eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
39 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴باابراهیم در دوره مجروحیت درتهران بودم،من شاهدبودم که بیشتراهل محل با او دوست بودند،افرادی با ویژگی های متفاوت،ابراهیم از در که بیرون می آمد به همه سلام میکرد،چقدر از بچه های کم سن و سال به خاطر همین سلام کردن با او دوست شده بودند. 🔴 یک روز باهم از کوچه بیرون میرفتیم،چندروحانی با ظاهری زیباوآراسته به سمت ما آمدند،باشناختی که از ابراهیم داشتم گفتم:حتماً حسابی آنهارا تحویل می گیرد اما برعکس به آنها سلام هم نکرد،باتعجب نگاهش کردم خودش فهمید و گفت:اینها آخوندهای ولایی هستند،کاری بااین جماعت نداریم،گفتم:ولایی! گفت:یعنی به جز ولایت اهل بیت چیز دیگری راقبول ندارند،نه ولایت فقیه،نه حضور در جبهه و...... فقط دم از ولایت مولا می زنند،چند سری هم با اینها صحبت کردم ولی بی فایده بود فقط کارخودشان را قبول دارند،بعد ادامه داد:خطراینها برای اسلام و انقلاب کم نیست،مثل خوارج که بدنه حکومت مولا بودند. من آن روز نفهمیدم که ابراهیم چه گفت اما سالهای بعد و باجریان سازی فرقه شیرازی ها و شیعه انگلیسی ،تازه فهمیدم که ابراهیم چه بصیرتی داشت. 🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🌺 @ebrahiimhadi74
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️ 🌸به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد.😊🌱 اسراف در زندگیش راه نداشت.😍✨ تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد. ✋🏻😌از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.🕊 یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود.🍞 نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! 😐☹️نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت. و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود.😳🙊 حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! 😱😶چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. 🤗🙃پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود. ♥️ @ebrahiimhadi74 ♥️
شب تاسوعا بود. در مسجد، عزاداري باشكوهي برگزار شد. ابراهيم در ابتدا خيلي خوب ســينه ميزد. اما بعد، ديگــر او را نديدم! در تاريكي مجلس، در گوشه اي ايستاده و آرام سينه ميزد. سينه زني بچه ها خيلي طولاني شــد. ساعت دوازده شب بود كه مجلس به پايان رسيد. موقع شــام همه دور ابراهيم حلقه زدند. گفتم: عجب عزاداري باحالي بود، بچه ها خيلي خوب سينه زدند. ابراهيم نگاه معني داري به من و بچه ها كرد و گفت: عشقتان را براي خودتان نگه داريد! وقتي چهره هاي متعجب ما را ديد ادامه داد: اين مردم آمده اند تا در مجلس قمربني هاشم(ع) خودشان را براي يكسال بيمه كنند.وقتي عزاداري شــما طولاني ميشــود، اينها خسته ميشــوند. شما بعد از مقداري عزاداري شام مردم را بدهيد.بعد هرچقدر ميخواهيد ســينه بزنيد و عشــق بازي كنيد، نگذاريد مردم در مجلس اهل بيت احساس خستگي كنند. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @ebrahiimhadi74 👈
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️ یک روز که فقیری به مسجد رفته بود 🕌و کفش مناسب نداشت👞 ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد😊♥️ و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت.✨🚶🏻او واقعا مرد خدا بود.🌈 کانال 🌹سلام برابراهیم🌹👇👇👇👇👇 @ebrahiimhadi74
🔸داستان پهلواني هاي ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل شدند و حضورشان در باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. 🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم. خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند. هميشه هم حديث گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. » 🔸با شروع تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد. 🇮🇷🍃♥️🍃@ebrahiimhadi74
💠 من هیچی نیستم 💠 🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد. 🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد.. 🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد. 🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم.. ✅ سلام بر ابراهیم۲ @ebrahiimhadi74
ابراهیم در هر سه وعده روی بلندی می ایستاد و اذان می گفت، همیشه با پخش نوای ملکوتی اذان ابراهیم، گلوله باران دشمن شدت می گرفت، نمی دانم از چه چیزی وحشت داشتند؟! یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیروها نشسته بودیم شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم اذان می گویی؟! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن! این سۇال در ذهن بساری از افراد بود اما شاید جرئت نمی کردند بیان کنند همه منتظر جواب شدند، ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت تمام افراد جواب خودشان را گرفتند ابراهیم گفت: مگه توی کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند؟ بعد مکثی کرد و گفت: "ما برای همین اذان و نماز با دشمن میجنگیم." 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 @ebrahiimhadi74