eitaa logo
دکتر عاࢪفه‌دܣقانے🏔️🪻⃟🍊
22.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
77 فایل
به‌قلم‌خانم‌دکترشاعر،حجّام‌با۴فاطمه❤ برگزیدهٔ۲جایزه‌ادبی‌محتشم‌ و طهران وکتاب‌سال‌رضوی‌+بیش‌از۶۰جشنواره دارای‌نشان‌حضرت‌خدیجه مادربرگزیدهٔ‌سال۹۹ دارای۴کتاب‌شعر دانشگاه‌تهرانی ❌نشر با ذکر آدرس کانالم🙏 👈مطلبِ‌سنجاق‌شده،مهمه 💌تبلیغات: @rezayat_dehghani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول خدا (ص) : انسان بر دین دوستش خواهد بود ، بنابراین هر یک از شما دقت کند که با چه کسی دوست می شود. (بحارالانوار جلد ۷۴صفحه ۱۹۲) 🕊شهید هنیه و شهید سنوار در جوانی 🕊 دوست خوب،تو رو می‌بره به مقصد خودش! حتی اگر اون مقصد ،شهـــادت باشه🕊 شبـــــتـــــــــون شهـــ🥀ــــــداییᭂ࿐❁ ۴بار بگیم الـــ๓ـ‌‌حمدلله رب العالمین 🤲🏻⃟اللّٰھـُــم؏جِّل‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج⃟ ┄┄┅═◈✧❁❀🕊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامِ‌اولصبح: صـ☀️ــلَّی‌الله‌ُعلیک‌یااباعَبدِاللّه 🍃ســـــــــــ👋ـــــــــلام و صــ🌸ــــــلوات🍃 طبق روایت امام صادق(ع)،هرصبح و شب، ۴بار بگیم: الـــ๓ـ‌‌حمدلله ربّ العالمــ🤎ــین ┄┅┅─═◈═━❀🌤❀━═◈═─┅┅┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
رونماییِ حزب الله ،دیشب با انتشار تصاویری از شهرهای زیرزمینی موشکی‌اش ┄┄┅═◈✧❁❀🏗❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه متن بی نظیر بخونیم با قلم دوست عزیزم فاطمه سادات مظلومی:👇
۱. نشسته بودم توی مترو، زن دستفروش داشت لوازم آرایش می‌فروخت. تبلیغ می‌کرد. خانوم خوشگلا، نمی‌خواین خوشگل‌تر بشید؟! به دور و برم نگاه کردم. رنگین‌کمان بودند انگار. صورتک‌هایی که دیگر جایی برای نقاشی جدید نداشت. زن می‌گفت فلان چیز ضدآب است، ۲۴ساعته. ۲۴ساعت زمان زیادی بود. زن‌ها دوست داشتند مدت زیادی زیبا باشند. به فکر کردم. ۲۴ساعت برای او کم و کوچک است، او معامله‌ای کرده بود که سودش در این بود که تا ابدیت زیبا بماند! ۲. مترو، پارک شهر، شب. مادر را به بهانه‌ی جای پارک، راضی کرده بودم که ماشین نیاوریم. فکر می‌کردم که حتما حوالی معراج جا برای سوزن انداختن نباشد، اما هرجا قدم برداشتم در تاریکی عمیق‌تری فرو رفتیم. یکجا دیگر پایم شُل شد. نکند مسیر را اشتباه آمده‌ایم؟ نکند تاریخ را اشتباه دیدم. گوشی را چک کردم. با ادمین معراج صحبت کرده بودم و گفته بود که مراسم وداع امشب است. رسیدیم سر کوچه. پرنده پر نمیزد. دوتا مرد یک میز آهنی با یک قوطی دستساز گذاشته بودند و کمک به مردم غزه و لبنان جمع می‌کردند. مادر گفت خبری نیست، بیا برگردیم. باورم نمیشد. گفتم حالا چند دقیقه صبر کنیم، شاید خبری شد. مادر به کوچه‌ی تاریک و سوت و کور معراج اشاره کرد و گفت: نمیشه برای اون شهادت باشکوه، یه همچین مراسمی گرفته باشن، حتما اشتباه کردی! دو دقیقه بعد زنی با عجله از پشت سر ما گذشت و به سمت ساختمان معراج رفت، فهمیدم که اشتباه نکرده بودم. اشتباه را آن مسولین فرهنگیِ خواب‌آلوده‌ای کرده بودند که از چنین فرصتی برای بیدار کردن دل‌ها، بهره نبردند. چقدر می‌شد برای امشب کار فرهنگی تعریف کرد. چقدر می‌شد دست زن و بچه‌هایی از هر قشر را گرفت و آورد پای تابوت زنی که عاشقانه‌ترین شهادت را در تاریخ مبارزه با شقی‌ترین‌ها، رقم زده بود. چقدر امشب می‌شد قشنگ‌تر مهمان‌نوازی کرد. من فکر می‌کردم امشب تمام تهران یا لااقل تمام آن‌هایی که همیشه گفته بودند که عاشق مبارزه با اسراییلند یا حداقل همه‌ی زن‌هایی که دنبال یک عاقبت‌بخیر شده‌ای از جنس خودشان هستند، اینجا باشند... اما نبودند. یک دهم و یک صدم و یک هزارمشان هم آنجا نبودند! آخرش به این نتیجه رسیدم که همه چیز آنجا اشتباهی بود جز ما آدم‌هایی که با پای دلمان رفته بودیم به پیشواز مهمانی عزیز؛ خیلی خیلی عزیز! ۳. دوران دانشجویی زیاد آمده بودم معراج‌الشهدا. اما تمام راه به این صحنه فکر کرده بودم. جایگاه تابوت را در حیاط آماده کرده بودند. عادت داشتم به دیدن چهره‌های مردانه‌ی روی تابوت‌های معراج‌الشهدا؛ اما حالا قرص قمری از میان چادر مشکی، به ما لبخند می‌زد. چند مرد، دور تا دور حیاط ایستاده و منتظر پیکر بودند. تمام مسیر فکر کرده بودم به تجربه‌ای که برای اولین بار رقم می‌خورد. من داشتم به مجلس وداع با می‌رفتم. *زنی که در راه مبارزه با اسراییل به شهادت رسیده بود* . چقدر همنشینی این کلمات تازگی داشت. انگار هرکدامشان آتش زیر دلم را شعله‌ورتر می‌کردند. گُر می‌گرفتم و می‌سوختم و ققنوسی درون من رشد می‌کرد و بزرگ‌تر می‌شد. دوباره به عکس روی جایگاه نگاه کردم. شهیده همچنان توی تصویر می‌خندید. به گریه افتادم: به ما بیچارگان زانسو نخندید! ✍ فاطمه سادات مظلومی ۱. ۱۴۰۳/۸/۱ ┄┄┅═◈✧❁❀🕊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
۴. پایم را که توی حسینیه گذاشتم، مداح گفت: آقایون فاصله بگیرند، بذارن تابوت رو خانوم‌ها بلند کنند. خدا را شکر جمعیت خوبی توی حسینیه جمع بودند. می‌شد روی رود شدنشان حساب کرد. تابوت را بلند کردند و مثل سبد حامل موسی بر روی نیل، شانه به شانه فرستادند جلو. انگار هنوز لیاقت قدم‌های موسی را نداشتم، پیکر به شانه‌ام نرسید. شاید هم هنوز توی لبخند شهیده غرق بودم. غریق چطور می‌تواند ناجی شود؟! هرچه بود دنبال سر جمعیت راه افتادم. پیکر شانه به شانه جلو می‌رفت و از من دور می‌شد، برایش از راه دور دست تکان دادم و خواندم: صدایت می‌زنیم از دور و مشتاقیم پاسخ را... ۵. من حواسم به پیکر بود. نه مداح را می‌دیدم، نه سِن کنار حیاط را. اما گوش‌هایم می‌شنید که روضه‌ی حضرت زهرا می‌خوانند. یک آن گمان کردم یکی تک‌تک مویرگ‌های قلبم را گره زده، نه خونی می‌رفت. نه خونی می‌آمد! ناگهان مداح گفت: تو رو خدا نگاه کنید شهیده چه بچه‌هایی تربیت کرده، همه سینه‌زن. تازه چشمم به سآن افتاد. یخ زدم. چشم‌هایم دو تا ترک پوستی بودند که از سرما بی‌وقفه خون می‌باریدند... بزرگترین پسر، خواهرش که کوچک‌ترین فرزند بود را بغل گرفته و تلاش می‌کرد دوتایی سینه بزنند، دوتا پسر و دختر وسطی هم رو به جمعیت‌ سربندبسته‌ ایستاده و آرام سینه می‌زدند. پسر دوم اما انگار بی‌قرارتر بود. دلش تاب نیاورد که این دقیقه‌های آخر باهم بودن را از دست بدهد و رفت کنار تابوت مادرش. همان پسری که در جواب تسلیت زنی گفت: "راه مامان بابامون رو ادامه می‌دیم، همه‌مون شهید می‌شیم". یکهو انگار فاطمیه شد و کلمه‌ها دنبال سر هم جلوی چشمم رژه رفتند: مادر هرکاری کند، بچه‌ها یاد می‌گیرند. مثلا اگر شهید شود! ۶. هر پنج بچه رفته‌ بودند کنار تابوت مادر. دور و براشان شلوغ بود. همه‌ی زن‌ها و مردها می‌خواستند، عطر و گردی از تابوت را به نیت تبرک، توشه بردارند. من اما حواسم دوباره پرت لبخند شهیده شده بود. کلافه شده بودم. انگار می‌خواست چیزی را بفهمم که نمیفهمم. بالا تا پایین جایگاه را با چشم گذراندم. یکهو انگار سلول‌های خاکستری مغزم فعال شدند. تابوت شهیده را توی چفیه پیچیده بودند و کنارش پلاکاردهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل گذاشته بودند. جواب همینجا بود. علامت سوال ذهنم پاک شد و به جایش چند ستاره‌ی روشن، مسیری را نشانم دادند: طوری زندگی کن که پیکرت را توی چفیه بپیچند و زیر تابوتت مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل بگویند! ✍ فاطمه سادات مظلومی ۲ . ۱۴۰۳/۸/۱ ┄┄┅═◈✧❁❀🕊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
۷. توی جمعیت چشم گرداندم که سایر اعضای خانواده‌ی شهید و شهیده را پیدا کنم. پیرمردی کت و شلواری که روی دوشش چفیه انداخته بود، چشمم را گرفت. متفاوت از دیگران بود. حیران و نامنظم سینه می‌زد. یاد فیلمی افتادم که چندسال پیش در فضای مجازی پخش شد. مُحرم بود. بدون اینکه دسته‌ای توی خیابان باشد، پیرمرد توی پیاده‌رو راه می‌رفت و زنجیر می‌زد. همه می‌گفتند او در مجلس عالَمِ دیگری شرکت کرده. توی همین خیالات بودم که کسی به پیرمرد سینه‌زن نزدیک شد. تسلیت گفت و شانه‌اش را بوسید. او، پدر شهیده بود. تحلیلم درست از آب درآمد: او در میان جمع و دلش جای دیگری بود! ۸. صبوری ویژگی بارز تک‌تک افراد منسوب به و همسرش بود. هرچه امیر عباسی و مداح دیگر روضه‌ی روز عاشورا را شدیدتر و بازتر خواندند، باز صدای این خانواده بلند نشد. فقط رد اشک روی گونه‌ها پهن و پهن‌تر می‌شد. خواهر شهید عواضه سکوت مطلق بود. با کسی حرف نمی‌زد. اصلا نمی‌دانم فارسی بلد بود یا نه. اما مادرش فارسی را خوب می‌فهمید و با همان لهجه‌ی عربی به ابراز محبت تک‌تک آدم‌ها، جواب می‌داد. یاد آن جمله‌ی ماندگار سیدحسن نصرالله افتادم که وسط سخنرانی عربی گفت: شویه شویه، یواش- یواش! هرچه عربی زبان دین ماست، انگار این روزها فارسی تبدیل به زبان مقاومت شده است! ۹. مراسم حدوداً دو ساعت طول کشید. آخر سر هم با چند شعار حیدر حیدر و مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل تمام شد. جمعیت یکی‌یکی و دوتادوتا حیاط معراج را ترک می‌کردند. دلم نمی‌خواست بروم. بیرون خبری نبود. سرد و ساکت و سوت و کور. غرق در روزمرگی. مملو از آدم‌هایی که امشب را مثل هزاران شب دیگر، طی می‌کردند بی‌آنکه بدانند امشب چه گنجینه‌ای در گوشه‌ای از شهرشان می‌درخشد. یکبار دیگر به تابوت نگاه کردم. عجب زنی بودید شما! خوب زندگی کردید، خوب سفر کردید و خوب یادگارهایی از خودتان به جا گذاشتید... کاش امشب از آن بالا دعایمان کنید. دعا کنید ما هم آنطور شویم که بود و نبودمان بدرد اسلام و انقلاب بخورد! ✍ فاطمه سادات مظلومی پایانی. ۱۴۰۳/۸/۱ ┄┄┅═◈✧❁❀🕊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
اینقدر زیبا نوشتن‌انگار خودمون اونجاییم🥲 این سه بخش رو با قلم بی‌نظیرشون بخونید و هدیه به شهیده،نشر بدید با ذکر صلوات 🥀
دیشب گفت مامان تشنمه... سریع نِشست تا آب بخوره!(چون ایستاده در شب نباید آب خورد!)آخرش هم گفت سلام بر حسین!از ته دل خدارو شکر کردم🥲 ┄┄┅═◈✧❁❀🧊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
حالا روایتش چیه؟😃 امام علی (ع) فرمودند: کسی از شما در شب، حالت ایستاده آب نخورد که موجب دردی میشود که درمان ندارد. تحف العقول صفحه 97 📿امام صادق علیه‌السلام با تفکیک میان نوشیدن آب در شب و روز در حقیقت سخن حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام را تفسیر کرده و می‌فرمایند: «ایستاده آشامیدن آب در روز، غذا را گوارا می‌سازد و ایستاده آشامیدن آب در شب، زرداب می‌آورد.» ┄┄┅═◈✧❁❀🍶❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
دکتر عاࢪفه‌دܣقانے🏔️🪻⃟🍊
حالا روایتش چیه؟😃 امام علی (ع) فرمودند: کسی از شما در شب، حالت ایستاده آب نخورد که موجب دردی میشو
زردآب چی هست؟🤦‍♀ این ماده در موقع وارد شدن غذا به معده ترشح می‌شه و در کیسه صفرا روی هم جمع می‌شه و پس از ورود غذا در معده روی آن ریخته می‌شه و عمل پانکراس و کار روده ها را ساده می‌کنه. هر گاه مجرای صفرا بسته بشه، صفرا به وسیله کبد داخل خون میشه و تولید بیماری یرقان می‌کنه. ┄┄┅═◈✧❁❀💡❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
حیف نیست از بچگی یاد نگیرن که جسم و روح زیباشون ،دچار انواع بیماری نشه؟🙃
🔴 دهنت بشکنه مردک! جمهوری اسلامی یعنی بزرگ شدن اسم اهل بیت و امام زمان پس جان و مال ما فدای جمهوری اسلامی ان شاء الله به زودی حقارت و بدبختی توی بیشرف رو می‌بینیم حسن آقامیری!هرکس به این نظام مقدس سنگ انداخت آواره و بدبخت شد👣 ┄┄┅═◈✧❁❀🇮🇷❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سری جدید جشن فرشته ها رو شبکه پویا داره نشون میده.سری قبل، ما مهمونشون بودیم اونم با نی‌نی‌جان😅
مجری‌های تواناشون: مرسانا،هستی،ریحانه،ثنا کنار دخترای من مثل باغ گل شدن 😍...این قسمت جای ریحانه نوری خالی بود(هم فامیلیِ دخترای من بود😅) با اون چادر قشنگش.☺️
همه دختران و پسران عزیزمون ان شاءلله از حماسه سازان موثر در ایران اسلامی باشن👌
- زندگی‌ووطن،‌مقاومت‌وایستادگی همه‌ی‌آنچه‌دریک‌عکس‌می‌بینید✌️🏽🇵🇸 توی ساختمان تاریک و خراب در غزه، یه طبقه داره با نور امید،میدرخشه😍 یعنی در اوج مشکلات هم،میتونی باِیستی! ┄┄┅═◈✧❁❀⛲️❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
وقتی اصالت و مقاومت باشه اینجوریاس👌
روی تابلوش نوشته:سن من از اون کشورِ خیالی‌تون بیشتره🗿🫧!😄 ┄┄┅═◈✧❁❀👵❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
دم از مقاومت می‌زنیم چون همیشه رمز پیروزی، بصیرت و مقاومت بوده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حسن باقری: برادرا عقب بایستیم، ترسو بار میایم... ┄┄┅═◈✧❁❀🇮🇷❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani
یه کم فضا رو هدفمند،شاد کنیم😅👇🏼