برشی از کتاب #تأملاتی_بر_صمدیه
#معناگرایی_در_تبویب_علم نحو
#جایگاه بحث از #افعال_قلوب
اختلاف #شیخ_بهایی و #ابن_مالک_و_مقلدان_وی
همان طور که از عبارت صمدیه معلوم است، این افعال نیز از نواسخ اند،
و لذا برخی این بحث را از لواحقِ جمله اسمیه حساب کرده و بعد از مبتدا، در ضمن نواسخ آن را بحث کرده اند، همانند ابن مالک،
ولی شیخ بهایی با اینکه این افعال را از نواسخ میداند، در بحث افعال آورده است.
زیرا شیخ به فرق معنایی افعال قلوب با دیگر نواسخ توجه داشته است،
به عبارت دیگر:
أفعال ناقصه و مقاربه، به عنوانِ قیدِ مبتدا و خبر مطرح اند،
در حالی که در این بحث، این مبتدا و خبر هستند که قیدِ افعال قلوب اند.
#بارگذاری مطالب با ذکر #آدرس_کانال
#دروس_الشباب
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABA
#مسألۀ_حماریه
#ادبیات_فقه
#افعال_قلوب
#اجتهاد_در_برابر_نص
#منابع_ادبی این داستان:
#التصریح علی التوضیح در #باب_افعال_قلوب ذیل فعل #هَب
#مغنی_اللبیب باب پنجم در: الجهة السابعة: أن يحمل كلاما على شيء، و يشهد استعمال آخر في نظير ذلك الموضع بخلافه،
خلاصۀ داستان:
در عصر حکومت خلیفه دوم؛ زنى فوت نمود و شوهر و مادرى بجاى گذاشت.
نیز دو برادر مادرى و دو برادر پدرى و مادرى هم داشت.
برای تعیین سهم الإرث دو بار نزد خلیفه رفتند.
در نوبت اول عمر چنین حكم كرد:
1. حق شوهر، نصف تركه.
2. حق مادر، يك ششم،
3. حق برادران مادرى، يك سوم، یعنی: به هر كدام يك ششم کل اموال را بدهند.
بدين ترتیب مال تمام شد، و به برادران پدرى و مادرى چیزی نداد.
در نوبت دوم، خواست باز همينطور حكم كند، ولى يكى از دو برادر ابوینى گفت: «#خیال كن پدر ما #الاغ بوده است، و ما را هم همانند برادران مادری در ارث شريك گردان».
عمر لحظهاى سر به زير افكند و گفت: درست گفتى، چون همۀ شما فرزندان يك مادر هستيد، سپس ثلث (يك سوم) مجموع تركه را ميان هر چهار برادر على السويه تقسيم كرد.»
مردى گفت: تو فلان موقع به اين دو، سهمى ندادى؟ !
عمر گفت: آن حكمى بود كه آن روز نموديم، و اين حكمى است كه امروز مىكنيم! !
#بحث_ادبی:
گاهی بعد از #هب ؛ #أنَّ_و_اسم_و_خبرش قرار گرفته و سدّ مسدّ مفعول به اول و دوم می شود.
ولی برخی مانند: جرمی و ابن سيده و جوهری و حريری معتقدند این استعمال لحن است.
ولی برخی نظیر ابن هشام و خالد بن عبدالله ازهری می گویند این استعمال #فصیح است زیرا در قول عربی خطاب به #عمر چنین آمده است: «هَب أنَّ أبانا كانَ حِمَاراً».
#منابع_روایی:
#سنن بيهقى ؛ و نیز #سنن ابن ابى شيبه؛ و #عبدالرزاق در كتاب جامع و كنز العمّال؛ و #فاضل شرقاوى در حاشيه تحرير شيخ زكرياى انصارى. و #احمد امين در صفحۀ 285 در جلد اول «فجر الاسلام»
اين داستان، معروف به فريضۀ حماريه (يا داستان الاغيه) است. چون يكى از برادران، به خليفه گفت: فرض كن پدر ما الاغ بوده است! و «حجريه» و «يميّه» هم خوانده مىشود؛ زيرا برخى روايت كردهاند كه وى گفت: فرض كن پدر ما سنگى بوده كه در دريا انداخته شد. «عمريه» هم خوانده مىشود؛ زيرا عمر در اين قضيه دو قول مختلف دارد! !
@DUROUS_ALSHABAB