#بازگشت_به_کار
#قسمت_هجدهم
من وسط اون دوتا گیر کرده بودم
از یه طرف از دست بی مسئولیتی های لنا و خرابکاریهاش اعصابم خورد میشد
از یه طرف دلم براش می سوخت...
گاهی با خودم میگفتم تو کار درمان جای دلسوزی نیست و باید باهاش جدی باشم چون اشتباهاتش به سلامت بیمار اسیب میزنه...
گاهی با خودم میگفتم تو مسلمونی و شیعه بیا بهش نشون بده یه مسلمون چقدر مهربونه
اصلا یه وضع اعصاب خورد کنی بود که قابل گفتن نیست
نیکو هم مدام غرهاش رو به من میگفت روزی صدبار مطالب تکراری نیکو رو میشنیدم
این وسط نیکو دو هفته رفت مرخصی و به من گفت تو این مدت یکم روال کار رو به لنا یاد بده. تو دلم گفتم تو که هم وطن و هم زبونشی نتونستی من چیکار میتونم بکنم اخه🤦🏻♀️
اون دو هفته رو سعی کردم به آرومی بگذرونیم، واقعا مایه گذاشتم براش
من معتقد بودم مشکل اصلی لنا اینه که با تفکرات یونانیش اومده آلمان و فکر میکنه همونطور که تو یونان کار میکرده اینجا هم میتونه کار کنه و هر کار و حرفش من رو یاد اوائلی که خودم اومده بودم آلمان میانداخت، برای همین گاهی خیلی باهاش همزاد پنداری میکردم
به خیال خودم فکر میکردم تا حدی موفق شدم که دو روز مونده به برگشت نیکو دیدم مدیر داخلی اومد تو اتاق من و گفت لنا دیروز اومده پیش من و حسابی گله کرده و تمام وقت گریه
من:😮😮😮😮
کانال #دکتر_موتا در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef