یه کم فکر...
🛑 تا دو نصف شب...!!!
🔹رسم کردم تو خونه هر شب یه خورده از مطالعه ام بصورت خانوادگی باشه ، یه چند صفحه ای از کتاب رو بلند بلند می خونم همه استفاده کنن؛ بعضی از کتاب ها رو خانم خوب گوش میده بعضی دیگه رو پسرها ، کتاب های تخصصی فلسفی رو هم دختر دوساله م خیلی خوب گوش میده😁
دیشب نوبت کتاب «بر فراز گُلان» بود شروع کردم به خواندن، خیلی جالب بود سرگذشت شهید «نادر فناخسرو»، پدر شهید فرمانده گردان مستقل مهندسی لشکر ۱۶ زرهی ارتش، برادر کوچکتر شهید ، افشین فناخسرو هم از شهدای هشت سال دفاع مقدس است؛ دروان قبل انقلاب که همه آرزوی مدرسه رفتن داشتن، اونها مهدکودک دو زبانه می رفتن، به خاطر کار پدر، دوره نوجوانی رو در ایالت مریلند آمریکا میگذرانند، برای تفریح آخر هفته ها می رفتن نیویورک ، سال ۵۷ به اصرار نادر بر می گردند به ایران و در محله تجریش تهران خونه می خرن، وضعشون توپ توپ بوده و نادر هم یک نابغه تمام عیار که عاشق جبهه و جنگ میشه و پشت پا میزنه به تمام زرق و برق های آمریکا و میشه یکی از طراحان عملیات آزادسازی مهران و میشه معاون اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ محمد رسول الله...!!!
خُب بقیهاش بمونه برای فرداشب الان دیگه ساعت یازده و نیم شبه، من فردا می خوام برم سرکار...
پنج شش فصل رو پشت سرهم خونده بودم و برای خودم هم خیلی جذاب بود، ولی دیگه خسته شده بودم و تو حال و هوای خودم بودم که یک دفعه تا کتاب رو بستم... بچه ها و خانمم سه تای فریاد زدند: نه نننننههههه ... ، وحشت زده گفتم مگه چی شده ، با داد و فریاد گفتن ادامه ، بقیه کتاب رو بخون، باورم نمی شد انقد براشون جذاب باشه، حتی زهرای دوساله هم جیق و داد می کرد!!!
به اصرار بچه ها ادامه دادم و تا ساعت دو نصف شب براشون کتاب «بر فراز گُلان» رو خوندم.
🌺هنوز هم کاری که شهدا برای جهاد تبیین می کنند از پس هیچکس برنمیاد
به شهدا متوسل بشیم...
#روز_پاسدار