محمد رضا
روی جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود
زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود
شمر، با چکمه به روی سینه اش می ایستاد
در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود
جای خود را با لگدهای "سَنان" تعویض کرد
خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود
یادگار مادر او را به غارت برده اند
جامهی شاهی به دست این و آن افتاده بود
شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد
برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود
نعل ها طوری عمل کردند که از پیکرش
گوشهی گودال قدری استخوان افتاده بود
در نگاه تار او اهل حرم می سوختند
قرعهی آتش به نام کودکان افتاده بود
روی نیزه بستن سر، کار آسانی نبود
از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود
بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته کرد
بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود
دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد
چون که یاد ضربههای خیزران افتاده بود
#نـوكــر_نـوشـت:
#حسین_جـان💔
روضه خوانت میشوم با روضه ای تک مصرعی
بر زمین بودی و بر جسـم تـو پیـراهـن نبود
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_احمدی_جوان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
@Quranahlebayt
كانت هناك رماح وسهام ورماح على جسده
لقد سقط تحت مأوى القافلة
كان شمر يقف وحذاءه على صدره
كانت أم طويلة مستلقية بجانبه
غير مكانه بركلات سنان
خنجر حاد لم يعد قوياً
تم نهب رفات والدته
سقط الثوب الملكي في أيدي هذا وذاك
شمر خرجت من الحفرة لسوء الحظ
لفت ضوء الخاتم عيون ساربان
النعال تصرفت كما لو كانت من جسده
سقط عظم في زاوية الحفرة
في نظرته البطيئة ، كان أهل الضريح يحترقون
تم رسم النار باسم الأطفال
لم يكن ربط الرأس بالرمح مهمة سهلة
ومن المفارقات أن هذا العمل قد سقط على كاردان
غطى مطر الظلام الصحراء بالدماء
آيات السماء الطاهرة سقطت على الأرض
أصيبت ابنته كنج خرابة فجأة بالهربس
لأنه تذكر ضربات الروطان
# نوكر_نوشت:
# حسين_جان 💔
سأغني صلاتك بصلاة من مقطع واحد
كنت على الأرض ولم يكن هناك قميص على جسدك
# صلي_الله_عليك_ياسيدنامدلوم_يااباعبدالله_الحسين
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته صباح الخير ليكن يومك عبق باسم # ارباب_بي_كافان
# الى_الشهد_المدافع_من_الحرام_من_محمد_أحمادي_جوان
# اللهم_صلى_الي_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم_
.
تضمين التغريدة
There were spears
, arrows and spears on his body
He had fallen under the shelter of the caravan
Shamar was standing with his boots on his chest
A tall mother was lying next to him
He changed his place with Sanan's kicks
A blunt dagger that was no longer strong
His mother's relics have been looted
The royal robe had fallen into the hands of this and that
Shamar came out of the pit and out of bad luck
The light of the ring had caught Sarban's eyes
The soles acted as if from his body
A bone had fallen in the corner of the pit
In his tarry gaze, the people of the shrine were burning
The fire was drawn in the name of children
Tying the head on the spear was not an easy task
Ironically, this work had fallen to Kardan
The rain of darkness covered the desert with blood
The pure verses of the sky had fallen on the ground
His daughter Kanj Kharabeh suddenly got herpes
Because he remembered the blows of the rattan
#نوكر_نوشت:
#Hossein_jan 💔
I will sing your prayer with a one-syllable prayer
You were on the ground and there was no shirt on your body
#صلي_الله_عليك_ياسيدنامدلوم_يااباعبدالله_الحسين
Peace be upon you and may God have mercy on you, good morning, may your day be fragrant with the name of #arbab_bi_kafan
#To_the_martyr_defender_of_the_Haram_of_Mohammed_Ahmadi_Joan
#اللهم_صلى_الي_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم_
.
@Quranahlebayt