🔸#توبهفضیلعیاض
✍فضیل بن عیاض در اوایل، راهزن بود و در همان اوقات، نسبت به یکی از زنان علاقمند شده بود.
وی شبی از شب ها برای آنکه به وصال آن زن برسد از دیواری بالا رفت تا به منزل او برود، ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود:
🔹أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ(1)
آیا وقت آن نرسیده است آنان که ایمان آورده اند، قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود.
همین که فضیل این آیه را شنید، با خود گفت: وقت آن شده که دل آهنین من، چون موم، از آتش توبه نرم گردد.
🔸او همان شب، سر به بیابان نهاد و بعد از طی مسافتی، به کاروان سرایی رسید که جماعتی از کاروانیان در آنجا پیاده شده و به استراحت می پرداختند.
نیمه شب، کاروانیان برخاستند و گفتند: برخیزند تا روانه شویم...
یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود؛ زیرا که فضیل در راه است.
🔹فضیل از شنیدن این حرف، ناراحت شد و به آنها گفت:
جوانمردان! فضیل، اکنون در مقابل شماست، از ناحیه او، خاطر جمع باشید و حرکت کنید.
رسم فضیل این بود که هر مالی را که می دزدید، نام صاحبانش را در طوماری ثبت می نمود، بنابراین صاحبان اموال را طلبید و به هر نحو بود، رضایت آنان را به دست را آورد.
🔸یک یهودی که فضیل از او مال زیادی دزدیده بود باقی ماند.
آن یهودی در شام زندگی می کرد.
بنابراین فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان #توبه خود را به او گفت و از او حلالیت طلبید.
یهودی به فضیل گفت:
🔹من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم، رضایت ندهم، و اکنون که مالی در دست نداری، باید به خانه من بیایی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی، تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی.
مرد یهودی فضیل را به خانه خود برد.
🔸آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتب #زر برداشته و به یهودی داد؛ تا هنگامی که ذمه خود را بری نمود.
مرد یهودی پس از مشاهده این جریان #مسلمان شد و گفت:
آیا می دانی که چرا مسلمان شدم⁉️
فضیل گفت: خیر!
🔹مرد یهود گفت:
در کتاب آسمانی #تورات خوانده بودم هر کس از امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، به راستی توبه کند، خاک برای او به خواست خداوند عالم، مبدل به #طلا گردد.
چون در زیر بساط من به غیر از #خاک چیزی نبود، می خواستم تو را امتحان کنم و از این راه، حقانیت اسلام را هم بشناسم؛
💯به همین دلیل چون چنین دیدم، مسلمان شدم... 👌
📚1) حدید آیه 16.
کشکول طبسی، ص 37 - 36 #یامحیی
✅دین اسلام ندارد عیبی؛ هرچه هست از مسلمانی ماست... ❗️
👈توجه داشته باشید که: دین اسلام با چارتا بظاهر مذهبی و روحانی امااگردار، صورتی، نان به نرخ روزخور و یک مشت مسلمان نمای ظاهرالصلاح معنی نمیشود...❗️ ❌
🕋ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﻫﻞ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻱ ﻫﺎ #ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ #ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻰﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻳﻘﻴﻨﺎً[ﺩﺭﻫﺎﻱِ]ﺑﺮﻛﺎﺗﻲ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰﮔﺸﻮﺩﻳﻢ، ﻭﻟﻲ[ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻟﻬﻲ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ] ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ[ﺑﻪﻋﺬﺍﺑﻲ ﺳﺨﺖ] ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ(اعراف/٩٦)
👌خداوند کریم صراحتا در قرآنش فرموده: بندگی کن تا که سلطانت کنم...
و
هرچی نیاز داری از کار و زندگی و خونه و ماشین و همسر و فرزند و... خودم بهترینشو میدم...❕
اما متاسفانه ماها در روزمرگی هامون خدارو گم کردیم و زندگی هم مارو زمین زده...
و
تا مادامی که بسمت #نور حرکت نکنیم در ظلمات نفسانی خود گیر بوده و زمینگیر خواهیم بود...
@drmahdikhanloo👈
بندگی کن، تا که سلطانت کنند
تن رها کن، تا همه جانت کنند
خوی حیوانی، سزاوار تو نیست
ترک این خو کن، که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم مخواه
درد پیدا کن، که درمانت کنند
بنده شیطانیُ و داری، امید
که ستایش، همچو یزدانت کنند
سوی حق نارفته، چون داری طمع؟
همسر موسی بن عمرانت کنند؟
از چه شهوت، قدم بیرون گذار
تا عزیز مصر و کنعانت کنند
بگذر از فرزند و جان و مال خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
سر بنه در کف، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند
جسم لاهوتی اگر داری، بیا
تا به بزم قرب، مهمانت کنند
چون علی(ع) در عالم مردانگی
فرد شو، تا شاه مردانت کنند
همچو سلمان، در مسلمانی بکوش
ای مسلمان! تاکه سلمانت کنند
تا توانی، در گلستان جهان
خار شو، تا گل به دامانت کنند
همچو خاک افتادگی کن، پیش از آن
که به زیر خاک پنهانت کنند... #یامحیی #دکترحسین_مهدیخانلو
@drmahdikhanloo