بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
بحث دوم در معنای مجازی:
بحث در این است که معنای مجازی چگونه شکل گرفته و چطور لفظ بر آن دلالت کرد؟ آیا مثل معنای حقیقی برای لفظ وضع شده؟ یا حسن طبع عرف باعث شده که معنای مجازی بوجود بیاید
➖➖➖
پنج قول در اینجا وجود دارد:
قول اول:
صرف وجود قرینه باعث می شود که لفظ به کمک آن در معنای مجازی استعمال شود
اشکال بر این قول:
اگر صرف وجود قرینه باعث شود که هر لفظی در معنای مجازی استعمال شود پس ما با آوردن قرینه هر لفظی را در هر معنایی استعمال کنیم مثل اینکه اسد را در معنای رجل کریم استعمال کنیم با صرف آوردن قرینه
➖➖➖
قول دوم(مرحوم آخوند):
سبب استعمال لفظ در معنای مجازی حسن طبع عقلا است نه وضع است و نه قرینه (صرف اینکه عقلا استعمال لفظ را در معنای مجازی حسن بدانند لفظ استعمال می شود)
(کفایه ج1 ص32)
➖➖➖
قول سوم (آقای خویی):
اظهار نظر در این بحث منوط به دو مقدمه است:
مقدمه اول:
به اصل وجود استعمال مجازی قائل باشیم که بنابر مبنای آقای خویی استعمال مجازی وجود ندارد بلکه استعمال حقیقی است و عقلا مجاز صورت گرفته است
مقدمه دوم:
بایدقائل باشيم كه واضع واحد است و واضعين متعدد نيستندو بنابر مبنای ایشان در حقیقت وضع که تعهد بود هر مستعملی واضع بود و بحث حسن طبع و ... پیش نمی آید بلکه مستعمل تعهد می کند که در معنای مجازی و یا حقیقی استعمال کند
(محاضرات ج1ص92)
➖➖➖
اشکال بر قول آقای خویی:
رد مقدمه اول:
اگر شما قائل به مجاز عقلی باشید باز هم بحث جای قول به اصل بحث منشا معنای مجازی خالی که آیا منشا همان مجاز عقلی ، حسن طبع است یا وضع؟
رد مقدمه دوم:
این که شما به واضعين متعدد شديد صحيح است اما همان مستعمليني واضع هم هستند و لفظ را در معناى مجازى عقلا استعمال می کنند منشا استعمال آنها چیست؟ در معنای حقیقی که شما قائل به تعهد شدید در معنای مجازی مبنایتان چیست؟
بعبارتی حتی اگر فردی دو مقدمه را قبول نداشته باشد اصل بحث منشا معنای مجازی برایش پیش می آید
➖➖➖
قول چهارم(آقای صدر):
منشا وجود معنای مجازی علقه و سببیت بین معنای حقیقی و مجازی است عبارت اخری این که لفظ در مرحله اول با معنای حقیقی سببیت و ارتباط دارد و در مرحله دوم علقه بین معنای حقیقی مجازی به وجود می آید بنابراین سبب وجود معنای مجازی همین علقه بین این دو معناست لذا اگر قرینه در کلام بیاید معنای مجازی است و اگر قرینه نیاید معنای حقیقی است به این ترتیب طولیت هم حفظ می شود یعنی اگر قرینه صارفه در کلام بیاید ذهن منصرف یه معنای مجازی می شود و الا معنا معنای حقیقی است
➖➖➖
قول پنجم:
قائل شدند منشا وجود معنای مجازی وضع است یعنی همانطور که لفظ برای معنای حقیقی وضع شده برای معنی مجازی نیز وضع شده است(نه قرینه نه حسن طبع و نه علقه بین دومعنا )
اشکال بر این قول:
اگر لفظ برای معنای مجازی وضع شده باشد پس چطور وقتی لفظ بدون قرینه استعمال می شود می گوییم معنای حقیقی به ذهن می رسد و این طولیت بین مجاز و حقیقت را همه قائل هستند
جواب :
برای حل بحث طولیت چند وجه آورده اند:
وجه اول:
وضع در معنای حقیقی وضع شخصی است و وضع در معنای مجازی وضع برای مایشابه معنی الحقیقی است
یعنی لفظ اسد شخصا برای حیوان مفترس وضع شده اما در مرحله دوم وضع شد برای آنچه شبیه به حیوان مفترس باشد
اشکال آقای صدر بر این وجه:
باز هم این وجه مشکل طولیت بین حقیقت و مجاز را حل نمی کند به این صورت که چرا در حالتی که لفظ بدون قرینه استعمال می شود همان معنی مشابه معنی حقیقی به ذهن خطور نمی کند در حالی که اگر برای آن وضع شده باید آن هم به ذهن خطور کند
وجه دوم:
لفظ در ابتدا برای معنای حقیقی وضع شده و در مرحله بعد وضع شده برای معنای مجازی مشروط بر اینکه با قرینه بیاید
ان قلت:
اگر معنای مجازی مشروط بر این که با قرینه استعمال شود وضع شده است چرا همان قرینه بر معنا دلالت نمی کند؟ چرا لفظ را مشروط وضع کرده؟
قلت:
در این وجه قرینه مصصح است و فی نفسه دلالتی ندارد یعنی خود قرینه دال بر این نیست که لفظ در معنای مجازی استعمال شده بلکه اصل دلالت برای لفظ است و قرینه استعمال لفظ را برای معنای مجازی تصحیح می کند
اشکال آقای صدر بر این وجه:
لازمه این وجه این است که لفظ بدون قرینه محال است در معنای مجازی استعمال شود
جواب :
اشکال شما بر این وجه وارد نیست اگر لفظ می تواند بدون قرینه در معنای مجازی استعمال شود که طولیت حقیقت و مجاز زیر سوال می رود و اگر نمی تواند بدون قرینه استعمال شود که این وجه صحیح است
وجه سوم:
لفظ هم برای معنای حقیقی وضع شده و هم برای معنای مجازی لکن مشروط بر این که معنی حقیقی در زمان استعمال در
معنای مجازی اراده نشود
➖➖➖
اشکال بر اصل اینکه منشا وجود معنای مجازی وضع است:
تمامی این وجوه و اصل این قول عرفیت ندارد
قبلاگفته شد که واضع خداوند متعال نیست و هیچ لزومی ندارد که واضع حکیم باشد
لهذا مردم عادی هرگز چنین دقت هایی به ذهنشان نمی رسد بلکه لفظ را در معنای حقیقی وضع و استعمال می کنند و بعدا در معنای مجازی استعمال می کنند
➖➖➖
بحث بعد سیاتی ان شاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
《استعمال لفظ در اکثر از یک معنی》
توضیح به مثال؛
مثلا در باب فقه لفظ صلاة دو معنا دارد یکی دعا و دیگری ارکان مخصوصه ؛ در اینجا اگر شارع امر به صلاة بکند و ما قائل شویم که لفظ در اکثر از یک معنی استعمال می شود هم باید دعا بکنیم و هم ارکان مخصوصه را انجام دهیم
➖➖➖
بحث استعمال در اکثر از یک معنی به بحث حقیقت استعمال بر می گردد که در آن دو مبنا وجود دارد:
مبنای اول(مرحوم آخوند):
لفظ فانی در معناست
بنا بر این مبنا استعمال لفظ در اکثر از یک معنی محال است زیرا وقتی لفظ در معنی اول افناء می شود در معنای دوم نمی تواند فانی گردد
توضیح به مثال؛ تقریب این بحث مثال آینه است که فرد وقتی نزدیک آینه است و فقط آینه آن را نشان می دهد دیگر آینه فرد دیگری را نشان نمی دهد و استعمال لفظ در یک معنی هم دقیقا همینگونه است لفظ به صورت علی حده در معنی استعمال می شود و تمام لفظ مستقلا تمام معنی را در بر می گیرد و حالتی که چند نفر دورتر از آینه بایستند این همان تثنیه و جمع است نه استعمال لفظ در اکثر از یک معنی
(کفایه ج1ص36)
مبنای دوم(مرحوم آقای خویی):
لفظ علامت برای معناست
بنابر این مبنا در مقام ثبوت لفظ می تواند در اکثر از یک معنی استعمال شود چون یک تابلو و علامت می تواند علی حده چند معنی را به ذهن خطور دهد
(محاضرات ج1 ص219)
➖➖➖
استحاله و عدم استحاله استعمال لفظ در اکثر از یک معنی بر اساس مبنای علما در حقیقت وضع :
مبنای اعتبار:
اگر در بحث حقیقت وضع قائل به اعتبار شویم باید قائل به مبنای افناء شویم زیرا وقتی واضع لفظ را برای معنا اعتبار می کند آن لفظ را فانی در معنی می کند در نتیجه استعمال لفظ در اکثر از یک معنی محال می شود
مبنای تعهد:
طبق مبنای تعهد مستعمل و واضع تعهد می کند که لفظ را در چند معنی استعمال کند و هیچ اشکالی ندارد
مبنای قرن اکید:
چون در این مبنا افناء لفظ در معنی وجود ندارد استعمال لفظ در اکثر از یک معنی محال نیست
(بحوث ج1 ص139)
➖➖➖
قول مختار و تعریض بر قول آقای خویی و آقای صدر:
ظاهرا بحث برای آقای خویی و آقای صدر خلط شده است در اینجا اصلا بحث در مرحله وضع نیست که شما استحاله و عدم آن را بر اساس مبنای وضع مطرح کرده اید بلکه بحث در مرحله استعمال است و این هیچ اشکالی ندارد که لفظ د مرحله وضع فانی در معنا باشد اما در مرحله استعمال علامت برای معنا باشد
➖➖➖
اشکال آقای صدر در بحث افناء:
محال است که لفظ فانی در معنا باشد چون فناء بین دو شیء زمانی صورت می گیرد که دو شیء حقیقتا یک چیز باشند و اعتبارا دو شیء باشند که لفظ و معنی اینگونه نیستند بلکه حقیقتا دو شیء هستند رابطه بین لفظ و معنی سببیت و مسببیت است و هیچ کس قائل نیست که سبب و مسبب شیء واحد هستند مثل آتش و حرارت
توضیح به مثال:
در بحث مفهوم و مصداق در عالم اعتبار مفهوم و مصداق یک چیز هستند اما در عالم حقیقت یک چیز است
لهذا اصلا در بحث استعمال افناء وجود ندارد و لامحاله باید قائل شویم که لفظ علامت برای معناست
➖➖➖
اشکال آقای سبحانی در الموجز و آقای حیدری در استنباط:
طرح این بحث در مقام ثبوت اشتباه است که بگوییم بنابر فلان مبنا محال است و بنابر فلان معنا محال نیست این بحث بحث اثباتی است یعنی باید ببینم در عالم واقع لفظ در اکثر از یک معنی استعمال شده است یا خیر
(البته در مقام اثبات آقای سبحانی قائل به امکان و آقای حیدری قائل به عدم امکان شده اند)
جواب این اشکال:
اگر در مقام ثبوت قائل شویم که یک شیء محال است و در مقام اثبات همان شیء اتفاق بیفتد ما باید آن را توجیه کنیم
توضیح به مثال؛ اگر ما در مقام ثبوت قائل شدیم که خداوند جسم نیست و مقام اثبات دیدیم که قرآن می فرماید ید الله فوق ایدیهم باید این را توجیه کنیم نه اینکه با چشم پوشی بر مقام ثبوت به هر آنچه در مقام اثبات آمده قائل شویم.
➖➖➖
قول مختار:
در مرحله ثبوت قول مختار قول آقای خویی است که لفظ علامت برای معناست و استعمال لفظ در اکثر از معنی اشکال ندارد
اما قول مختار در مقام اثبات این است که چون عرف عقلا این کار را انجام نمی دهند اتفاق نمی افتد با اینکه در مقام ثبوت محال نیست
لهذا ما در اصل بحث ما قائل به قول آقای خویی هستیم و در اینکه بحث ثمره ندارد و در عالم خارج اتفاق نمی افتد قائل به قول مرحوم آخوند هستیم
➖➖➖
بحث بعد سیاتی ان شاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
《معنای حرفی》
مقدمه:
تقسیم وضع ازحیث معنای متصور واضع که چهار قسم است:
قسم اول:
وضع عام موضوع له عام
یعنی معنای که واضع تصور کرده عام و لفظی که برای آن وضع کرده عام است
مثل وضع لفظ برای من له الرجولیه که واضع معنای عام من له الرجولیه را تصور کرده و لفظ عام رجل را برای آنها وضع کرده
قسم دوم:
وضع خاص موضوع له خاص
معنای متصور واضع خاص و لفظ موضوع خاص است مثل وضع لفظ زید برای یک کالبد خارجی که هر دو خاص هستند
قسم سوم:
وضع عام موضوع له خاص
معنای متصور واضع عام است اما لفظ را برای افراد و مصادیق معنا وضع می کند
مثال این قسم حروف است
یعنی واضع معنای کلی ابتدائیت را تصور کرده و لفظ "من" را برای یکی از مصادیق آن وضع کرده است
قسم چهارم:
وضع خاص موضوع له عام
واضع معنای خاص را متصور می شود اما یک لفظ عام را برای کلی آن وضع می کند مثل اینکه زید را تصور کند اما لفظ انسان را برای کلی زید وضع کند
➖➖➖
امکان و استحاله اقسام:
واضع حین وضع یا باید معنا را بشخصه تصور کند یا بوجهه
لذا در قسم اول که معنا بوجهه و قسم دوم که معنا بشخصه تصور شده است بحث و اشکالی نیست
در قسم سوم نیز واضع معنای کلی ابتدائیت را بوجهه تصور کرد و بوسیله آن لفظ من را برای مصادیقش وضع کرد
اما قسم چهارم محال است چون واضع معنا را نه بوجهه و نه بشخصه تصور نکرده است
اشکال:
قسم چهارم محال نیست چون وقتی واضع معنای خاص را در ذهن متصور می کند معنی عام بالتبع به ذهن او خطور می کند (چون زید یکی از افراد عامی است که واضع می خواهد لفظ را برای آن عام وضع کند)
جواب(مرحوم آخوند):
این حرف خلط بین مفهوم و مصداق است زیرا وقتی واضع زید را از حیث حیوان ناطق نامی ... بودنش متصور می شود این تصور کلی و عام است این همان قسم وضع عام موضوع له عام است و وجود خارجی زید به صورت یک شیء زائد در کنار مفهوم کلی انسان تصور کرده است حال آنکه ما وقتی می گوییم "وضع خاص" یعنی واضع فقط خاص را متصور شود نه اینکه خاص را در ضمن عام تصور کند
➖➖➖
قسم سوم در مقام ثبوت قطعا صحیح است (یعنی ثبوتا هیچ اشکالی ندارد که واضع معنای عامی را متصور شود و لفظ را برای مصادیق آن وضع کند)
اما بحث در اثبات این مطلب است که آیا معنای حرفی جزء همین قسم است یا خیر
(مرحوم آخوند معنای حرفی را جزء قسم اول می داند و بقیه علما قسم سوم)
➖➖➖
بحث اول(حقیقت معنای حرفی):
سه مبنای کلی اصلی در حقیقت معنای حرفی وجود دارد:
مبنای اول(آقای رضی در شرح کافی):
حروف هیچ معنایی هیچ معنایی ندارد و مثل تنوین که فقط علامت برای جر و نصب است اینها هم علامت برای ابتدائیت و ... می باشند یعنی یک چیزی غیر حروف صاحب معناست و حروف فقط علامت برای آن می باشند
اشکال بر این قول:
این قول موجب تناقض است چون یا معانی ربطیه ای که در جملات وجود دارد متعلق به لفظ دیگری غیر حروف است که نیست و یا باید بگوییم که اصلا معانی ربطیه ای در جملات وجود ندارد که قطعا هست زیرا
لهذا در جملاتی که حروف در آنها آمده بوضوح می بینیم که قسمتی از معنای جمله متعلق به حروف است مثل جمله زید فی الدار آشکار می بینیم که که معنای ظرفیت جمله را لفظ "فی" به ذهن خطور می دهد نه زید و الدار
جواب آقای صدر به این اشکال:
اسماء دو وضع دارند یک وضع برای موضوع له و وضع دیگر این که مقید شود به یک معنای حرفی ، لذا اگر زید بما هو زید استعمال شود دلالت بر معنای زید می کند و اگر زید بما هو مقید بمعنی حرفی استمعال شود به غیر از معنی موضوع له خود معنای حرفی ای که به آن مقید شده را هم می فهماند
(بحوث ج1 ص233)
جواب کلام آقا صدر:
اولا هیچ واضعی چنین وضعی نکرده است
ثانیا لازمه این کلام این است که استعمال لفظ در اکثر از یک معنی میشود به این صورت که زید هم بر معنای خودش که مستقلا برای آن وضع شده دلالت می کند و هم بر معنای ربطی که فی علامت بر آن است و این هم گفته شد که استعمال لفظ در اکثر از یک معنی اثباتا اتفاق نمی افتد
ثالثا امکان دارد که یک لفظ دو معنی مستقل داشته باشد(مثل عین) اما اینکه یک لفظ یک معنی مستقل و یک معنی ربطی داشته باشد را هیچ یک از علما قائل نشده است
➖➖➖
مبنای دوم(مرحوم آخوند):
معنی حرفی مثل معنای اسمی مستقل است و وضع آن قسم دوم است یعنی وضع عام موضوع له عام
ان قلت:
اگر معنای حرفی مثل معنای اسمی است و حرف معنای مستقل دارد چرا در کلام حرف را به جای اسم و اسم را به جای حرف نمی توان گذاشت؟
لذا اسم و حرف دو معنای متفاوت دارند
(کفایه ج1 ص11)
قلت(تفسیر مرحوم نایینی از کلام مرحوم آخوند):
واضع در مرحله وضع حروف شرط کرده که حروف به صورت آلی استعمال شوند و اسماء به صورت استقل
الی
اشکال مرحوم نایینی به این کلام:
هر شرطی که واضع می کند که لازم الاجرا نیست مگر که واضع در وضع خودش تصرف کند
مثل اینکه لفظ زید را وضع کند و شرط کند که فقط در زید کریم استعمال شود این شرط اصلا لازم الاجرا نیست بلکه هر زمان در وضع تصرف کند و بگوید زیدالکریم شرط لازم الاجرا می شود و استعمال برای زید غیر کریم اشتباه است
➖➖➖
تفسیر دوم قول مرحوم آخوند و بحث در مبنای سوم سیاتی ان شاء الله
سلام و عرض ادب
پیشنهادات ما
فقه
https://eitaa.com/joinchat/2455044120C11ab2e0b23
امامت
http://eitaa.com/joinchat/1352728594C40cff91830
اصول عملیه
http://eitaa.com/joinchat/1243545618Cb3fc892fbc
اصول: مباحث الفاظ
http://eitaa.com/joinchat/960102418Cb7cb6ea7c6
کانال اصلی
https://eitaa.com/joinchat/607977496C294277e87f
لجنه ی فقاهت و اجتهاد
https://eitaa.com/joinchat/2093744194C966aa2694f
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اشکال دوم مرحوم نایینی به کلام مرحوم آخوند:
لو سلم که معانی حرفیه مثل معانی اسمیه مستقل هستند اما در مرحله وضع شرط شده آلی استعمال شوند و شرط واضع بدون تصرف در وضع لازم الاجرا است ، چرا نمی توانیم حروف را به صورت مجازی غیر آلی و استقلالی استعمال کنیم؟ چون واضع شرط کرد که به صورت حقیقی آلی استعمال شوند و ما می بینیم که به صورت مجازی هم حروف نمی توانند معانی استقلالی داشته باشند مثلا نمی توانیم به صورت مجازی "من" را به معنای ابتداء استعمال کنیم
این کاشف از این است که کلام مرحوم آخوند صحیح نیست
➖➖➖
تفسیر مرحوم اصفهانی از کلام مرحوم آخوند:
مقدمه؛
در جلسه هفتم مطرح شد که وضع از حیث مقید واضع بر سه دسته تقسیم می شود که یا لفظ را قید می زند(زید الکریم) یا معنی را قید می زند(مثل وضع زید فقط برای زید کریم) و یا علقه وضعیه را قید می زند(مثل وضع لفظ زید برای زید اما چون در حالت کرامت زید بوده برای غیر زید کریم استعمال نمی شود) گفته شد که این تقسیم ثمره دارد در معنای مجازی که همین جاست
در اینجا مرحوم اصفهانی می فرماید واضع زمانی که "من" را برای ابتدائیت وضع کرده نه لفظ قید دارد و نه معنی بلکه "من" را برای ابتدائیت وضع کرده در حالی که ابتدائیت در ظرف آلیة بوده لذا "من" فقط به لحاظ آلی استعمال می شود و چون در ظرف آلی بوده نمی تواند استقلالی استعمال گردد مثل لفظ زید که برای زید در ظرف کرامت وضع شد و فقط برای زید کریم استعمال شد
(نهایه الدرایه ج1 ص 43)
➖➖➖
جواب آقای صدر به دو اشکال مرحوم نایینی بواسطه تفسیر مرحوم اصفهانی:
دفع اشکال اول:
با این تفسیر اشکالات مرحوم نایینی دفع می شود به این صورت که اصلا شرط واضع نیست که ما بگوییم لازم الاجرا هست یا نیست بلکه شرط وضع است و لازم الاجراست فلذا اصلا حرف نمی تواند به صورت حقیقی در معنای اسمی و مستقل استعمال گردد
دفع اشکال دوم:
وقتی حرف "من" برای ابتدائیت در ظرف آلی وضع بشود ، برای ابتدائیت به صورت استقلالی وضع ندارد و مهمل است لذا نه به نحو حقیقی و نه به نحو مجازی نمی تواند استعمال شود چون معنای مجازی در طول معنای حقیقی است (طولیت) و سبب وجود معنای مجازی همان علقه بین دومعنی هست و وقتی که لفظ معنای حقیقی ندارد بطریق اولی معنای مجازی ندارد
(بحوث ج 1 ص235)
➖➖➖
جواب:
جواب شما به اشکال اول مرحوم نایینی که کلام مرحوم اصفهانی بود
اما جواب دوم شما اصلا صحیح نیست زیرا معنای حقیقی "من" ابتدائیت آلی است و معنای مجازی آن هم می شود ابتدائیت استقلالی و علقه آنها هم می شود مفهوم ابتدائیت لذا هیچ اهمالی وجود ندارد بنابر کلام شما اسد هم نسبت به رجل شجاع مهمل است بنابراین اشکال شما به کلام مرحوم نایینی وارد نیست
جواب ما به اشکال دوم مرحوم نایینی:
این که حرف به صورت مجازی در در معنای استقلالی استعمال شود هیچ اشکالی به اصل کلام مرحوم آخوند وارد نمی کند (مثل اینکه گاهی حروف در جملات اسم می شوند مثل "من" للابتداء)
➖➖➖
22.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر اسلام در مورد موسیقی بمناسبت فوت استاد شجریان
#چهاردهی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اشکال مرحوم اصفهانی به قول مرحوم آخوند:
مقدمه؛ مرحوم اصفهانی و تابعین ایشان قائل اند که همانطور که معانی اسمیه در خارج وجود دارند معانی حرفیه نیز د خارج وجود دارند یعنی تا زمانی که یک وجود خارجی وجود نداشته باشد نمی توان برای آن لفظی را وضع کرد مثل لیوان آب که در خارج سه حقیقت دارد لیوان و آب و ظرفیت لیوان برای آب که یک حقیقت خارجی است
اگر معنای حرفی مثل معنای اسمی با فرق اینکه حروف لحاظ آلی دارند و هر لفظی که برای یک معنا وضع می شود حاکی از خارج است لذا باید معنای حرفی در خارج با معنای مساقل اسمی مطابقت داشته باشد و یکی باشد مثل معنای ربطی "من" و معنای مستقل زید حال آنکه یکی نیستند و در خارج معانی مستقل داریم و معانی ربطی که رابطه شان تباین است (فرق این اشکال با اشکال خود مرحوم آخوند این است که اشکال مرحوم آخوند در جملات بود اما این اشکال در نشستن حروف به جای اسماء در خارج است)
(نهایه الدرایه ج1 ص43)
➖➖➖
جواب آقای صدر به این اشکال:
این مبنا درست نیست که هر چیزی که در مرحله وضع باشد باید حاکی از خارج باشد و وجود خارجی داشته باشد چون این مطلب در عرض نقض می شود چرا که عرض در خارج موجود نمی شود مگر در موضوع خودش اما عرض در ذهن بدون موضوعش هم تصور می شود مثل زدن که در ذهن بدون موضوع تصور می شود اما در خارج تا ضارب و مضروب وجود نداشته باشد زدن محقق نمی گردد
➖➖➖
دو ردیه بر جواب آقای صدر:
اولا عرض در ذهن ما بدون موضوع و معروضش تصور نمی شود همانطور که زدن در خارج بدون ضارب و مضروب محقق نمی شود در ذهن نیز همینطور است
ثانیا این که معنا یک معنای مستقل باشد اما در خارج بدون موضوعش موجود نشود منافاتی با کلام مرحوم اصفهانی ندارد و اشکال ایشان را نقض نمی کند چرا که بحث ایشان در معانی ربطی است
این که زدن در خارج بدون ضارب و مضروب محقق نمی شود مستقل بودن آن را نفی نمی کند و زدن در ذهن تصور می شود اما معانی ربطی هیچ تصوری در ذهن از آنها نمی شود بعبارتی استقلال هیچ منافاتی با عدم تحقق آن مگر در موضوع ندارد
➖➖➖
سه اشکال مرحوم خویی به کلام مرحوم آخوند:
اشکال اول:
اگر معانی حرفیه مثل معانی اسمی باش به این فرق که حروف لحاظ آلی دارد پس اسماء کلی هم حرف هستند چرا که تمامی الفاظ کلی به صورت آلی لحاظ شده اند و معانی کلی در خارج وجود ندارند و معانی کلیه فقط برای حکایت از مصادیقشان وضع شده اند مثلا لفظ انشان که یک معنای کلی است و خودش در خارج هیچ وجودی ندارد بعبارتی الفاظ برای معانی کلیه وضع شده اند اما با لحاظ این که آلت هستند برای مصادیقشان لذا حرف هستند
(حاشیه اجود ج1 ص15)
➖➖➖
جواب آقای صدر به اشکال اول مرحوم خویی:
بحث مرحوم آخوند در فناء است نه در عنوان و معنون
در بحث الفاظ کلیه این الفاظ فقط عنوان هستند برا مصادیقشان اما در بحث معنای حرفی ، معنا در موضوع خودش فانی می شود بعبارتی معنای ابتدائیت را تصور کرد اما به لحاظ ظرف آلیت و آن را فانی در مصادیقش کرد به خلاف الفاظ کلیه مثلا حیوان ناطق را تصور کرد و وضع کرد برای خود حیوان ناطق نه اینکه به لحاظ ظرف مصادیقش و چون این لفظ کلی عنوان برای مصادیق است حکایت از آنها هم می کند
➖➖➖
اشکال دوم مرحوم خویی :
نقض دوم در مصادر که بر مبنای مرحوم آخوند تمام مصدر ها باید حرف باشند چرا که تمام مصادر بما اینکه وصف برای موصوفاتشان باشند وضع شده اند مثلا مصدر زدن در مرحله وضع برای نفس زدن وضع نشد بلکه برای زدنی وضع شد که از یک ضارب (موصوف) صادر می شود
➖➖➖
جواب آقای صدر به این اشکال:
مصدر یک هیئت (فتحه _ سکون _ سکون) و یک ماده (ض_ر_ب) دارد
که ماده آن وضع شده برای نفس زدن بدون لحاظ آلیت برای موصوف اما هیئت آن وضع شده برای اینکه یک موصوف در خارج فعل را محقق کند
بخلاف اسم مصدر که فارغ از موصوف وضع شده فرق مصدر و اسم مصدر دقیقا همین است که مصدر نیاز به فاعل دارد اما اسم مصدر نیاز به موصوف یا فاعل ندارد مثل شستن که مصدر است و نیاز به فاعل دارد اما شستشو که اسم مصدر است و نیازی به فاعل ندارد
(بحوث ج1 ص263)
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
تا به حال هیچ یک از نحویون و اصولیون قائل نشده اند که مصدر هیئت و ماده دارد و اگر مصدر هیئت و ماده داشته فرقی بین آن با فعل نمی ماند فعل از یک اسم و یک حرف تشکیل شده است مثل ضَرَبَ یکی ماده آن که ض ر ب است و اسم می باشد و یکی هیئت آن (فتحه -فتحه-فتحه) است که حرف می باشد
در حالی که ضَرْبْ فقط یک ماده دارد که اسم است و اگر هیئت داشته باشد فعل می شود
➖➖➖
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اشکال سوم آقای خویی:
اگر فرق بین اسماء و حروف در این باشد که حروف لخاظ شوند آلیا و اسماء لحاظ شوند مستقلا
حال آنکه مواردی وجود دارد که حروف لحاظ استقلالی دارند مثل اینکه شخصی می پرسد که آیا زید درخانه است؟
در اینجا آن شخص هم به وجود زید علم دارد و هم وجود خانه ، فقط از این که خانه ظرف برای زید است یا خیر سوال می پرسد در اینجا مقصود بالذات و استقلالی جمله ظرفیت است حال آنکه ظرفیت یک معنای حرفی و آلی است
(محاضرات ج۱ ص۶۲)
➖➖➖
جواب این اشکال:
مرحوم آخوند نفرمود که معانی حرفیه در جملات مقصود متکلم و مخاطب نمی شود بلکه بحث ایشان این است که حرف معنای مستقل دارد یا معنای آلی دارد بعبارتی حرف در مرحله وضع به صورت آلی لحاظ شده یا استقلالی
و این که معنای حرفی مقصود در جمله باشد منافاتی با آلی بودن آن ندراد
بعبارتی خلط مرحوم خویی در این است که هر معنایی که مقصود متکلم یا مخاطب در جمله باشد معنای مستقل است حال آنکه اینطور نیست
➖➖➖
اشکال بر قول مرحوم آخوند:
شما فرمودید که معنای حرفی وضع شده با لحاظ ظرف آلیت و اشکالات هم جواب داده شد که اگر وضع شده باشد برای جزئی خارجی در خارج وجود ندارد و اگر وضع شده باشد برای جزئی ذهنی با خارج مطابقت ندارد
رد بر تفسیر مرحوم اصفهانی بر کلام مرحوم آخوند(قید ظرف آلیت):
در بحث قید علقه وضع گفتیم که نه بفظ زید را قید زده و نه موضوع له زید را قید زده بلکه لفظ زید را برای زیدی وضع کرد که در حال کرامت بود
اما این در معنای حرفی امکان ندارد در مثال زید چون زید در حال کرامت بود لفظ برای زید غیر کریم استعمال نشد و واضع کرامت را برای زید لحاظ نکرد زیرا اگر لحاظ کند همان مقید کردن معنا می شود
اما در بحث معنای حرفی در مرحله وضع «من» برای ابتدائیت ، خود «من» که در حالت آلیت نبوده که بعدا برای غیرآلی استعمال نشود لذا باید آلیت را لحاظ کند و واضع معنا را قید بزند
بعبارتی در معنای حرفی شرط علقه وضعیه و ظرفیت در جایی ممکن است که خصوصیت و ظرفیت خود معنا باشد نه اینکه واضع معنا را به آن مقید کند و معنای حرفی قبل از وضع اصلا خصوصیت آلیت نداشته بلکه لامحاله واضع آن را لحاظ کرده است و معنا را مقید کرده است
➖➖➖
رد بر اشکال مرحوم آخوند به قول مشهور(وضع عام موضو له خاص):
رد جزئی خارجی: گر چه قول محتار نیست که از آن دفاع کنیم اما باز هم مردود است زیرا منظور از جزئی خارجی جزئی دقی عقلی نیست که بگوییم جزئی نیست بلکه عرفا ابتدای یک شهر یا یک چیز جزئی محسوب می شود
رد جزئی ذهنی:
شما فرمودید که اگر وضع شده باشد برای جزئی ذهنی ، وجود ذهنی یک وجود غیر وجود خارجی است و نمی تواند از خارج حکایت کند و با آن مطابقت داشته باشد
اولا اما ما می گوییم وضع شده برای ماهیت ذهنی نه برای وجود ذهنی
ماهیت بما هی هی نه وجود است نه عدم و می تواند حاکی از خارج باشد
لذا می گوییم که واضع "من" را وضع کرد برای ماهیت ابتدائيت جزئی (که با وجود خارجی تباین ندارد و از خودش وجودی ندارد) نه برای ابتدائیت موجود جزئی که نتواند با خارج تطبیق کند
ثانیا بنابر این کلام بر تمامی وضع ها همین اشکال وارد می شود حتی در وضع خاص موضوع له خاص چرا که واضع لفظ زید را برای زید خارجی وضع کرد یا برای زید ذهنی ؟
اگر برای زید خارجی وضع کرده باشد دیگر از وجود خارجی به ذهن نمی آید و نمی توان آن را در ذهن تصور کرد و همینطور اگر برای زید ذهنی وضع کرده باشد بنابر کلام خودتان دیگر نمی تواند حاکی از خارج باشد بلکه مشکل با همین حل می شود که بگوییم لفظ زید را برای ماهیت زید وضع کرده است
➖➖➖
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
مبنای سوم در معنای حرفی(مبنای اول علامت بود و مبنای دوم عینیت):
قول سوم قول به ایجادیت معنای حرفی است این قول منسوب به مرحوم نایینی است که می فرماید معنای حروف معنای ایجادی است و معنای اسماء اخطاری است یعنی "من" وضع شده تا معنای ابتدائیت را ایجاد کند و خود ابتداء وضع شده تا معنای خود را اخطار دهد بعبارتی در اسماء حکایت از ذهن و اخطار از معنای در ذهن می کنیم اما در حروف فی نفسه معنایی وجود ندارد و ربط بین دوشیء را ایجاد می کند
➖➖➖
اشکال مرحوم خویی به این قول:
اسماء برای موضوع له خود مستقلا وضع شده اند و حروف به صورت ربطی و غیر مستقل وضع شده اند لذا همانطور که اسم از معنای مستقل ذهنی خود حکایت می کند حرف هم باید از معنای ربطی ذهنی خودش حکایت کند
مثل "من" در سرت من البصره الی الکوفه حاکی از معنای ربطی ذهنی است همچنان که لفظ ابتداء در ابتداء سیری البصره از ابتداء مستقل ذهنی حکایت می کند
بنابراین هم حرف و هم اسم حاکی از ذهن هستند و معنای ایجادی حرف نقض می شود
➖➖➖
جواب آقای صدر به این اشکال (تفسیر ایشان از قول مرحوم نایینی):
در این اشکال مرحله استعمال و وضع خلط شده است در مثال زید فی الدار مرحوم خویی می فرماید زید و دار که اسم هستند و حوایت می کنند از معنای ذهنی همچنین "فی" هم مثل زید از معنای ذهنی خودش حکایت می کند اما آقای صدر می گوید اینچنین نیست بلکه حروف به محض این که در کلام می آیند هماطور که معنای خود را بین دو شیء(زید و دار) در خارج ایجاد می کنند در ذهن هم بین دو شیء ذهنی(زید و دار ذهنی) ایجاد می کنند در مثال اخیر "فی" از خودش هیچ معنایی ندارد اما در زید فی الدار معنای خودش را در خارج ایجاد می کند و بین زید و دار خارجی ربط ایجاد می کند همین اتفاق در ذهن نیز می افتد و "فی" معنای ظرفیت خود را بین زید و دار ذهنی ایجاد می کند لذا هم فی در خارج و هم در ذهن معنایش ایجادی است و یک شیء ایجادی نمی تواند از یک ایجادی دیگر حکایت کند بخلاف زید که در خارج وجود دارد و از زید در ذهن حکایت می کند و معنایش اخطاری است
➖➖➖
رد بر این جواب:
بنابر تفسیر شما که گفتید علت عدم حکایت حروف از ذهن ایجادی بودن آن است و یک شیء ایجادی نمی تواند از یک ایجادی دیگر حکایت کند ما اشکال را در اسماء می کنیم همچنان که "فی" معنای خودش را در خارج و ذهن ایجا می کند زید هم معنای خودش ایجاد می کند و اگر بگویید مفهوم زید در ذهن وجود دارد و مفهوم "فی" در ذهن نیست خواهیم گفت که "فی" هم مفهوم ربطی دارد و در ذهن وجود دارد و "فی" در خارج از آن حکایت می کند
➖➖➖
مقدمه:
اسم جنس یا اسم علم یا حروف در مرحله تصور از لحاظ تقییدی به پنج قسم تقسیم می شود:
قسم اول:
ماهیت مهمله
قسم دوم:
لابشرط مقسمی
قسم سوم:
لابشرط قسمی
قسم چهارم:
بشرط لا
قسم پنجم:
بشرط شیء
توضیح؛
وقتی رجل تصور می شود گاهی همراه با قید شجاع بودن تصور می شود این می شود تصور مقید بشرط شیء
گاهی رجل را تصور می کنیم همراه با قید عدم شجاعت این می شود تصور مقید بشرط لا
گاهی رجل را تصور می کنیم لابشرط یعنی چه شجاع باشد(بشرط شیء) و چه شجاع نباشد(بشرط لا) این قسم می شود لابشرط قسمی
بعبارتی این قسم نسبت به بشرط شیء و بشرط لا بدون شرط است (وجود و عدم شجاعت مساوی است)
اما لابشرط مقسمی یک پله بالاتر است یعنی نسبت به بشرط شیء و بشرط لا و لابشرط قسمی لابشرط است یعنی رجل را تصور می کنیم به این قید که شرط است شجاعتش و نه عدم شجاعتش و نه تساوی وجود و عدم شجاعت
اما گاهی رجل را بما هو رجل تصور می کنیم یعنی اصلا نسبت به شجاعت و عدم شجاعت و تساوی این دو هیچ قیدی نداریم
بعدا خواهیم گفت که کلام مطلق لابشرط قسمی است یعنی وقتی می گوییم اکرم عالما یعنی مطلق عالم فاسق و غیر فاسق است
➖➖➖
در اطلاق دو مبنا وجود دارد:
مبنای اول(مرحوم خویی):
در اطلاق که می گوییم لابشرط قسمی یعنی لحاظ عدم قید یعنی در اکرم عالما قید فسق و عدم فسق لحاظ می شود
مبنای دوم(آقای صدر):
معنی لابشرط قسمی عدم لحاظ قید است یعنی در اکرم عالما قید فسق و عدم عالم لحاظ نمی شود و اطلاق در کلام از عدم لحاظ فهمیده می شود
➖➖➖
اشکال بر قول آقای صدر:
با این تعریف از لابشرط قسمی فرقی بین آن و ماهیت مهمله دیده نمی شود بعبارتی اصل فرق لابشرط قسمی و ماهیت مهمله همین لحاظ قید است
➖➖➖
اشکال مرحوم آغاضیاء به قول مرحوم نایینی(ایجادیت):
لازمه مبنای ایجادیت شما این است که حرف در مرحل وضع باید به صورت ماهیت مهمله وضع و تصور شود و بنابر مبنای ایشان تصور ماهیت مهمله محال است
توضیح؛
بنابر مبنای مرحوم نایینی حرف در هر کجا که استعمال گردد معنای خود را ایجاد می کند لهذا در مرحله وضع معنای حرف را به صورت ماهیت مهمله می باشد و در مرحله استعمال مقید شده
به ربط بین دومعنای دیگر
علت استحاله تصور ماهیت مهمله:
ماهیت مهمله یعنی تصور بدون تشخص و صورت در مثال زید محال است که ما صورت و تشخص زید را از ذهن حذف کنیم و بدون صورت بخواهیم ماهیت و انسانیت آن را تصور کنیم حتی به صورت مبهم یک شکل انسانیت در ذهن ما باشد و الا تصور آن ممکن نیست
(مقالات الاصول ج1 ص22)
➖➖➖
والحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شروع تدریس کتاب فقه استدلالی آقای ایروانی توسط استاد چهاردهی ان شائ الله از بعد از ماه صفر.
دوستانیکه قصد شرکت دارند به آیدیه استاد رجوع کنند.
@aminchahardehi
لجنه ی فقاهت و اجتهاد
https://eitaa.com/joinchat/2093744194C966aa2694f
43.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهاراشکال به خلافت خلیفه ی اول اهل سنت
#چهاردهی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم العن الجبت و الطاغوت
جواب آقای صدر به این اشکال:
سلمنا که تصور ماهیت مهمله محال است و لابشرط مقسمی که در ضمنش بشرط شیء باشد هم خلف فرض است
لابشرط مقسمی به نحو لابشرط قسمی که اشکال ندارد بنابر قول ما در مقابل قول مرحوم خویی که لابشرط قسمی عدم لحاظ قید است نه لحاظ عدم قید و زمانی که قید لحاظ نشود در مرحله استعمال می تواند با هر قیدی جمع بشود
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
جواب داده شد قبلا که با این قول فرقی بین ماهیت مهمله و لابشرط قسمی نمی ماند
همچنین این مطلب نقض می شود در بحث اطلاق اسم جنس قدماء قائل شدند که اطلاق اسم جنس آن در موضوع له آن می باشد و خود آقای صدر به این مطلب قائل نیست و استدلال شما برای رد اطلاق در مرحله وضع این بود که اگر اطلاق رجل در مرحله وضع باشد دیگر رجل در مرحله استعمال نمی تواند مقید استعمال شود و رجل عالم و غیر عالم و ... معنایی ندارد چطور در اینجا گفتید که حرف در مرحله وضع لابشرط مقسمی به نحو لابشرط قسمی است اما در مرحله استعمال بصورت بشرط شیء استعمال شود بعبارتی چطور واضع در مرحله وضع حرف را بصورت لابشرط وضع
می کند اما در مرحله استعمال بشرط شیء استعمال گردد
و این که گفته اند لابشرط با هزار شرط جمع می شود این در مرحله مراد جدی و مراد استعمالی است مثل اینکه بگوید اکرم عالما و روز بعد بگوید لاتکرم عالما فاسقا و این در مرحله وضع نیست
حال آنکه شما در معنای حرف در مرحله وضع قائل به لابشرط مقسمی به نحو لابشرط قسمی شدید و در مرحله استعمال قائل به بشرط شیء
➖➖➖
بحث بعد سیاتی ان شاء الله