eitaa logo
آستان مقدس امامزاده حسین ( ع ) قزوین
1.3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
9 فایل
امامزاده حسین (علیه السلام) فرزند بلافصل حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام اطلاع رسانی مراسمات و گزارشات آستان و مطالب ناب
مشاهده در ایتا
دانلود
نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت اینچنین حاجات خود را از خدا باید گرفت در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو چونکه از مشهـد بـرات کربلا باید گرفت دست خالی آمدم امشب به درگاه شما هرچه میخواهد دل از راه دعا باید گرفت چشم در راه دعای خیرتان هستم، فقط یک ضمـانت از تو در روز جزا باید گرفت می شود امشب دل من عازم باب الجواد اجر و مزد نوکری را پس کجا باید گرفت؟ در شب میلادتان دل غرق رحمت میشود تکه نانی امشب از دست شما باید گرفت : غرق عصیانم ولی پای تو گیرم  لااقل روی تو ای ماه منیرم لااقل تا مسیر عاشقی سمت شماست من هم از آوارگان این مسیرم لااقل سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، میلاد با سعادت علیه السلام مبارک باد🌹
غمگین رسید و بعد کمی گریه، شاد شد ای خوش به حال زائرتان خانه‌زاد شد خوشبخت آن‌کسی‌ست که در ذهن زائران ناگاه پیش پنجره فولاد یاد شد.... هرخادمی وظیفه‌ای از خالقش گرفت جارو کشیدنِ حرمت سهم باد شد خورشید زد به گنبد زردت؛ از آن به بعد بازار زَرگران خراسان کساد شد ارث تو جود بود و به دست پسر رسید اینگونه شد که نام محمد، جواد شد... حرف از نیاز شد به شما رو زدیم ما کم خواستیم، لطف کریمان زیاد شد : دلم هواییِ دیدارِ توست از نزدیک... اگرچه لطف‌ِ تو بوده‌ست مستدام از دور سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
من بیدل آمدم که تو دلدار من شوی  غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی شادم که در حریم تو افتاده بار من  آیا شود ز لطف خریدار من شوی خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو  دل خسته آمدم که مددکار من شوی هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم  این بار آمدم که فقط یار من شوی من ورشکسته ی گنهم، می شود شبی  یوسف شوی و گرمی بازار من شوی عمرم به باد رفته به داد دلم برس  من آمدم که مونس من یار من شوی آقاییم همیشه ز سلطانی شماست  یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی خوانم میان صحن تو تا روضه ی حسین  گویا که از وفا تو گرفتار من شوی پیچیده باز در حرمِ تو صدای من  دست شماست روزیِ کرب و بلای من : اگر چه روز من و روزگار مي گذرد دلم خوش است که با ياد يار مي گذرد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
نام زیبای تو را جان بنویسند کم است هشتمین حضرت باران بنویسند کم است آنقدر خوب ودل انگیز و پراز معجزه ای که برایت همه دیوان بنویسند کم است پدرت نور خودت نوری واجدادت نور درمقامات تو انسان بنویسند کم است ابر وباد و مه وخورشید، اگر وصفت را روی هر ریگ بیابان بنویسند کم است شرطی از حِصن خدایی که خودت فرمودی پس تورا هرچه بجز آن بنویسند کم است در رباعی، غزل ومثنویِ شاعرها هرچه درباره ی سلطان بنویسند کم است ای جهان گوشه ای از سیطره ی سلطنتت رعیتت را فقط ایران بنویسند کم است : دو قطره اشک به چشم و دعای اذن دخول اجازه میدهی ای هشتمین نگار رسول... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
نام زیبای تو را جان بنویسند کم است هشتمین حضرت باران بنویسند کم است آنقدر خوب ودل انگیز و پراز معجزه ای که برایت همه دیوان بنویسند کم است پدرت نور خودت نوری واجدادت نور درمقامات تو انسان بنویسند کم است ابر وباد و مه وخورشید، اگر وصفت را روی هر ریگ بیابان بنویسند کم است شرطی از حِصن خدایی که خودت فرمودی پس تورا هرچه بجز آن بنویسند کم است در رباعی، غزل ومثنویِ شاعرها هرچه درباره ی سلطان بنویسند کم است ای جهان گوشه ای از سیطره ی سلطنتت رعیتت را فقط ایران بنویسند کم است : دو قطره اشک به چشم و دعای اذن دخول اجازه میدهی ای هشتمین نگار رسول... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
روزی که خاک صحن رضا آفریده شد مهر سجود اهل سما آفریده شد خورشید از درون ضریحش طلوع کرد تا گنبدش رسید و طلا آفریده شد آوای آسمانی نقاره خانه اش پیچید تا فضا و صدا آفریده شد از حلقه های پنجره فولاد محشرش عیسی که جان گرفت و شفا آفریده شد موسی ز دست خادم و دربان صحن او وقتی مدد گرفت عصا آفریده شد از سایبان گوشه ی صحن مطهرش راهی به سوی کرب و بلا آفریده شد : به سینه دست گذاشتم، سلام ای سلطان سلام آنکه مرا جز درت پناهی نیست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
دور از تو نیستم که دلم در هوای توست قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من در سفره ام  هر آنچه که دارم غذای توست اول تو یاد می کنی و یاد می کنم هر صبح قلب مشتعلم جای پای توست تنها نه در حرم که به هر جای این زمین هر خسته ایی که گم بشود آشنای توست اهلیتم کجا و کریمان اهل بیت عبد جواد بودن من از دعای توست هک شد به هر رواق بیاید گناهکار اصلا که چشم پوشیِ از ما بنای توست هر کس جواب شد، تو بغل باز می کنی بر کودک مریض محبت دوای توست مهران به یاد مهر تو پرواز می کنم الحق جواز کرببلا با رضای توست : از هرچه هست دور و برم خسته‌ام فقط صحن و سرای شاه خراسانم آرزوست سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
مشتاق توام با همه ی آسی و پاسی با کوه گناهان و خطاها و معاصی این بار چرا هول شدم، قافیه بد شد دربست حرم، زیرگذر، بست طبرسی آقا حرم تو هتلی هشت ستاره ست خوش حال وهوا، بابرکت، شیک و اساسی خیلی حرمت شکل بهشت است ولی نه شرمنده چه تشبیه سخیفی، چه قیاسی عقل آمده زانو زده تا اذن بگیرد پشت در این مدرسه ی هشت کلاسی هر کس که نگاهش بکنی آمده اینجا حتی من کم، این من بد، این من عاصی تنها نه خراسان شمالی و جنوبی ایران همه جایش شده از بوی تو یاسی من آمده ام توی حرم جامعه خوانی تا دوره کنم بحث خوش عشق شناسی بر قامت این شاعر دلخسته بپوشان از خلعت آقایـی خود تکـه لباسی یک عمر امیدم به شما بوده و این در آقا نکند روز قیامت نشناسی با پای خودش آمده این آهوی وحشی حالا بزن ای عشق تو هم تیر خلاصی : شده ام‌ مثل مریضی که پس‌ از قطع امید دَر پۍِ معجزه ای راهیه شده است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
به سلیمان جهان از طرف مور سلام شاعرت آمده، این وصله‌ی ناجور، سلام شرم نگذاشت به خدمت برسم از نزدیک گنبدت دیدم و دادم به تو از دور سلام ای که می‌جوشد از احساس تو سرمستی‌ها هشتمین تاک پر از خوشه‌ی انگور، سلام حرم و گنبد و گلدسته‌تان جای خودش می‌دهم من به قدمگاه نشابور سلام بارها لطف شما شامل حالم شده است داده‌ای باز به این شاعر مغرور سلام خاک پای تو شدم، برد مرا تا افلاک ای که با نام تواَم این همه مشهور سلام پدرت نور و خودت نور و جوادت نور است بر سه تا نور عَلی نور عَلی نور سلام : ‏سلام حضرت سلطان، سلام حضرت نور سلام میدهد اینجا مسافری از دور سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست که پریشانی از آداب مسلمانی نیست در طوافند چنان موج کبوترهایت که در این سلسله انگار پریشانی نیست عربی آمده پابوس تو از سمت عراق همه ی حسرتش این است که ایرانی نیست دست خالیست هر آنکس به حرم می آید در ورودی که نیازی به نگهبانی نیست در معطل شدن و دست رساندن به ضریح لذتی هست که در سجده ی طولانی نیست : اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
دل شکسته همیشه برایمان کافيست همیشه گریه ی بی انتهایمان کافيست شکسته بـــالی ما را کسی نمیفهمد همین نرفتن به مشهدمان کافيست چقدر نامه نـوشتم که دوســتت دارم چقدر گریه؟ همین گریه هایمان کافيست منی که غـرق گناه و روسیاهـم، اما همینکه نوکـرتانم برایمان کافيست بیا و با غــم رسوایـی ام مــدارا کـن قسم به چادر خیرالنسایمان کافيست برای اینکه شب جمعه خراسان بروم دعای خیر خواهرتان برایمان کافيست : هر کجا رفته‌ام این درد مداوا نشده چقدر دلـم می‌خواهد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
به فکر کربلا بودم در اوردم سر از مشهد بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد اگر که میل حج دارم چه جایی بهتر از اینجا اگر قصد سفر کردم چه جایی بهتر از مشهد امیدی به من و این طبع خشکیده نبود اما به لطفش برده ام با خود غزلهای تر از مشهد گره روی گره زد تا که بخت خواهرم وا شد  سحر شد هر شبم با خاطرات مادر از مشهد "پدیده" این نمایشگاه الطاف خداوندی ست ندیدم شهر زیبایی تماشایی تر از مشهد برادر صبح و ظهر و شب به سوی قم نظر دارد چرا که چشم خود را برندارد خواهر از مشهد "به جان مادرت زهرا قسم" ردخور ندارد که نرفتم دست خالی با نگاهی مضطر از مشهد اگر روزی شود تنها بلیط رفت میگیرم چرا که قصد برگشتن ندارم دیگر از مشهد : کاش سمتِ حَرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده به کارم گره ها سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،