eitaa logo
محمد رضا
137 دنبال‌کننده
30.1هزار عکس
23.5هزار ویدیو
566 فایل
ذوالفقار فدائیان آقا سید علی خامنه ایی حفظه الله در صورت نیاز به ارتباط با مدیر کانال به اکانت محمد رضا پیام ارسال بفرمائید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌸حاج عبد امانتدار امام (ره) در نجف بود: همه نوارهای سخنرانی آقا در نجف بعد از تکثیر و پلمب شدن در جعبه‌ها در مغازه پدرم به امانت گذاشته می‌شد و از آنجا که در آن مغازه محصولات غذایی بسیاری نگهداری می‌شد توجه کسی به کارتن نوارهای سخنرانی جلب نمی‌شد. هر چند هر سال که از زندگی امام در نجف می‌گذشت رژیم بعث متوجه نفوذ امام خمینی (ره) در عراق می‌شد و به پدرم که علیه بعثی‌ها فعالیت می‌کرد. حساسیت بیشتری پیدا می‌کرد. اما او کارش را خیلی خوب بلد بود و من هم که آن سال‌ها وردست پدرم بود کم‌کم با اندیشه‌ها و افکار انقلابی امام (ره) آشنا شدم. سفیران انقلاب اسلامی قبل از سفر پیش پدر می‌آمدند، نوارهای سخنرانی آقا را از مغازه ما می‌گرفتند و با خود به ایران یا کویت و عمان و لبنان می‌بردند. سالها از آن روزها می‌گذرد و جواد کاشی روایتگر قصه پدرو برادرها و امام خمینی (ره) در نجف می‌شود و می‌گوید: "حاج عبد امانتدار امام خمینی(ره) در نجف بود." 🌸عصمت خانم و غم حاجی عبد و پسران: جوادکاشی گاهی از کاظم و عباس می‌گوید وگاهی از محمدرضا، باقر، رسول و علی. اما داستان زندگی این 7 برادر و سرنوشت شان شباهت عجیبی به هم دارد. فعالیت‌های 7 برادر علیه رژیم بعث یک طرف و توزیع و پخش سخنرانی‌های امام خمینی(ره) از طرف دیگر همه دست به دست هم داد و آنها را پله پله به شهادت نزدیک‌تر کرد. پدرشان، حاج عبد هم از این رقابت بی‌بدیل در راه حق جا نماند. در مبارزه معلم پسرهایش بود و شاید به همین دلیل بود که صدام در مدت چند سال یک به یک همه آنها را به شهادت رساند و تلخ‌تر از همه آنکه از 8 شهید خانواده کاشی تنها پیکر 2 شهید به دست خانواده‌اش رسید تا حداقل قبری باشد که فاتحه خوانش شوند... 🌺....کمر عصمت خانم، مادر شهیدان کاشی زیر بار غم خم شد اما مثل یک کوه استوار غم را به روی خودش نمی‌آورد و شاید اصلاً نمی‌دانست برای کدامشان گریه کند. جواد کاشی از نخستین شهدای خانواده‌شان می‌گوید: "گوش دادن به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) عادت هرشب کاظم بود. گوش‌هایش را تیز می‌کرد تا صدای امام (ره) را از حیاط خانه‌اش بشنود. بعثی‌ها دل خوشی از او نداشتند و می‌دانستند که پسر بزرگ حاج عبد، خرابکار است و این حساسیت‌ها چند وقت بعد از حضور امام (ره) در نجف بیشتر و بیشتر شد. کاظم پاتک‌های زیادی به بعثی‌ها زد. او به شهرهای مختلف عراق می‌رفت و علاوه بر توزیع نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره)، برای مبارزه با رژیم بعثی با خود اسلحه می‌آورد. عباس هم سر نترسی داشت و با اینکه مهندس فنی بود اما مطالعه کتاب‌های آیت‌الله ‌صدر، آیت‌الله خویی و امام خمینی (ره) و در یک کلام مبارزه برایش مقدس بود. او همراه 2 نفر از مبارزان دیگر، یکی از افسران بی‌رحم رژیم بعث را در بیمارستان‌ ترور کردند. آن افسر ده‌ها دانشجوی مبارز را با شکنجه‌های بی‌امانش به شهادت رسانده بود. اما عمر کاظم و عباس آنقدر قد نداد تا خبر پیروزی انقلاب اسلامی توسط امام خمینی (ره) را بشنوند و رژیم بعث عراق هر دوی آنها را به شهادت رساند. آن روزها بعد از شهادت کاظم و عباس، انگار حاج عبد دستان چپ و راستش را از دست داده بود. یک دفعه پیر شد اما نمی‌دانست این تازه اول راه از دست دادن فرزندان است....."
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
🌸 شادی در بازار نجف بعد از شنیدن خبر پیروزی انقلاب اسلامی: علاقه همه برادرها به امام خمینی (ره) همسایه دیوار به دیوارشان در نجف یک طرف و علاقه حسین به آقا هم یک طرف. امام (ره) قلب و روحش را تسخیر کرده بود و دیوانه‌وار به او عشق می‌ورزید. امام خمینی (ره) هم در نجف حساب ویژه‌ای روی حسین باز کرده بودند. حسین خط آقا را می‌شناخت. طلبه‌ها کاغذهایی را که امام (ره) زیر آن را امضا کرده بودند برای حسین به مغازه حاج عبد می‌آوردند و او هم با اذن پدر برایشان ارزاق می‌فرستاد. آن زمان رژیم بعث عراق حساسیت خاصی به علما و طلبه‌ها در عراق پیدا کرده بود و آنها در شرایط سختی زندگی می‌کردند. جواد و صادق کاشی خاطرات برادرها را یک به یک ورق می‌زنند و از شادی بی‌حد حسین در بازار نجف بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی(ره) به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی می‌گویند. حسین توسط رژیم بعث عراق به بهانه آنکه در اربعین امام حسین(ع) به زائران پنهانی حرم سیدالشهدا(ع) آب می‌رساند، دستگیر و بعد هم به شهادت می‌رسد...                                                        🌺 شما بر گردن ما حق دارید: سکوت در فضای دلنشین اتاق امام خمینی(ره) در جماران برقرار شده است و این صدای زمزمه آقاست که مدام زیر لب می‌گوید: "انالله و اناالیه راجعون.... انالله و انا..." بغض عصمت خانم دوباره می‌ترکد و در محضر امام خمینی(ره) بی‌آنکه چیزی بگوید اشک، بی‌امان از چشم‌هایش جاری می‌شود. آقا از شنیدن خبر شهادت حاج عبد کاشی و 7 پسرش دلگیر و ناراحت است. جواد کاشی وقتی نامه دعوت از جماران برای دیدار با امام خمینی(ره) به دستش می‌رسد گمان می‌کند امام(ه) برای تسلای خاطر آنها رخصت دیدار داده‌اند اما آن روز داستان طور دیگری رقم می‌خورد. جواد کاشی می‌گوید: "من و برادرم، حیدر و مادرم برای دیدار با امام خمینی (ره) به جماران رفتیم. نمی‌دانیم بیت امام (ره) نشانی ما در تهران و محله دولت‌آباد را چطور پیدا کرده بودند. آن روز انگار همه دنیا به کام من شده بود. آنقدر از دیدن دوباره امام(ره) به وجد آمده بودم که غم از دست دادن پدر و 7 برادرم را از یاد بردم. آقا از ما سراغ حاج عبد، پدرمان را گرفتند و گفتند: من 200 هزار تومان باید به او بدهم و همان وقت بود که خبر شهادت پدر و برادرهایم را شنیدند. شاید آن روز همه غم‌های مادرم با آن دیدار و دلجویی امام (ره) کمرنگ شد. امام (ره) گفتند: 👈 شما بر گردن ما حق دارید😰                                                         🌸 در همه این سالها مادرم تنها بود: در همه این سالها هیچ‌کس برای دلجویی از عصمت خانم در خانه‌شان را نزد و مادر شهیدان کاشی بعد از سال‌ها رنج و غصه چند سال قبل از دنیا رفت. صادق کاشی می‌گوید: "مادرم، همسر و 7 پسرش را در راه اسلام از دست داد اما هیچ یک از مسئولان از او دلجویی نکردند. مسئولان بنیاد شهید یکبار هم به دیدنش نیامدند. این در حالی است که ما ایرانی هستیم و رژیم بعث صدام، پدر و برادرهایم را به دلیل مبارزات شان علیه حزب بعث و فعالیت‌های انقلابی‌شان در نجف به شهادت رساندند. مادرم دلگیر از دنیا رفت. هر چند که حالا روحش در کنار پدر و برادرهایم آرام گرفته اما‌ ای کاش زودتر سراغش آمده بودید تا تسلای خاطرش می‌شدید... 👈روایتی از مرحومه مغفوره, خانم باتشکر از زحمات روزنامه همشهری محله
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
هدایت شده از دفتر شعر من
زن بود و برش مرد هماورد نبود در باغ چو او تیغ به کف ورد نبود گفتند چرا ز خواستگاری به گریز گفتا که به خیلشان یکی مرد نبود آمد به میان نام علی شد گریان چون مثل علی مرد نه یک فرد نبود می گفت مخوانید مرا فاطمه چون داغش بر اولاد علی سرد نبود گفت آمده ام بهر کنیزی، ولدش بر ابن علی غیر بلاگرد نبود آمد خبر قافله پرسد ز حسین گویاش جزین دغدغه و درد نبود بر غیر ولد مهر زنان را جستیم ای عسکری آن زن که چو او کرد نبود ۳۰ دی۱۴۰۰
هدایت شده از دفتر شعر من
گویند که بر خون خدا خواست علی یار آن یل که کند نام پدر زنده به پیکار شد همسر او فاطمه از قوم بنی کلب بر فاطمه این مرد عجب بود هوادار می گفت مخوانید مرا فاطمه زین پس تا آنکه بنی فاطمه را دل نشود زار او ام بنین گشت که با معرفتی ناب از تربیت خویش علم کرد علمدار هم کوه ادب گشت و هم آماده ی آورد آن ماه درخشنده و زیبا و سزاوار حق دارد اگر ماه مباهات نماید زآن لحظه که تشبیه به ا‌و گشت بر این دار آن قدر ادب داشت اباالفضل که دیدند استاده فقط نزد حسینش همه هر بار پس کم مطلب عسکری از باب حوائج هم بهر خودت خواه و هم این قوم گرفتار ۹ فروردین۹۹ آخرین بازنگری ۴ دی ۱۴۰۲
🌹عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است ♦️دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!... 🌹تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست ♦️تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است‏ 🌹تشنه‌لب، جان به لب آب سپردن سهل است ♦️تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب است‏ 🌹تنِ بى‌سر عجبى نيست گر افتد روى خاک ♦️سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است‏ 🍃🌺 قرار عاشقی بیست و پنجم توسل به شهید سید رضی موسوی با هدیه‌ی ۱۰۰شاخه گل صلوات. 🌍 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ...taheri
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه قلب مادرا به فکر بچه‌هاست همیشه چشم فاطمه پی مجاهداست دوباره فاطمه رسید و بچشو خرید شهید غرق خون کنار مادرش رسید 😔