eitaa logo
رمان لند 📖
906 دنبال‌کننده
560 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
دوستان به زودی پارت های بعدی رو بارگذاری می کنیم...🍃
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگار عشق رمان ماه شب چهاردهم پارت73 🚫🔞این پارت دارای محدودیت سنی است🔞🚫 ⭕️+12 ص
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت74 🚫🔞این پارت دارای محدودیت سنی است🔞🚫 ⭕️+12 چند قدم اومد جلو و من هم چند قدم رفتم عقب...درحدی بهم استرس وارد شده بود که احساس می کردم کمرم بی حس شده ...دستام و زانوهام می لرزیدن...اون صدرایی که من می شناختم این صدرا نبود!!! چشم تو چشم بودیم...حرفی بینمون ردو بَدل نمی شد. پشتم خورد به دیوار و دیگه نتونستم برم عقب تر...اومد نزدیک تر...ازترس آبروم صدامو بالا نبردم و سعی کردم خودم و کنترل کنم و گفتم:یه قدم دیگه بیای جلو جوری داد می زنم که کل مردم بفهمن بیان اینجا... پوزخندی زد وگفت:اونی که باید از آبروش بترسه تویی نه من!!تو وشوهرجونت ادعاتون زیاده ولی واقعیت یه چیز دیگس... فاصلمون دووجب بیشتر نبود...صدای تپش های قلبم و می تونستم بشنوم... _ببین الان دیگه نباید به گذشته فکر کرد...چون تموم شده...برو به فکر آیندت باش...دنبال یه دخترخوب باش..یکی که بتونی باهاش زندگیتو بسازی... _زندگیمو بایه نفر ساخته بودم که اون یه نفر زندگیمو خراب کرد...می فهمی چی می گم...توروخدا با حامد به هم بزن بیا برگرد باهم باشیم قول می دم برات کم نذارم...هردومون باعشق میریم خارج...من دوستت دارم نرگس! یهو نمی دونم چی شد که کنترل دستام ونتونستم داشته باشم و محکم خوابوندم تو گوشش!! مخم سوت کشیده بود... بایه دستش صورتش و داشت ونگام کرد... داد زدم گفتم:بدبخت...گفتم همه چی تموم شده...می فهمی؟؟؟؟من حاملم صدراااااا !!!! ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگار عشق رمان ماه شب چهاردهم پارت75 مردمک چشماش شروع به لرزیدن کرد...انگار نفسش بند اومده بود...دستی که روی صورتش بود شروع به لرزیدن کرد!!آروم آورد پایین و روش و برگردوند... _ههه...ازت کینه به دل ندارم ودیگه عشقی برام نمونده ولی یه چیز و بدون نرگس!!تو...تو...باعث شدی من به گناه بیافتم...ازاین بابت نمی بخشمت!!!نمی بخشمت چون تو من و دیوانه کردی...نمی بخشمت چون تو زندگیمو نابود کردی! _اینا کینه نیست؟!من زندگیتو نابود نکردم...خودت بودی که زندگیتو به آتیش کشیدی!خودت بودی که خواستی به گناه کشیده بشی!!حتی فکر کردن به من هم گناه بودچون شوهرداشتم...تو پنج سال تمام این کار و کردی...پس مشکل ازخودته!! با صدای لرزون گفت:من میرم...میرم که همتون توآرامش زندگی کنین...میرم که بیشتر ازاین وارد گناه نشم و توبه کنم...تو من و ببخش تا من هم تورو ببخشم...خداهم مارو ببخشه... چندقدم رفت سمت در که دوباره ایستاد و برگشت سمتم! بااشک های بی امونش گفت:آبجی نرگسی که روز عقدت بهت گفتم از روی نادونی و حرص بود،اما بدون آبجی نرگس...که این آبجی نرگسم واقعیه...دیگه شدی مثل ساحل... نتونستم حرفی بزنم...یهو کمرم شُل شد و نشستم روی مبل... صدرا رفت سمت در و تا بازش کرد حامد جلوش سبز شد... یاحسین!!!!!!این از کی به حرفاش گوش می داد؟؟؟؟ ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
کیا دوست دارن جبرانی دیروز هم بزارم؟؟؟؟😌🧐😎🤔
رمان لند 📖
کیا دوست دارن جبرانی دیروز هم بزارم؟؟؟؟😌🧐😎🤔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت76 صدرا ترسیده بود ودستگیره ی در و ول کرد... _سسسسلامم... حامد لبخند همیشگی نداشت...خیلی خشک جوابشو دادوگفت:حرفاتون تموم شد؟ صدرا:من..من...من خواستم برم! _حامدجان برات توضیح میدم! حامد:بله...صدالبته لازم به توضیحه!! آقاصدرا تشریف داشتین بیشتر باهم حرف می زدیم! صدرا:همه چی تموم شده...الان هم من دیگه نمیخوام اینجا باشم که فکرای بدنکنین!! حامد:به سلامت...خوش اومدین... صدرا رفت بیرون و حامد منتظر نگاه کرد که از حیاط هم خارج بشه!! وقتی رفت،در و بست و نگام کرد... _ببین حامد این مسئله برای قبل از ازدواجمون بود که... _که تا الان ادامه داشت... _نه...برای من ازوقتی بهت بله گفتم تموم شد...قسم می خورم که تموم شد...ولی فکر نمی کردم صدرا انقدر... _انقدر چی؟انقدر چی نرگس؟چرا وقتی تنهایی یه نامحرم باید باشه توخونه؟ _مگه به من شک داری؟ ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
این هم پارت جبرانی... 👆☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا