eitaa logo
رمان لند 📖
775 دنبال‌کننده
561 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت84 از مطب خارج شدیم و نشستیم تو ماشین... _ای جانم...چقدر شیرین بود صدای قلبش... باحرف حامد متعجب نگاش کردم. _حامد عاشق همین ذوق کردناتم... هردوخندیدیم و حرکت کرد سمت خونه. ......... نسرین باخنده گفت: _نرگس نکن زشته... _نه خیر نسرین جان اصلا هم زشت نیست...میخوام باشوهرم شوخی کنم... همه بودیم خونه ی مامانم ومن توچایی حامد شیش تا قاشق شکر حل کردم و خواستم یکم سربه سرش بزارم! به همه تعارف کردم و تارسیدم به حامد سینی چایی خالی شد! الکی گفتم:اعع...صبر کن الان برات میارم... رفتم تو آشپزخونه و چایی حامد و بردم دادم بهش... نشستم کنارش و همه گرم صحبت بودیم. یکم که گذشت شروع کردن به خوردن چایی هاشون...حامد استکان و که آورد سمت دهنش من و نسرین بهش نگاه کردیم و منتظر عکس العملش بودیم! یه قلپ که خورد چند تا آب دهن قورت داد وبا یه بااجازه گفتن رفت سمت سرویس... ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
التماس دعا...🤲 شبتون مهدوی...💚 ✍خادمین کانال مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت باسعادت حضرت زینب(س)و روز پرستاررا خدمت شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنیم 👏👏👏👏 😍😍😍😍 🍃🍃🍃🍃 💝💝💝💝 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
رمان لند 📖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت84 از مطب خارج شدیم و نشستیم تو ماشین... _ای جانم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگار عشق رمان ماه شب چهاردهم پارت85 _نه دیگه...نیایش،ندا،نگین،نیلا،نادیا،نیکا،نازنین،نازگل،نغمه،نیوشا،نوشین...اینا قشنگه...به نرگس میاد!!! با اسم های پیشنهادیم حامد چشماش دراومد! _نرگس جان اینا قشنگن ولی... _ولی تودوست نداری! لبخند زدوگفت:حالا اسمای من و گوش کن..حسنا،حانیه،همتا،حدیث،حنانه،حلاوت،حورا،حورناز،حلما....ایناهم به حامد می خوره!! _وااا!حامد مثل این که به توافق نمی رسیم!باید اسم ترکیبی پیدا کنیم! _اوهوم... بعد از یه ساعت هم فکری تصمیم گرفتیم اسم دخترمون و زهرا بگیریم!!! توافق بین من و حامد به زهرا ختم شد. سیسمونی رو کامل کردیم بعد از چندماه من دیگه نه ماهم بودو مامانم هرروز می اومد خونمون و بهم سر میزد!چند روز یه بارهم مامان حامد می اومد... ......... صبح باصدای آلارم گوشیم بیدار شدم...ساعت نه و نیم بود و حامد زودتر رفته بود کارخونه! از روی تخت پاشدم و دست و صورتم و شستم... صبحانه رو بااشتها خوردم و مشغول کتاب خوندن شدم. گوشیم زنگ خورد فهمیدم مامانمه! _سلام مامان! _سلام نرگس جان،خوبی؟ _آره قربونت! _میگم شرمنده امروز باید برم تشیع جنازه...نمی تونم بیام خونتون! ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 به نام آفریدگارعشق رمان ماه شب چهاردهم پارت86 تو دلم خالی شد... _تشیع جنازه ی کیه مامان؟ _حاج منصور...عموی بابات! _آها خدابیامرزتش..به زنعمو ازطرف من تسلیت بگو! _باشه...کاری نداری؟ _نه قربونت خداحافظ. گوشی و قطع کردم و سوره ی ملک و برای عمو خوندم... حدودا ساعت دوازده بود که اذان گفت.. آبان ماه بود و هوا یه خورده سرد بود...نمازم و که خوندم نهارو ازتو یخچال بیرون آوردم و گرم کردم!حامد امروز برای نهار کارخونه می موند... یه درد خفیفی و زیر شکمم و کمرم حس می کردم.بهش توجهی نکردم و نهارمو خوردم! بعد نهار تلویزیون می دیدم و همچنان درد و تحمل می کردم. ساعت چهار ونیم بود که درد شدیدتر شد و من از ترس زنگ زدم به حامد... _سلام عزیزم _سلام...حامد کجایی؟ _من کارخونم دیگه...چیه چی شده؟خوبی تو؟ _اِممم...نمیتونی بیای خونه؟ حامد نگران شد وگفت:نرگس تو خوبی؟ _نه...اصلا حالم خوب نیست..زودتر بیا خونه بریم بیمارستان! _باشه باشه...من بیست دقیقه دیگه میرسم!توفقط آماده باش من اومدم بریم بیمارستان.. _باشه بعد از این که گوشی و قطع کردم آماده شدم و روی مبل نشستم... کل بدنم یخ کرد...دستام می لریزد. زیر لب ذکر می خوندم و منتظر حامد بودم! حدود بیست دقیقه بعد حامد اومد و باکمکش تو ماشین نشستم. توماشین حامد قربون صدقم می رفت وبعدش آیه الکرسی خوند تا رسیدیم بیمارستان... ادامه دارد... ✍نویسنده:ساجده تبرایی مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 از دل عصمت اومده زینب 🌸 السلام علیک سیده زینب 💐 ولادت با سعادت جبل الصبر، شریکة الحسین حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بر شما مبارکباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ali Fani - Elahi azamal bala (128).mp3
3.63M
رسم هرروزمان باشد ان شاالله ... الهی عظم البلاء...💚💔 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا