eitaa logo
روش مطالعه، تحقیق و نگارش
362 دنبال‌کننده
343 عکس
167 ویدیو
139 فایل
نظر خود را برای مدیر کانال بفرستید. @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معارف اسلامی
بودن صفحه 98 . دانشجویان عزیز این مطلب را با دقت مطالعه کنند.
به نام خدا- کالبدشکافی_دانشگاه (شماره 3) نگارش: آسيب در دکتر شبیر از همکاران دانشگاهی، تعریف می کرد: یکی از شب‌های دهه‌ی هشتاد، ساعت ده شب بود، استاد (هـ) تلفنی با من تماس گرفت، ضمن سلام و احوال‌پرسی گفت: «جزوه‌ای را که در موضوع «ت ق» برای تدريس در مقطع کارشناسی ارشد نوشته بودی، با عنوان ... به اسم خودم چاپ کردم، اکنون چاپ دوم آن به بازار آمد. گفتم: «مبارک است!» نه در آن تماس تلفنی و نه بعد از آن، هرگز به روی استاد نیاوردم که: «کار شما با اخلاق پژوهش ناسازگار است. و تحقیقی که من نزدیک صد ساعت وقت برایش صرف کرده‌ام و صددرصد متعلق به من است، شما با تغییر پنج تا ده درصدی، همه‌ی آن را مصادره کرده‌ای. دست کم اسم مرا هم به عنوان مؤلف دوم می‌نوشتی!» همیشه معتقد بودم باید احترام استاد را حفظ کرد. و رمز موفقیت تحصیلی و علمی دانشجو را در تکریم استاد می‌دانستم. شاید به نظر برسد که در این رویداد، امر به معروف و نهی از منکر از سوی دانشجو- که دیگر دانش‌آموخته بود، نه دانشجو- ترک شده است. اما به نظر او کار از کار گذشته بود و بعد از چاپ دوم کتاب، اثر چندانی نداشت. به هر حال این مانع آن نبود که به خاطر تضييع حقوق مادی و معنوی خود به شدّت ناراحت باشم، آن شب، حال پدر و مادری را داشتم که به سفری کوتاه رفته‌اند، و عقاب که چشم آن‌ها را دور دیده، نوزادشان را بلند کرده و ربوده است. برای يافتن راه برون‌شد به ديوان خواجه تفأل زدم، با کمال شگفتی ديدم به هر دو بُعد مادی و معنوی مسأله اشاره کرده و مرا تا حدّ زیادی تسلّی داد. خواجه فرمود: نعيم هر دو جهان پيش عاشقان به دو جو که اين متاع قليل است و آن عطای حقير معاشری خوش و رودی به ساز می‌خواهم که درد خويش بگويم به ناله‌ی بم و زير چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگير بدين ترتيب لسان الغيب هم درباره‌ی متاع قليل حقوق مادی دنيوی و هم عطای حقير حقوق معنوی و اخروی، خيال مرا آسوده کردند. ضمن اين که اين‌گونه رخدادها را نوعی درد و ناهنجاری شمردند که برای تسکین بايد محرمی پيدا کرد و با او درد دل کرد. در باره‌ی ماهيت کار استاد- چاپ نوشته‌ی دانشجو به نام خود، بدون ذکر نام او- از سؤال کردم، با اين آيه‌ی شريفه پاسخ داد: «أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً» (کهف: 79) اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه‏] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [سالمی‏] را به زور مى‏گرفت. _ !_ چندی بعد یک روز عصر دوباره استاد به من زنگ زد و گفت: «من به همراه آقای دکتر «ق» داریم می‌ریم کربلا، خواستم از شما حلالیت بطلبم...» من هم خوشحال از اینکه استاد بلأخره در دل خود باور دارد که حق مرا ضایع کرده، حلال کردم. اما فقط جنبه‌ی خصوصی مسأله را یعنی از حق مادی و معنوی خودم گذشتم. من معتقدم که این کار یک جنبه‌ی عمومی هم دارد که حلالیت آن در اختیار من نیست. آن جنبه‌ی عمومی، لطمه و آسیبی است که این گونه کارها به شأن و جایگاه یک استاد و معلم می‌زند. استاد را از چشم شاگرد می‌اندازد و جنبه‌ی الگویی او را بی‌خاصیت می‌کند. و در مقام یک معلم هم بر سخنان و موعظه‌های او اثر می‌گذارد یعنی دل‌نشینی را از آن‌ها می‌زداید. و مانند لغزیدن باران تند بر روی سنگ، به محض برخورد با دل‌ها از آن‌ها دور می‌شود. و فرصت اثرگذاری نمی‌یابد.