا پشت علیرضا خواندم. وسط این غوغا و گیر و باری که درست شده بود، احساس غرور میکردم. قدمهایم محکمتر شده بود. به علیرضا گفتم: «کنار تو انگار دارم روی ابرها قدم میزنم».
خندید و سری تکان داد و گفت: «انشاءالله که بتوانم همیشه مراقبت باشم و به من تکیه کنی!»
کنار ضریح دعا خواندم و بهخاطر وجود علیرضا از خدا تشکر کردم. وقتی به محل قرار رسیدم من زودتر گفتم: «زیارت قبول».
یک ساعت، همۀ زمانی بود که رفتیم و زیارت کردیم و برگشتیم! از ترس این که دیرتر از پدرم به خانه برنگردیم! اما دست بر قضا پدرم دروازه را باز کرد. هر دومان جا خوردیم. من بیشتر شرم شدم. پدرم بهسردی دست علیرضا را که به سمتش دراز شده بود فشرد.
وقتی داخل اتاق بیبی نشسته بودیم، باز هم برایم از توکل گفت و همراهی و همدلی خودمان. بعد گفت: «از امام رضا تشکر کردم که تو را نصیب من کرده. بقیۀ راه دیگر چیزی نیست. درست میشود. زندگی بالا و پایین، زیاد دارد. اشتباه من بود که حاجی را ناراحت کردم. کمکم از دلش درمیآورم!»
بعد از یک هفته پدرم به علیرضا گفت: «دوست ندارم هر وقت میآیم خانه، تو اینجا باشی! برو خانۀ فامیلتان!»
علیرضا هم بهنرمی گفت: «من در مشهد جایی ندارم حاجی! یا باید بروم هتل یا بروم افغانستان. منزل دوستانم که نمیروم، چون هم برای شما زشت است هم برای من. حتماً با خودشان میگویند الان که زن داری چرا نمیروی خانۀ خُسورخِیلات(1) ؟!»
1. پدرزنت. خسور به معنای پدرزن و خسورخیل به معنای طایفۀ پدرزن است.
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
#پروفایل
#دلبرانه💌
💕بودنت چقدر آرامم میکند خدا....
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
~♡~
آنقدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند میزنم
شکرانه روزهایی
که کنار تو
راه رفتهام...
#به_وقت_دلتنگی
༻°•[@downloadamiran_r]•°༺
•[جز آستان توأم، در جهان پناهی نیست
سر مرا بهجز این در حوالهگاهی نیست]•
#حافظ
#دلبرانه
°•کلبهرمان•°
•[ هرگز دلت را
به روزگار نسپار
چراکه نتیجهاش ناامیدیست
دلت را به خدا بسپار
او دریای بیکران امیدست... ]•
🌙از این شب سرد پاییزی🍂
💫روز پر امیدی را در پیش داشته باشید💕
#شب_بخیر
•{رمانکدهامیران}•