🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
به نام آفریدگارعشق
رمان ماه شب چهاردهم
پارت84
از مطب خارج شدیم و نشستیم تو ماشین...
_ای جانم...چقدر شیرین بود صدای قلبش...
باحرف حامد متعجب نگاش کردم.
_حامد عاشق همین ذوق کردناتم...
هردوخندیدیم و حرکت کرد سمت خونه.
.........
نسرین باخنده گفت:
_نرگس نکن زشته...
_نه خیر نسرین جان اصلا هم زشت نیست...میخوام باشوهرم شوخی کنم...
همه بودیم خونه ی مامانم ومن توچایی حامد شیش تا قاشق شکر حل کردم و خواستم یکم سربه سرش بزارم!
به همه تعارف کردم و تارسیدم به حامد سینی چایی خالی شد!
الکی گفتم:اعع...صبر کن الان برات میارم...
رفتم تو آشپزخونه و چایی حامد و بردم دادم بهش...
نشستم کنارش و همه گرم صحبت بودیم. یکم که گذشت شروع کردن به خوردن چایی هاشون...حامد استکان و که آورد سمت دهنش من و نسرین بهش نگاه کردیم و منتظر عکس العملش بودیم!
یه قلپ که خورد چند تا آب دهن قورت داد وبا یه بااجازه گفتن رفت سمت سرویس...
ادامه دارد...
✍نویسنده:ساجده تبرایی
#رمان_اجتماعی_عاشقانه
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
التماس دعا...🤲
شبتون مهدوی...💚
✍خادمین کانال
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ...
الهی عظم البلاء...💚💔
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت باسعادت حضرت زینب(س)و روز پرستاررا خدمت شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنیم
👏👏👏👏
😍😍😍😍
🍃🍃🍃🍃
💝💝💝💝
#مذهبی
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت84 از مطب خارج شدیم و نشستیم تو ماشین... _ای جانم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
به نام آفریدگار عشق
رمان ماه شب چهاردهم
پارت85
_نه دیگه...نیایش،ندا،نگین،نیلا،نادیا،نیکا،نازنین،نازگل،نغمه،نیوشا،نوشین...اینا قشنگه...به نرگس میاد!!!
با اسم های پیشنهادیم حامد چشماش دراومد!
_نرگس جان اینا قشنگن ولی...
_ولی تودوست نداری!
لبخند زدوگفت:حالا اسمای من و گوش کن..حسنا،حانیه،همتا،حدیث،حنانه،حلاوت،حورا،حورناز،حلما....ایناهم به حامد می خوره!!
_وااا!حامد مثل این که به توافق نمی رسیم!باید اسم ترکیبی پیدا کنیم!
_اوهوم...
بعد از یه ساعت هم فکری تصمیم گرفتیم اسم دخترمون و زهرا بگیریم!!!
توافق بین من و حامد به زهرا ختم شد.
سیسمونی رو کامل کردیم بعد از چندماه من دیگه نه ماهم بودو مامانم هرروز می اومد خونمون و بهم سر میزد!چند روز یه بارهم مامان حامد می اومد...
.........
صبح باصدای آلارم گوشیم بیدار شدم...ساعت نه و نیم بود و حامد زودتر رفته بود کارخونه!
از روی تخت پاشدم و دست و صورتم و شستم...
صبحانه رو بااشتها خوردم و مشغول کتاب خوندن شدم.
گوشیم زنگ خورد فهمیدم مامانمه!
_سلام مامان!
_سلام نرگس جان،خوبی؟
_آره قربونت!
_میگم شرمنده امروز باید برم تشیع جنازه...نمی تونم بیام خونتون!
ادامه دارد...
✍نویسنده:ساجده تبرایی
#رمان_اجتماعی_عاشقانه
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
به نام آفریدگارعشق
رمان ماه شب چهاردهم
پارت86
تو دلم خالی شد...
_تشیع جنازه ی کیه مامان؟
_حاج منصور...عموی بابات!
_آها خدابیامرزتش..به زنعمو ازطرف من تسلیت بگو!
_باشه...کاری نداری؟
_نه قربونت خداحافظ.
گوشی و قطع کردم و سوره ی ملک و برای عمو خوندم...
حدودا ساعت دوازده بود که اذان گفت..
آبان ماه بود و هوا یه خورده سرد بود...نمازم و که خوندم نهارو ازتو یخچال بیرون آوردم و گرم کردم!حامد امروز برای نهار کارخونه می موند...
یه درد خفیفی و زیر شکمم و کمرم حس می کردم.بهش توجهی نکردم و نهارمو خوردم!
بعد نهار تلویزیون می دیدم و همچنان درد و تحمل می کردم.
ساعت چهار ونیم بود که درد شدیدتر شد و من از ترس زنگ زدم به حامد...
_سلام عزیزم
_سلام...حامد کجایی؟
_من کارخونم دیگه...چیه چی شده؟خوبی تو؟
_اِممم...نمیتونی بیای خونه؟
حامد نگران شد وگفت:نرگس تو خوبی؟
_نه...اصلا حالم خوب نیست..زودتر بیا خونه بریم بیمارستان!
_باشه باشه...من بیست دقیقه دیگه میرسم!توفقط آماده باش من اومدم بریم بیمارستان..
_باشه
بعد از این که گوشی و قطع کردم آماده شدم و روی مبل نشستم...
کل بدنم یخ کرد...دستام می لریزد.
زیر لب ذکر می خوندم و منتظر حامد بودم!
حدود بیست دقیقه بعد حامد اومد و باکمکش تو ماشین نشستم.
توماشین حامد قربون صدقم می رفت وبعدش آیه الکرسی خوند تا رسیدیم بیمارستان...
ادامه دارد...
✍نویسنده:ساجده تبرایی
#رمان_اجتماعی_عاشقانه
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 از دل عصمت اومده زینب
🌸 السلام علیک سیده زینب
💐 ولادت با سعادت جبل الصبر، شریکة الحسین حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بر شما مبارکباد
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ...
الهی عظم البلاء...💚💔
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇
https://eitaa.com/duhdtv