26.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقه ۷۰ فیلم
مرگ پدر؛ لحظات اوج احساسی کردن مخاطب، مخاطبی که حدود شصت دقیقه با جوش و خروش عواطف پدری که بیش از نه سال است که فرزند جوانش را از دست داده ، وادار به همزادپنداری شده ...
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقه ۷۷ فیلم
وقتی حقیقت برای همه آشکار می شود و پیتر به همکاری و یا «کمونیست» بودن متهم می شود ساکنین شهر بلافاصله بعد از مراسم خاکسپاری با حضور ماموران متوجه هویت اصلی پیتر می شوند و شهر در بهت فرو می رود و ساکنین آن که تازه جانی دوباره یافته بودند سرخوردهتر از قبل، از پیتر روی بر می گردانند.
🔻و از کشف هویت واقعی پیتر بدتر ، اینکه او متهم به همکاری با «کمونیست» هاست، و کمونیست در آینه بازخورد عمومی جامعه آمریکایی بد و منفور است.!
19.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقه ۸۳ و ۸۷ فیلم
روایت شخصیت «لوک» از زبان نامزدش، نمود شخصیت از خودگذشته و قهرمان او در نامه ای که برای نامزدش به یادگار گذاشته است.
🔻«لوک» یک قهرمان واقعی بوده است... .(؟!)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقیقه ۹۴ فیلم
رفتار مجدد مضحک اعضای کمیته رسیدگی به پرونده در کنگره
41.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقه ۹۶ فیلم
پیتر اعضای کنگره را خطاب قرارداده و به آنان قانون اساسی و بیانیه حقوق آزادی مدنی را یادآور می شود که چه جوانانی مانند «لوک» جانشان را برای آن فدا کرده اند.
🔻«لوک» و سایر سربازان آمریکایی جان خود را در راه استقلال ، قانون اساسی و آزادی های مدنی در آمریکا فدا کرده اند؟!
16.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقه ۱۱۰ فیلم
بازگشت پیتر به شهر با هویت واقعی خود به عنوان قهرمان ، کسی که آرمان فرزندان کشته شده شهر را فریاد زده و مردمی که تحقق آرمان فرزندان خود را با افتخار جشن می گیرند.
و «سینما مجستیک» که نماد عظمت و شکوه جادویی آمریکا است بار دیگر سربرمی آورد و رونق و شکوه خود را باز می یابد.
🔻ولی آیا سربازان آمریکایی در راه اعتلای استقلال و آزادی کشورشان جنگیدند و جان خود را از دست دادهاند ؟
🔺آیا واقعاً سربازان آمریکایی در راه استقلال و آزادی مدنی جامعه خود جنگیدند و جان خود را از دست داده اند؟
🔺آیا جریان مک کارتیسم یک جریان مضحک و یا وسواس مضحک در مقابل چهره منفور کمونیست و افراد منفور و پست آن جریان بوده؟
🔺آیا سینما می تواند نماد شکوه و عظمت یک ملت باشد؟
🛑فیلم سینمایی مجستیک
🔺 فیلم با شخصیت پردازی نقش اول داستان یعنی «پیتر» آغاز میشود.
کارفرمایان یک استودیو فیلم برداری در حال ایدهپردازی برای ساخت یک فیلم به شکل بسیار احمقانه هستند و پیتر خسته و کلافه از صحبت های احمقانه آنهاست و کارفرمایانش از او توقع دارند ایده آنها را تبدیل به فیلمنامه کند و پیتر علیرغم احساسی که به تفکرات آنها دارد به خاطر حفظ موقعیتی که بسیار آن را دوست دارد، نظر آنها را تأیید می کند.
همراهی موسیقی و همچنین حرکات صورت و عدم توجه پیتر به صحبتها همگی موید این مطلب هستند.
پیتر شیفته این است که اسم خود را زیر پوستر فیلم ها ببیند و از این مطلب بسیار ذوق زده می شود او یک نویسنده مولف نیست و در واقع یک نویسنده سفارش بگیر است که ایده کارفرمایان خود را تبدیل به سناریو می کند. فردی موقعیت طلب و محافظ کار
در ادامه فیلم گریزی به ماجرای دادرسی ده فعال هنری در هالیوود زده می شود که عقوبت آنها را «اخراج از هالیوود» اعلام می شود.
سپس پیتر نامزد خود را معرفی می کند و در کنار هم از دیدن فیلمی که داستانش را او نوشته لذت می برند.
نامزده پیتر با تشکل های کمونیستی رابطه دارد و توسط مأموران دستگیر و برای تخفیف در مجازات خود پیتر را نیز یکی از افرادی که با کمونیست ها در ارتباط است معرفی می کند که پیتر در پایان فیلم از دسیسه نامزد کمونیست مسلکش مطلع می شود و با همین روایت کوتاه علت منفور بودن کمونیسم نشان داده می شود.
پیتر سرخوش بلافاصله به اتهام همکاری با کمونیست ها از کار برکنار و زندگی اش دستخوش تغییرات زیادی می شود. شخصیت ترسو و موقعیت طلب او این وضعیت را برنمیتابد.
پیتر افسرده دل و پریشان دل به جاده می زند ولی در یک تصادف اتفاقی با خودرویش از روی یک پل سقوط می کند و در جریان رودخانه سرش به شدت آسیب می بیند.
تن بیهوش پیتر به ساحل می افتد و پیرمرد مهربانی او را با خود به داخل شهر کوچکشان می آورد. پیتر حافظه خود را از دست داده و هیچ چیزی را به یاد نمی آورد، حتی اسم خودش را هم نمی داند.
پیتر در شهر تصاویر سربازان جوان زیادی را میبیند پیرمرد توضیح می دهد تعداد زیادی از جوانان شهر در جنگ (جنگ جهانی دوم) کشته شدهاند ، در نورماندی ، اوکیناوا و ...
یکی از شهروندان به خاطر شباهت بسیار زیاد پیتر با پسرش او را فرزند خود میپندارد. پسر پیرمرد نُه سال پیش در جنگ کشته شده و حضور ناگهانی جوانی بدون نام و نشان و مشابهتش، همگی مردم شهر را متقاعد می کند که او فرزند کشته شده پیرمرد به نام «لوک» است.
مردم ماتم زده و داغدار شهر از بازگشت یکی از فرزندان شان شور و شوق عجیبی پیدا می کنند.
پدر لوک صاحب سینما «مجستیک» است که حالا تبدیل به یک مخروبه شده است ولی او آن را نماد جادویی روح و نشاط شهر می داند.
پیتر که حالا خود را به عنوان لوک پذیرفته شروع به بازسازی سینما به همراه اهالی شهر می شود، شور و شعفی وصف ناپذیر در بین مردم در می گیرد.
اولین نمایش در سالن بازسازی شده سینما «مجستیک» آغاز می شود و فیلمی که پیتر نمایشنامه آنرا نوشته به نمایش گذاشته می شود، حین نمایش پیتر ناگهان حافظه خود را بدست می آورد ولی این اتفاق با عارضه قلبی پدر مصادف می شود.
پدر آخرین لحظات عمر خود را در کنار پیتر که او را فرزند خود می داند به پایان می رسد.
لحظاتی که مخاطب را بی نهایت به همزادپنداری با داغ از دست دادن فرزندانی برومند وادار می کند.
ولی ماموران پیگیری از مسئول پرونده قضایی پیتر دستور دارند که حتما او را بیابند و به کمیته بررسی کنگره احضار کنند.
مسئول رسیدگی به پرونده شخصیت مضحکی دارد و نوع رفتار او و سایر عوامل صحنه مانند نور و حرکت دوربین از او یک آدم مضحک و البته بدبین به تصویر می کشد.
مامورین بلافاصله بعد از مراسم خاکسپاری پدر لوک، در حضور اهالی شهر به پیتر حضور در دادگاه را به اتهام همکاری با کمونیست ها ابلاغ می کنند، مردم شهر در بُهتی عجیب فرو می روند و سرخورده تر از قبل از پیتر روی برمی گردانند.
نامزد لوک حتی بعد از مشخص شدن شخصیت پیتر به او دلبسته شده از می خواهد که مانند لوک مثل یک قهرمان از خود دفاع کند ولی پیتر هویتی فرصت طلب و ترسو دارد. پیتر وقتی آخرین نامه لوک را می خواند، لوک علیرغم اینکه مرگ خود را مسجل می دانسته ولی با انگیزه و روحیه از نامزدش وداع می کند و به جبهه جنگ می شتابد.
همین امر انگیزه می شود تا پیتر با وجود ترس همیشگی اش، آرمان کشته شدگان جنگ را فریاد بزند و حقوق شهروندی و آزادی بیان و مطبوعات و قانون اساسی را به دادگاه متذکر شود و خود را از اتهام بردهاند.
البته وسواس مضحک کمیته ادامه دارد و اسم بردن ناخواسته از نامزده خائن پیتر را در حین اظهاراتش به منزله معرفی اسم قلمداد، و بر منوال کار کمیته که متهمین را در صورت معرفی یک فرد همکار با کمونیست ها مورد عفو قرار می دهد از پیتر نیز صلب اتهام می کند.
و پیتر به شهر کوچک بر می گردد و از او به مانند یک قهرمان استقبال می شود، چرا که تبلور آرمان فرزندان از دست رفته مردم شهر یعنی استقلال و آزادی است.