Ⓜ️ آیا انتخاب دیگری دارم یا این تنها انتخاب است؟
➕ فیلم سینمایی Mine داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت، یکی از پاهایش روی مین می رود اما او بلافاصله متوجه می شود و پای خود را از روی مین برنمی دارد، به همین دلیل مین عمل نمی کند. بنا به دلایلی خودش نمی تواند مین را خنثی کند پس مجبور می شود چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بماند.
➕ اگر پا را بلند کند بلافاصله مین منفجر می شود و مرگ او حتمی خواهد بود. در عین حال خستگی بیش از حد، گرمای روز، سرمای شب، بی خوابی و ایستادنِ مدام، تشنگی و گرسنگی او را از پا درآورده است.
در این حال و روز؛ او به حالتی نیمه هوشیار فرو می رود و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کند.
➕ در طی مرور این خاطرات؛ بیننده متوجه می شود که قبل از این اتفاق، این سرباز بارها و بارها بر روی مین های دیگری رفته و آنها را منهدم کرده است.
مینِ رابطه عاطفی با همسرش،
مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش،
مینِ درگیری در کافه با غریبه ها و ... تا می رسد به اولین مین.
➕ او بخاطر می آورد که چه کسی اولین مین را برای او کاشته است و او پایش را روی آن گذاشته و همه چیز نابود شده است. مینی که پدرش برای او کاشته است. پدری خشن، مست و بی مسئولیت که او و مادرش را دلیل بدبختی زندگی می دانسته و همیشه با رفتاری پرخاشگرانه آنها را آزار میداده است.
در طول همه اتفاقات و حوادث گذشته، زمانی که پایش روی مین می رفته بلافاصله انفجار رخ می داده و همه چیز نابود می شده است.
➕ اما این مین در این بیابان او را وادار می کند تا کاری را انجام دهد که قبل از این انجام نمی داده است،
《 مکث کردن》
او چندین روز مکث می کند تا نیروهای کمکی برسند و مین را خنثی کنند. مکثی طاقت فرسا و بسیار دشوار.
مین در بیابان؛ استعاره ای است از مین هایی که او در روابط عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده است.
➕ این مکثِ چندین روزه در آن بیابان به او می آموزد که اگر فوراً و با عجله به آن حوادث و اتفاقات؛ واکنشی که پدرش به او آموخته است را نشان نمی داد، زندگی بهتری را تجربه می کرد. فیلم به ما می آموزد که این مکث آگاهانه، چیزی است که ما در این زیستن شتابزده، به شدت به آن نیاز داریم.
واکنش های تند و سریع و اتوماتیک به شرایط و اتفاقات؛ واکنشی ناآگاهانه از سوی فعالیت تله ها، عقده ها و سایه های شخصیتی است.
➕ ما به رویدادهای امروزِ زندگیمان همان واکنشی را نشان میدهیم که در گذشته داشته ایم.ما به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشان می دهیم.مکث کردن در هنگام کنش ها و واکنش ها می تواند افقی از انتخاب های جدید را به روی ما بگشاید.
➕ مکث کردن را امتحان کنیم و در هنگامه یکی از رفتارها یا واکنش هایمان، اندکی مکث کنیم و از خودمان بپرسیم:
آیا این یک مین است؟
آیا این مینی از گذشته است؟
آیا این من هستم که واکنش نشان میدهم یا گذشته من است که دارد فرمان می دهد؟
آیا انتخاب دیگری دارم یا این تنها انتخاب است؟
📝 منوچهر خادمی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
نگذشت یادم برود چه کسی هستم.
✳️ باراک اوباما، در همان اولین روزهای آغاز ریاستجمهوری خود دفتر تازهای در ضلع غربی کاخ سفید که بخش اداری است، راه انداخت. دفتری که در ابتدا با ۱۰ کارآموز و یک مسئول کار را شروع کرد و شمار کارکنان این دفتر در آخرین سال ریاستجمهوری اوباما به بیش از ۶۰ کارآموز و ۱۰ نیروی ثابت و یک مسئول رسیده بود. دفتری که اسم آن «دفتر مکاتبات ریاستجمهوری» شد و اهالی کاخ سفید با عنوان اختصاری «او.پی.سی» از آن نام میبردند.
پیش از این رئیسجمهور ویلیام مککینلی دفتر مشابهای در کاخ سفید راه انداخته بود. اما حجم کار این دفتر همیشه بسیار محدود بود و هیچوقت رئیسجمهوری خود را مقید به خواندن مداوم نامهها نکرده بود، چه رسد به اینکه وقت بگذارد و به نامهها پاسخ دهد.
✳️ باراک اوباما از همان ابتدا یک قاعده شخصی وضع کرد و تا آخرین روز ریاستجمهوری خود به آن پایبند ماند: تکتک نامههایی که خطاب به او ارسال میشود، باید خوانده شود. کارکنان دفتر مکاتبات شخصی ریاستجمهوری باید هر روز ۱۰ نامه را انتخاب و روی میز کار او بگذارند. اوباما هرشب نامههایی را که انتخاب شده بود، به بخش خصوصی کاخ سفید که محل زندگی او و خانوادهاش بود میبرد. نامهها را در خلوت شب میخواند، برای بعضی از آنها با دستخط شخصی جواب مینوشت، در حاشیه بعضی دیگر از نامهها نکاتی را مینوشت تا کارکنان با این محور و کلیدواژهها برای نامه جوابی بنویسند و چندتایی از این نامهها را قاب کرد، به دیوار دفتر کار خود زد تا همیشه جلوی چشمش باشد.
✳️ از اوباما پرسیده چه شد که تصمیم گرفت پیگیر و مداوم و حتی در سفر کاری و تعطیلات، روزی ۱۰ نامه را بخواند و پاسخ دهد؟ اوباما در پاسخ میگوید که عادتِ نامه خواندن او را «سر پا نگه میداشت» و به او هر روز یادآوری میکرد که یادش نرود پشت هر مخالفت، موافقت، رنج و اندوه، خشم و فریاد یک انسان یا گروهی از انسانها وجود دارند که مهماند، قصهای دارند و باید قصهی آنها را شنید و در تصمیمگیری حواسات به آنها باشد. میگوید نامه نوشتن و نامه خواندن به او کمک کرد که همدردی و همدلی بیشتری داشته باشد، چیزی که به نظرش، رمز کلیدی تغییر است و نقطهای که آدمها را از فرد به جمع میرساند و به آنها توانایی «ساختن اجتماعی کوچک» در راه رسیدن به هدفی مشخص را میدهد.
✳️ باراک اوباما در این باره گفته است: میتوانم فهرستی ردیف کنم که دستاوردهای من این سیاستها، لوایح، موفقیتها، توافقها و غیره بود. ولی بگذار صادقانه بگویم. چیزی که واقعاً به آن افتخار میکنم این است که هشت سال تکیه زدن بر صندلی ریاست در کاخ سفید باعث نشد خودم را گم کنم و یادم برود که چه کسی هستم. خواندن مداوم این نامهها مهمترین عاملی بود که نگذاشت یادم برود چه کسی هستم.
از این موضوع می توان دو نکته کلیدی آموخت:
📝 محتوای هر نامه شامل موارد مختلفی همچون درخواست ها، شکایت ها، درد دل، رنج،خشم یک انسان، نه فقط یک فرد،بلکه متعلق به گروهی از انسانهاست(که به هر دلیلی اقدام نکرده اند و یک از هزار آنها دست به قلم شده است) و این موضوع به خودی خود مهم است و آن هم حتما «داستان خود را» دارند و باید «قصه آنها» را شنید و در تصمیمگیری ها حواس مان به آنها باشد.
📝 در هر رده سازمانی که هستیم، وزارت، سازمان،شرکت،اداره، گروه، طیف و... و مسئولیتی داریم و اگر تصیمات ما روی زندگی افراد اثرگذار است، باید قصه آنان را نیز گوش کنیم و فرض بر نفهمیدن مخاطب نگذاریم.
📝 حرف های قشنگ زدن در مورد توسعه، سیاست دموکراسی و گفتگوی اجتماعی و پاسخگویی و ... عاری از هرگونه فایده برای ملت است و باید آنها را فرایند محور و در قالب یک سیستم به آن پرداخت تا بتوان به مرور توسعه دست یافت.
✅فراموش نکنیم حضرت علی در زمان حکومت خود «بیت القصص» (به معنای خانه قصه ها) را بنا نهاد و این موضوع بدین دلیل بود که متوجه شد که برخی نمی توانند شکایات و خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا دسترسی ندارند و یا...
پس مردم با حضور در آنجا و گفتگو با متصدیان، این موضوع را تبدیل به مکانیزمی کرد که مردم با او در ارتباط باشند.
📝 ای کاش قصه های پرغصه مردم را شنیده شود که خود منبع خوبی برای تحلیل رفتاری و نگرش مردم در طبقات، گروه های متفاوت می باشد که تصمیم سازی را برای تصمیم گیران تسهیل کند.
✍محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
🪴 مشکلات یه آدم مولتی میلیاردر!
یه مقاله توی گاردین چاپ شده که نویسندهاش سایکوترایست و مراجعه کنندههاش مولتی میلیاردرهای دنیا هستن.اسم نویسنده کلی کاکرل Clay Cockrell هست و تو این مقاله از اینکه واقعا یه فردی که بینهایت پولداره چه مشکلاتی میتونه داشته باشه مینویسه.
طبق همون چیزی که حدس میزنین مشکل اکثریت این آدمها بی اعتمادیه.این فکر که همه اطرافیانشون اونها رو برای پولشون میخوان،یا در حال توطئه یا گول زدنشون برای گرفتن اموالشون هستن.هرکسی که به اونا نزدیک بشه حتما یه انگیزه مالی داره پس در حقیقت تو یه قفس خیلی کوچک حبس هستن.
مشکل دومی که باهاش مواجه هستن انگیزه است.در حقیقت اگه صاحب کمپانی باشن که خودش میچرخه واونها نیازی ندارن که ۸ صبح بیدار بشن و استرسی برای به دست اوردن چیزی نداشته باشن به پوچی میرسن.اونها خیلی زود حوصلشون سر میره وبرای به دست اوردن هیجان یا سراغ کارهای پرخطر میرن یا مواد.
https://t.me/gami_be_ayandeh
توی جلسه های تراپی،این ادمها بیشتر علاقه دارن از تنانگی یا مواد مصرف کردنشون بگن و درباره پول حرف نمیزنن. با وجود اینهمه ثروت، پول براشون موضوعیه اغشته به شرم و عذاب وجدان و ترس.
طبیعتا این ادمها برای بچههاشون بهترین امکانات ممکن رو فراهم میکنن،مخصوصا اگر خودشون از هیچ به ثروت رسیده باشن. در نتیجه از پایینترین سن، فرزندانشون در محیط محدودی در تماس با بچههایی مثل خودشون هستن، مدارس مخصوص باعث میشه خیلیهاشون حتی یه رفتار عادی با یه ادم معمولی رو نبینن و یاد نگیرن و خیلی کم میشه که با یه ادم از قشر پایینتر رفاقت داشته باشن. قفس این بچهها اندازه والدینشون کوچک و تنگه.
مشکل دیگهشون اینه که به اندازه کافی تنبیهنمیشن، مثلا برای بدرفتاری با معلم یا پیشخدمتشون و... این بهشون القا میکنه که قانونی برای اونها وجود نداره و آدمهایی که با این تفکر بزرگ میشن وقتی جایی نسبت به عملشون بازخواست بشن،توانایی حل مسئله روندارن.
لینک مقاله اگه دوست داشتین بخونین:
https://www.theguardian.com/commentisfree/2021/nov/22/therapist-super-rich-succession-billionaires?fbclid=IwAR3YBiX8lW716ZTOqDYRjVdnJH9SMfkokdnHOqIMYFeDcVPt3E2qMPFMlM8
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
https://t.me/gami_be_ayandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ایمان یعنی چیزی که هنوز ندیدی رو باور کنی و پاداش این باور و صبر، رسیدن واقعی به اون چیزه...♥️
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
🖊 مراقب شبث ها باشیم
🔹 شبث بن ربعی به هنگامی که اسلام در شبه جزیره عربستان گسترش یافته بود، مسلمان شد. پس از وفات پیامبر و ادعای برخی بر نبوت دروغین، به یکی از آنان پیوست اما به هنگام شکست آنان از مسلمانان، دوباره مسلمان شد. تاریخ خبری از وی نقل نمی کند تا اینکه در اواخر حکومت عثمان و گستره اعتراضات، او نیز در زمره مخالفان عثمان بود. در دوره امیرالمومنین نیز از فرماندهان سپاه وی بود. سپس جزء خوارج شد اما به هنگام درک قطعی بودن شکست خوارج و گفتگو با حضرت علی، مجدد به حضرت پیوست. پس از جنگ نهروان و اوضاع متفرق کوفیان و حمله معاویه به سرحدات، ااسمی از وی نیست. گفته شده که به همراه اشعث با معاویه نامه نگاری داشت.
🔹 در زمان حکومت معاویه، سکوت اختیار کرد اما در زمان خاص به نفع معاویه گام برداشت و علیه حجر گواهی داد و به استناد سخن او، حجر و یارانش به شهادت رسیدند.
🔹 پس از درگذشت معاویه، از جمله کسانی بود که امام حسین را دعوت کرد و در نامه نوشت که همه چیز برای حکمرانی شما آماده است. وقتی ورق برگشت و ابن زیاد وارد کوفه شد، در پراکندن مردم از گرد مسلم فعال بود. او از فرماندهان لشکر عمر سعد علیه امام حسین شد اما توجه داشت تا چندان فعال نباشد و تا آنجا که ممکن بود سعی می کرد در دید نباشد. شبث از طرف حاکم کوفه مسندی گرفت و در مقابل مختار ایستاد. با بالا گرفتن کار مختار، در نامه ای خواستار پیوستن به او شد اما مختار نپذیرفت. مدتی بعد به زبیریان پیوست تا در سال 70 از دنیا رفت.
🔹 شبث مسلمان شد، کافر شد و دوباره مسلمان شد. با علی بود، با معاویه بود، به امام حسین نامه نوشت، با ابن زیاد بود، تمایل داشت با مختار باشد ولی نشد و در نهایت با زبیریان نیز بود و شاید اگر عمرش کفاف می داد با دیگران نیز همراهی می کرد.
🔹 شبث را چگونه می توان فهمید؟ آیا او در دل انسانی حقیقت گرا بود و خوب و بد را می فهمید اما به لحاظ ضعف شخصیتی، اصل برایش قدرت و ثروت بود و دچار تعارض درونی شده و قدرت پرستی و مال دوستی بر وی غالب بود، چنانچه در جریان واقعه عاشورا نیز برای خاموش کردن ندای درونی خود، سعی کرد مانند دیگر فرماندهان لشکر بی رحم نباشد؟ یا او اساسا انسانی بود که به هیچ چیزی جز قدرت و ثروت خود اعتقاد نداشت و با درک موقعیت زمانه و گرفتن رشوه های کلان و گرفتن پست هر کاری را برای صاحبان قدرت، حاضر به انجام بود؟
🔹 شبث هر چه بود، درسی ماندگار در تاریخ از خود به جای گذارد. شبث ها نگاهشان به قدرت است، به اینکه چه کسی صاحب آن است. در شرایط چندگانگی و یا دوگانگی قدرت نیز سعی در جلب رضایت همه اطراف دارند. از سویی پس از جنگ صفین با علی هستند و از سوی دیگر با معاویه نامه نگاری دارند. از سویی با حاکم کوفه است و از سویی به مختار نامه می نویسد. سعی می کند همه را داشته باشد.
🔹 شبث ها همیشه هستند. آنان حاضر به هزینه کردن برای هیچ گروهی نیستند اما آماده اند تا بر سر سفره ها بنشینند. با همه هستند اما به واقع با هیچ کس نیز نیستند. با همه گروهها با افکار کاملا ناهمگون نیز سازگارند.
مراقب شبث های اطرافمان باشیم.
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
📄 ملی گرایی و میهن پرستی یکی است؟
ملیگرایی (Nationalism) با میهنپرستی (Patriotism) همسنگ نیست. میهنپرستی اشتیاقی برای رفاه، شکوفایی و آزادی ملت خود است.
ملیگرایی یکی از روشهای متنوعی است که برای دستیابی به این اهداف پیشنهاد میشود. اما لیبرالها ادعا میکنند که ابزارهایی که ملیگرایی توصیه میکند نامناسباند، و کاربرد آنها نهتنها اهداف دنبالشده را محقق نمیسازد، بلکه برعکس، لزوماً به فاجعهای برای ملت بدل میگردد.
لیبرالها نیز میهنپرست هستند، اما عقاید آنها دربارهی راههای درستِ رسیدن به رونق و عظمت ملی تفاوتی ریشهای با راههای ملیگرایان دارد. آنها مروج تجارت آزاد، تقسیم کار بینالمللی، نیات خوب، و صلح در میان ملتها هستند، نه برای خارجیها بلکه برای ترفیع شادی ملت خودشان.
هدف ملیگرایی ترفیع رفاه کل ملت یا برخی از گروههای شهروندی از راه آسیب رساندن به خارجیها است. روش برجستهی ملیگرایی مدرن تبعیض علیه خارجیها در حوزهی اقتصاد است. کالاهای خارجی از بازار داخلی حذف میشوند یا تنها بعد از پرداخت عوارض واردات مجاز میگردند. نیروی کار خارجی از رقابت در بازار نیروی کار داخلی محروم میشود. سرمایهی خارجی در معرض مصادره است.
این ملیگرایی اقتصادی لزوماً به جنگ منجر میشود آنگاه که آسیبدیدگان درمییابند که این قدرت را دارند که با کنش خشن مسلحانه اقداماتی را که رفاهشان را نابود ساخته از میان بردارند.
ناسیونالیسم را همچنین نباید با دولت مردمی، خودمختاری ملی و استقلال سیاسی اشتباه گرفت. وقتی لیبرالهای قرن نوزدهم آلمان بهدنبال جایگزینی حاکمیت استبدادی شهریاران با یک دولت دموکراتیکِ کل ملت آلمان بودند، هیچ طرح خصمانهای را علیه ملتهای دیگر نپروراندند. آنها میخواستند از استبداد خلاص شوند و یک دولت پارلمانی تشکیل دهند. آنها تشنهی تصرف و گسترش مرزها نبودند. آنها نمیخواستند رویای خود برای سرزمینهای لهستان و ایتالیا را، که شهریارانشان تصرف کرده بودند، در دولت آلمان بگنجانند؛ برعکس، آنها با آرزوی لیبرالهای لهستانی برای تشکیل دموکراسیهای مستقل لهستانی و ایتالیایی همدلی میکردند. آنها مشتاق بودند تا رفاه ملت آلمان را ترفیع دهند، اما باور نداشتند که سرکوب ملل خارجی یا آسیب رساندن به خارجیها میتوانست پرمنفعتترین راه برای ملتشان باشد.
شوونیسم نیز ملیگرایی نیست. شوونیسم ارزشگذاری بیش از حد دستاورها و کیفیتهای ملت خود و خوارشماری ملتهای دیگر است؛ بهخودیخود به هیچ کنشی نمیانجامد.
ملیگرایی، از طرف دیگر، نقشهای برای کنش سیاسی و نظامی و تلاش برای تحقق این برنامهها است. تاریخ آلمان، مثل تاریخ بقیهی ملتها، سند شهریاران تشنهی تصرف است؛ اما این امپراتورها، شاهها و دوکها میخواستند برای خود و قوموخویش خود ثروت و قدرت کسب کنند، نه برای ملتشان. ملیگرایی تهاجمی آلمانی پدیدهای متعلق به شصت سال گذشته است. این ملیگرایی از شرایط اقتصادی و سیاستهای اقتصادی مدرن سر برآورد.
—برگرفته از کتاب Omnipotent Government نوشتهی لودویگ فون میزس
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
در روزهایی به سر می بریم که هنوز تفکرات متولدین دهه ی ۴٠، ۳٠، ۲٠ و شاید قبل از آن همچون سال های گذشته مجددا در حال تلاش برای تصدی صندلی وزارت و وکالت هستند و متولدین ۵٠ و ۶٠ جایگاهی پیدا نکرده اند به آگهی منتشرشده مسئول اماراتی در سال های گذشته برخوردم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🔺انتشار آگهی برای استخدام وزیر/ نخست وزیر امارات برای انتخاب وزیر جوانان آگهی عمومی داد
او مینویسد که «ما می خواهیم او آگاه به مسائل سرزمینش، آگاه به واقعیت جامعه، میدان داری در کار، منطقی در رویکرد، شجاع و نیرومند در نمایندگی کشورش و علاقه مند به خدمت به خاک وطن باشد.»
و در پایان با گذاشتن یک لینک، از متقاضیان خواسته تا با شورای وزیران مکاتبه کنند.
باشد به یادگار برای آیندگان
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
https://instagram.com/mh_ramezanizare
ایران، توسعه، گردشگری، ترکیه
توسعه, پیشرفت و یا هر اسم و نامی برای یک قدم به جلو رفتن ملت بگذاریم از حلقه های مختلف تشکیل شده که انعکاس آن در رشد اقتصادی و در ذیل آن رشد درآمدی و رفاه مردم نمایانگر است. از طرفی نباید غافل شد که توسعه از عوامل محتلفی همچون اقتصادی, فرهنگی سیاسی , قومی وقبیله ای و ... نشات می گیرد اما آنچه قابل لمس هست و برای رفاه مردم قابل توجه می باشد رشد اقتصادی و درآمدی آن می باشد. در منابع مختلفی برای مقایسه پیشرفت و توسعه ایران با ژاپن مقایسه می شد و در سال های بعد از آن با کره جنوبی و در سال های کنونی هم گاها نام کشورهای اطراف همچون ترکیه برای مقایسه یاد می شود.
از جمله مواردی که به رشد اقتصادی و درآمدی ترکیه کمک شایانی کرده است موضوع گردشگری است که با توجه به جاذبه های گردشگری و متنوع ایران و همچنین با توجه به گستردگی, انواع بوم گردی ها , آثار تاریخی و فرهنگی و... شاخصی برای مقایسه دو کشور برای رشد فراهم می کند. براساس دادههای مرکز آمار مجموع گردشگری ایران زیر شش میلیون بوده که ۱۰ کشور مبدأ گردشگری ورودی به ایران در سال گذشته شامل عراق، افغانستان، ترکیه، پاکستان، ارمنستان، آذربایجان، ترکمنستان، بحرین، کویت و چین میشود در حالی که در همین بازه زمانی ۲.۵میلیون ایرانی به ترکیه سفر کردهاند.
ترکیه فراتر از توریستهای ایرانی، توانسته۵۶.۵میلیون گردشگر در یک سال داشته باشد و جزو ۱۰ کشور برتر جهان قرار گیرد. این کشور تنها در یک سال ۵۴.۳ میلیارد دلار از توریسم به دست آورده در حالی که در ایران سهم درآمدهای نفتی از این هم کمتر است.
حال این سوال پیش می آید که چه باید کرد و چه ابزاری جذب توریسم لازم است؟ در تحقیقات صورت گرفته در حوزه گردشگری مشخص شده که ۸۸% اولویت اول در جذب توریسم به "دوستی با جهان" بر می گردد که هر چقدر این موضع در رسانه های مختلف استفاده شود بر انگیزه و قصد گردشگران در این خصوص اضافه می گردد. همچنین استفاده از توریسم پزشکی و توریسم فرهنگی , ورزشی سیاسی تبلیغ و استفاده نمود و از طرفی نیازمند زیرساخت هایی (که نوشتاری بعدا توضیح خواهم داد) نیز می باشد.
یادمان باشد که در حوزه گردشگری ناچاریم که رایزنی با سایر وزارتخانهها و نهادها در راستای برطرف کردن ایران هراسی مخصوصا در کشور های اروپایی و امریکایی»، «داشتن برنامه مشخص برای کشورهایی که با آنها رابطه دوستانه داریم و اولویتگذاری میان آنها»، «دوستی با جهان»، «تهیه مسیرهای مختلف گردشگری با توجه به سلایق گردشگران»، «حضور در نمایشگاهها و مراسمهای بینالمللی» را انجام دهیم تا در نهایت بتوانیم رشد قابل ملاحظه ای در این زمنیه داشته باشیم
✍️محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
⭕️ وقتی پدر پنجاه سالهای از پسر پانزده سالهاش میخواهد دو سال دیگر صبر کند تا صاحب دوچرخه ای برای خودش شود، این فاصله ۷۳٠ روزه فقط ۴ درصد عمر پدر را تشکیل میدهد اما این دو سال ۱۳ درصد از عمر پسر را در بر میگیرد!
پس عجیب نیست اگر برای پسر این مدت سه یا چهار بار طولانیتر باشد.
🔹به همین صورت دو ساعت از زندگی یک کودک ۴ ساله مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر ۲۴ سالهاش!
اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک چیپس یا بستنی دو ساعت صبر کند، مثل اینکه از مادرش بخواهیم برای خوردن یک فنجان قهوه یا چای دوازده ساعت انتظار بکشد!
🔹خوب است که تفاوتها را درک کنيم. اين تفاوت، نه تنها بين بچهها و ما هست، بلکه بین ما و همه آدمهای دنیا هم هست ...
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
https://t.me/gami_be_ayandeh
چند نفر را در عکس بالا میشناسید؟
اگر فقط ۴ نفر راشناختید، شما فقط در دنیا هستید!
اگر ۸ نفر را شناختید، شما نسبتا در جریان اوضاع جهان هستید!
اگر ۱۲ نفر را شناختید، شما اهل مطالعه هستید!
اگر ۱۶ نفر را شناختید، شما آدم بافرهنگ و کتابخوان هستید!
اگر ۲۰ نفر را شناختید، خیلی با فرهنگ و کتابخوان هستید!
اگر ۲۵ نفر و بالاتر را شناختید، احتمالا دارای کتابفروشی بودهاید!!
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای توسعه منتظر دیگری نباشید.
در مباحث توسعه عنوان می شود که توسعه از بالا باید اتفاق بیافتد یا از پایین و یا اینکه باید باید بصورت اجتماع باشد و نه فردی. بحث در این خصوص گسترده است اما آن چیز که مشخص و با اهمیت می باشد توسعه علاوه بر بعد اجتماعی دارای بعد فردی نیز می باشد و یکی از نشانه های فردی آن مسئولیت پذیری هر فرد در قبال خود, جامعه, کشور و... می باشد.
و نکته ی مهم و بسیار با اهمیت اینکه:
هر کسی باید خود شروع کننده باشد.
اصلاح طلب/اصولگرا/مستقل
استقلالی/پرسپولیسی
پیر/جوان/میانسال/نوجوان/خانم ها/آقایان
همه و همه نباید منتظر دیگری باشند و برعکس.
همه ی باید در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست.
آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
🎥کلیپ از دکتر لشکربلوکی
✍محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
اخلاق زیر سایه اقتصاد
*⃣اخلاق از سه راه به علم اقتصاد نفوذ میکند:
1⃣ اقتصاددانان ارزشهای اخلاقی دارند که بر نوع نگرش آنها به اقتصاد موثر است. این ارزشها، منجر به تشکیل هسته اصلی تئوری اقتصادی آنها مبنی بر اینکه اقتصاد چگونه عمل میکند و چگونه باید عمل کند میشود.
2⃣ عوامل اقتصادی (مصرفکنندگان، کارگران و صاحبان بنگاههای اقتصادی) ارزشهای اخلاقی دارند که به رفتار آنها شکل میدهد.
3⃣ نهادها و سیاستهای اقتصادی به طور متفاوتی بر مردم اثر میگذارند، بنابراین ارزیابیهای اخلاقی نیز علاوه بر ارزیابیهای اقتصادی از اهمیت برخوردارند.
*⃣ از طرفی اینقدر در خصوص مسایل اقتصادی در محافل و فضاهای مختلف صحبت شده که قدرت فهم و درک و استنباط مردم (بصورت عام) از این مسایل مثل سال های گذشته نیست و همه به خوبی می دانیم که هر معضل اقتصادی می تواند بر روان، اخلاق و... مرتبط با جنبه فردی و اجتماعی مردم موثر است.
⏺ مخصوصا زمانی که آن معضل و دغدغه ابرمشکلی مثل تورم باشد که گویی انگار تمام اخلاق و مردم داری را با خود به پایین ترین سطح خود می رساند.
متن زیر که داستان واقعی است بخوانید تا به عمق این ارتباط پی ببرید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
« از شرکت اومد یخچال خونه بابامو درست کنه. گفت اگه تعمیر شه ۴ میلیون اگه عوض شه ۱۲ میلیون. یه نگاه کردم دیدم خازنش باد کرده.گفتم نمیخواد خودم درست میکنم . برد رو با خودم برداشتم رفتم مغازه خازنشو عوض کردم درست شد… راستی خازنشو ۱۲ هزار تومن خریدم.»
🔹این متن کوتاه، یک هشدار بزرگ است. برخی فکر میکنند که تورم و گرانی تنها روی جیب مردم اثر میگذارد و سفره زندگی آنها را کوچکتر میکند اما در حقیقت مهمترین تغییر را در سبک زندگی مردم به وجود میآورد.
✍محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
خيلي معمولی
معمولي بودن در زندگي، ميتواند سخت ترين وضعيت ممکن باشد. مثلا؟ شاگرد معمولی بودن. قيافه معمولی داشتن. دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوي معمولی بودن، نويسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن و معمولی رقصيدن و معمولی جشن عروسي بر پاکردن، معمولی مهماني دادن، فرزند معمولی داشتن و دوست معمولی داشتن.
منظورم از "معمولی " همان است که عالی و ايده آل و منحصر به فرد و کمياب و در پشت ابر ها نيست، بلکه همين جا، روي زمين، کنار ما، فراوان و بسيارهست.
فرهنگ ايده آل گرايي تيغ دولبه ايست که هم انگيزه ايست مثبت براي پيشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهيد کند. من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشيدن، روزی که فهميدم در نقاشی خيلی معمولی ام برای هميشه نقاشی را کنارش گذاشتم. اين کنار کشيدن زمانی بود که همکلاسی دبيرستانم، در عرض دو دقيقه با مداد بی جانش، چهره خانم معلم مان را، با آن دندان های موشی، و شلخته موهای فر کنار گوشش که از مقنعه چانه دار ميزد بيرون، کوبيد کنار طرحی که من بيست دقيقه طول کشيده بود تا دزدکی درحاشيه جزوه از او بکشم.
حقيقت اين است که دوستم در نقاشی يک نابغه بود و تمرين و پی گيری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشيدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم. ضعيف بودم آن روزها.
دنيايم آنقدر کوچک بود که با بيشتر شاخص های "ترين"زندگي کرده و خود را مقايسه می کردم. و اين ترين بودن آدم را ضعيف وشکننده مي کند.
شايد همه آدم ها اينطور نباشند. من اما، هميشه در درونم يک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند،آن گچ حتماً بایستی طلا شود.يک توانای مطلق که در هيچ کاري حق معمولی بودن را ندارد.
اما امروز فهميده ام که معمولی بودن شجاعت مي خواهد.آدم اگر ياد بگيرد معمولی باشد نه نقاشی را ميگذارد کنار، نه دماغش را عمل ميکند، نه غصه ميخورد که ماشينش معمولی است، نه حق غذا خوردن در يک سري از رستوران هاي معمولی را از خودش ميگيرد، نه حق لبخند زدن به يک سري آدم ها را، نه حق پوشيدن يک سری لباس ها را.
حقيقت اين است که "ترين" ها هميشه در هراس زندگي مي کنند. هراس هبوط در لايه آدم های "معمولی ". و اين هراس مي تواند حتي لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشيدن، ساز زدن، خوردن، نوشيدن و پوشيدن را از دماغشان دربياورد.
مشکل بزرگتر، آن مرز و ديوار تحقير کننده ايست که جامعه گم شده ما، بين لايه بسيار کوچک ولاغر آدم هاي "ترين" و گروه بی شمار "معمولی " ها ميکشد. هميشه چيزی در آدم های بی شمار معمولی پيدا مي شود که برای ترين ها تحقير کننده و ترحم برانگيز باشد، ترحمی که بسيار متفاوت است از همدلی وهم دردی انسانی.
به عنوان مثال، در جامعه گم شده، از زبان" ترين باورمندان"، چنين جملاتي مي شنويم:
آخی، بيچاره با اين صداش آواز هم مي خونه، بيچاره با اين آی کيو فوق ليسانس،دکتری هم ميخواد بخونه، بيچاره با اين سطح زبانش خارج هم می خواد بره، بيچاره با اين سوادش مي خواهد کار هم پيداکنه، بيچاره با اين در آمدش اتومبيل هم می خواد و غيره. اين نيش زبانها و تحقير ها، منزجرانه بوده و از احترام به حق زندگی نرم و ناب و ساده ای که بين آدم های معمولی جريان دارد بدور است.
تصميم گرفته ام خودِ معمولی م را پرورش دهم. نمی خواهم ديگر آدم ها مرا فقط با "ترين" هايم به رسميت بشناسند. از حالا خودِ معموليم را به معرض نمايش مي گذارم و به خود معموليم عشق می ورزم و از همه درخواست دارم فقط با منِ معمولی آشنا شده و به حقوق معموليم احترام بگذارند. من خانه معمولی خواهم داشت، در پي دارائی معمول و اتومبيل معمولی خواهم بود. چهره ام و لباس هايم معمولی خواهد بود. ولی سعی خواهم کرد عقل و خرد ودانشم را تعالی ببخشم.
من شهروند معمولی هستم.
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
نقطه مشترک
بسیاری از افرادی که به پیاده روی اربعین می روند در دوران جنگ بوده اند یا پدرانشان از دوران جنگ ایران و عراق گفته اند و همگی به نوعی زمان جنگ را گذرانده اند.
در آن زمان واژههای عراق و عراقی، جزو منفورترین واژهها برای بسیاری هموطنانم بوده است.
بسیار شنیده ایم که عراقی ها در این ایام اربعین کارهای عحیبی می کنند که بطور مثال یک عراقی التماس میکند که با دستهایش پاهای عرق کرده یک زائر ایرانی را بشوید و تن خسته اش را ماساژ دهد.
این کاری است که شاید من نتوانم برای نزدیکترین اعضای خانوادهام انجام دهم و به جرات آن عراقی شاید این کار را برای دهها هموطنان دیگر من انجام داده باشد.
دیشب بر بسیاری از شنیده های این قبیل رفتار عراقی ها در این روزها مرور می کردم و آن گوهر ناب را که میتواند حتی نفرت میان دو ملت را در کمتر از یک نسل، به محبتی باورنکردنی تبدیل کند را یافتم که این یک معجزه است.
معجزهای به نام "حسین"
زمانی برداشت ما از واقعیت این بود که عراقی ها آدم های متجاوز، بی رحم، بی منطق و بی عاطفه اند اما اکنون آدم ها تاکید می کنم همان آدم ها هستند اما یک نقطه مشترک یعنی امام حسین (درود بی پایان خداوند بر او و یارانش) بر تمام گذشته ها خط بطلان می کشد و پایانی می شود بر تمام جدایی ها، نفرت ها و خاطره های منفی. این نقطه مشترک بدون تبلیغات جهانی، جمعیتی حدود ۲٠ میلیونی را به اتحاد می رساند.
حالا بنگر اگر آدمیان فصل های مشترک دیگری نیز بیابند. چون موعودی که در تمام ادیان به آن وعده داده شده و خدایی که فصل مشترک تمام انسان هاست حتی کسانی که او را با استدلال انکار می کنند، اجتماع آدم ها چه دیدنی و ستودنی می شود.
اربعین برای من درس بزرگی داشت و آن اینکه محبت، مدارا و خوبی در همه آدمیان نهفته است. اما این مرزهای عقیدتی و جغرافیایی است که بین ما جدایی افکنده است. کافی است ما دو برابر آنچه بر مرزها پای می فشاریم بر نقاط مشترک تاکید کنیم بر موعود و بر خدا. آنگاه زندگی بسیار زیباتر خواهد شد.
✍محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
ایران، نوع حکومت، توسعه
برخی تحلیل گران توسعه در ایران، غالبا فاکتور اصلی توسعه را حکومت می دانند در حالی حکومت را تنها عامل و یا عامل اصلی نیست.
فوکویامافیلسوف آمریکایی، متخصص اقتصاد سیاسی، عزیمتگاه های توسعه را در چهار بخش به شرح ذیل می بیند:
۱)رشد اقتصادی
۲)شکل گیری جامعه مدنی
۳) حکومت سازی
۴)نهادسازی سیاسی
به عبارتی طبق نظر فوکویاما مسیر توسعه با توجه به ویژگی های مندرج در هر کشور امکان توسعه وجود دارد.
برای مورد اول که رشد اقتصادی است به راحتی میتوان کشور های آسیای شرقی را می توان مطرح کرد از کره تا مالزی.
مورد دوم که جامعه مدنی است که تک تک گروه ها و نهاد، NGO که قدرت آنچنانی ندارد اما می توانند موثر باشند.
مورد سه به حکومت سازی اشاره دارد که میتوان به امپراطوری میجی ژاپن اشاره کرد که بسیار قوی ظاهر شده است.
و آیتم آخر که نهادسازی سیاسی است را می توان پرخطا و پر آسیب ترین راه کشور ها برای توسعه است.
نهادسازی سیاسی که خود دو شکل میتواند وجود داشته باشد:
الف) ایجاد پارلمان
ب) تدوین قانون اساسی
جالب اینکه در ایران و البته در فضای مجازی بسیار عنوان شده که توسعه و پیشرفت در ایران تنها با جابجایی حکومت امکان پذیر است ولی تجربه جهانی این گزاره را درست نمی داند.
تحقیقات و البته تجربه ی کشور های مختلف نشان میدهد که نوع حکومت تاثیری بر توسعه ندارد.
کشور هایی که بیشترین GDP را دارند دارای نوع حکومت های متفاوتی دارند.
آمریکا، چین، آلمان، ژاپن، هند که به ترتیب
جمهوری فدرال، تک حزبی( حزب کمونیست)، جمهوری پارلمانی، امپراطوری با نظام متمرکز پارلمانی، فدرال دموکراسی هستند که ارتباط مستقیم در این خصوص دیده نمی شود و بعبارتی همبستگی بین ساختار حکومت و توسعه وجود ندارد.
بطور مثال در دوران مشروطه روشنفکران ایرانی از توسعه نیافتگی خسته شدند و راه حل را تنها در نهادسازی سیاسی می دانستند بطوری که در همین مشروطه از تیر ۱۲۸۴ تا مرداد ۱۲۸۶ به این دو خواسته قانون اساسی و مجلس شورای ملی دست پیدا کردند، آن هم با کمترین واکنش و کشتار در زمان مظفرالدین شاه به این دو خواسته می رسند.
آیا رسیدن به این دو خواسته برای این ایران توسعه آورد؟
خیر. توسعه نیاورد و اساسا نوع حکومت وسیله ی برای توسعه نیست بلکه رسیدن به توسعه با یک راه حل امکان پذیر نیست ولی مشخصا رشد اقتصادی بعنوان مهم ترین عامل در توسعه و رشد آن موثر است.
برای توسعه نیازمند حاکمیت های توانمند هستیم و از طرفی برای توسعه و حل مسایل بیش از آنکه نوع یا مسایل حکومت مهم باشد سمت جامعه که چه نگرشی در خصوص آن موضوعات دارد مهم تر است.
پس توسعه با رویکرد آمرانه یا مستبدانه بوجود نمی آید و رضاشاه که سنبل آن است میبینیم که انتهای آن استبداد شرایطی بوجود آمد که دفعتا فرو ریخته شده و دچار نابسامانی می شود.
اساسا توسعه با حکومت استبدادی و حتی حکومت غیر استبدادی امکان پذیر نیست.
یونان به عنوان کشوری است که وضعیت بین الملل عالی مناسب، روابط نرمال، پیشینه ی تاریخی، حقوق شهروندی کاملی دارد توسعه دست پیدا نکرده است.
پس این موارد دلیل بر توسعه نیست.
برخی تحلیل گران توسعه در ایران، فاکتور اصلی را حکومت می داند در حالی که حکومت تنها عامل نیست.
ساختار سیاسی به تنهایی عامل توسعه نیست.
آیا ساختار سیاسی مانع توسعه است؟
در حقیقت برای اینکه توسعه پیدا کنیم و در دالان باریک توسعه وارد بشویم نیازمند توازن قدرت بین مردم و حکومت می باشد و شانس بیشتری برای توسعه داشته باشد. هر کدام از این دو می توانند حتی مانع توسعه برای دیگری شوند و حتی در دوره هایی حکومت جلوتر از جامعه بوده و در دوره ای دیگر بر عکس.
بطور مثال در دوران پهلوی اول وجود افرادی همچون فروغی، داور، تیمورتاج باعث توان اجرایی قوی بودند که برای توسعه نیز کمک می کنند و در دوره دوم زمان رضا شاه همه را طرد کرده و روند نزول خود را شروع کرد، بعبارتی رضاشاه هیچ کار مفیدی نداشت که انجام دهد بلکه روشنفکران و متفکران حلقه ی نزدیکش بودند که فعالیت می کردند اما رضا شاه برداشت کرده بخاطر وجود شخص اوست که برخی فعالیت ها انجام شده است.
بنابراین باید برای توسعه فیمابین قدرت جامعه و حکومت نوعی توازن برقرار باشد هر چند توانمندی هر کدام از این دو متفاوت است و باید هر کدام بیشتر توانمند است مسئولیت بیشتری را به عهده بگیرد.
✍️محمد حسین رمضانی
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجیبترین و نادرترين فيلمی كه تابحال ديدهام!!
زنبور ماده پس از مرگ جفتش، برايش قبر حفر ميكند، جنازه را با پاهایش گرفته و حمل ميكند و به خاک میسپارد
راستي چه كسی وچه نيرويی به اين حشره اين را آموزش داده؟
https://t.me/gami_be_ayandeh
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
⭕️ کوسه های مدیریت⭕️
ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آبهای اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد.
بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های ماهی گیری، بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند.
ماهی گیران هر چه مسافت طولانی تری را طی می کردند به همان میزان برای بازگشت زمان بیشتری لازم بود .اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی ها، دیگر تازه نبودند وژاپنی ها مزه این ماهی را نمی پسندیدند .
https://t.me/gami_be_ayandeh
برای حل این مسئله ، شرکتهای ماهی گیری فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند. آنها ماهی ها را گرفته وروی دریا منجمد می کردند. فریزرها این امکان را برای قایقها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند.
اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست نداشتند.
بنابر این شرکتهای ماهیگیری مخزنهایی را در قایقها کارگذاشتند و ماهی را در مخازن آب نگهداری می کردند .ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق ، اما زنده بودند.
متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا ماهیها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.
پس شرکتهای ماهیگیری باید این مسئله را بگونه ای حل می کردند.
آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید ، چه پیشنهادی می دادید؟
رون هوبارد در اوایل سالهای ۱۹۵۰دریافت:
" بشر تنها در مواجهه با محیط چالش انگیز به صورت غریبی پیشرفت می کند "
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکتهای ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایقها استفاده می کنند اما حالا آنها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند.
کوسه چندتائی از ماهی ها را می خورد اما بیشتر ماهیها با وضعیتی بسیار سرزنده به مقصد می رسند، زیرا برای فرار از کوسه تلاش میکنند.
منافع و مزیتهای رقابت:
شما هر چه با هوش تر ، مصرتر و با کفایت تر باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید .اگر به اندازه کافی مبارزه کنید و اگر به طور پیوسته در چالشها پیروز شوید ، خوشبخت و خوشحال خواهید بود.
گاهی وقتها کوسه ها برای پیشرفت و توسعه لازمند .
تفاوت بین افراد موفق با دیگران در فقدان قدرت نیست، بلکه در فقدان خواستن است.
https://eitaa.com/dr_mh_ramezani_zare
https://t.me/gami_be_ayandeh
استبداد تاریخی
و عوامل توسعه نیافتگی
🔹دانشگاه /38🔹
🔸«محمدحسین رمضانی زارع» دکتری حسابداری دارد و مدرس دانشگاه است. خوشبختانه به تدریس بسنده نکرده و پژوهشگر حوزهی مالی و مطالعات توسعهای است و تمام سعی خود را به کار گرفته با وجود همۀ موانع و مشکلات علم خود را در سطح جامعه بیازماید!
🔹«رمضانی زارع» در یادداشت اخیر خود عوامل توسعه نیافتگی را برشمرده و در بخشی از آن یادآور شده مشکل توسعه نیافتگی ریشۀ در شخصیت ما دارد و به قولی «استبداد تاریخی» به انحا مختلف در وجود هر کدام از ما ریشه دوانده است و صرفاً با اصلاح ذهن و تفکر برطرف نمیشود.
🌺 یادداشت «محمد حسین رمضانی زارع» را در «روزنگار کاشان» بخوانید.
https://eitaa.com/Roznegarkashan
⬅️ تاریخ انتشار: شانزدهم آذرماه 1403