🔵 #چگونه_بندگی_خداکنیم
🔺حاج آقا #عالی :
❇️آیت الله بهجت میفرمود: با خود قول دهید اگر خداوند صد سال هم به شما فرصت زندگانی داد یک بار هم نه عالما و نه عامدا معصیت و خطا نکنید. واجبات را انجام دهید. که اگر چنین شد خدا شما را توفیق میدهد.
#استاد_عالی
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#سلام بر ابراهیم هادی❣
https://eitaa.com/ebrahiimhadi74
#شهید_محسن_حججی
خاطرات شهید محسن حججی
#قسمت7
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش
اصلا نمی فهمیدمش.😳
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت. ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
🌸🌸🌸🌸🌸
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه. من هم همینطور.
دو تایی یک دل سیر گریه کردیم.😭😭
#ادامهدارد...
@rbrahiimhadi75
#شهید_محسن_حججی
خاطرات شهید محسن حججی
#قسمت7
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش
اصلا نمی فهمیدمش.😳
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت. ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
🌸🌸🌸🌸🌸
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه. من هم همینطور.
دو تایی یک دل سیر گریه کردیم.😭😭
#ادامهدارد...
@ebrahiimhadi74
🍃🌸السلام علیک یا_مهدی_عج
#سلام پدر مهربان ما صبحت بخير❤️
سرفدای قدمت ای مہ کنعانے من
قدمیرنجہ ڪن ای دوست
به مهمانے من
عمرمان رفت بہ تکرار نبودن هایت
غیبتت سخت شدازدست مسلمانے من
🍃🌸تعجیل درفرج صلوات
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
❣ #سلام امام_زمانم
❣سلام پدر مهربان ما صبحت بخير
ای بودم، از نبودِ تو نابود می شوم
میسوزم از فراقِ تو ودود می شوم
آقا_بیا و با دَمِ عیسایی ات ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفـرج
💗💜 @ebrahiimhadi74 💜💗
💔🌴🌾🌼🌼🌼🌾🌴💔
#سلام_مهدی_جانم 🍀
🥀 وقتی آنچه دوست داریم را گم می کنیم. حاضریم شرق را به غرب بدوزیم تا پیدایش کنیم. پیدا که شد خیالمان راحت می شود و آن را جای امنی قرار می دهیم.
روزگاری، دختری یک شهر را زیر و رو کرد تا گم شده اش را پیدا کند.پیدایش که کرد تازه آسوده خاطر شد...
بابا سرش به دامن رقیه(س) امن بود و رقیه(س) در کنار بابا آسود.
💚 آقا جان!
ما نیز گم شدیم ای کاش در باغچه امن زهراییت جا پیدا کنیم، یا بدانیم برای یافتن تو باید جهانی را زیر و رو کرد.
باید از صد غم ها گذشت، چه قدرتی دارد
این غم، این دلتنگی، این انتظار، قدرتش می تواند سه سال را سی سال کند و جان را وبال.
این شب های پر غصه که ما گمتان کرده ایم چگونه سحر می کنید؟
دعایمان کنید که دعای هرشب ما گره بخورد به آمین شما. که سرآید این روزگار دوری و بگوییم
#سلام بر آن چشمان سرخ ✨🥀✨
آجرک الله مهربان امام 🌼
◾ صدای گريه تان پير کرده عالم را
بيا که با تو بپوشم لباس ماتم را ◾صبحتون مهدوی
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
@ebrahiimhadi74
#سـلام دوستان ...
اومدم امروز چند کلامی باهات حرف بزنم 👇
🗣 نمیدونم الان چیـا کم داری !
کجـاهای زندگیت گره داره !
ناراحتیـت چیا هست ! چیا نیست !
📌 نمیدونم چقدر تلاش کردی بری سمت #خدا ...
اصلا خواستی بری سمتش یا نه !؟ 🙄
نمیدونم چقدر برا #امام زمانت دلواپسـی !؟
چقدر دلت هوایی میشه برا اومدنش.. !
📌رو حساب #رفاقتمون ، هم گروهی و همکانالی بودن ، هم کلام بودن ، چه بدونم هر چی که باشه ...
چند تا حرف دارم برات ؛
که اگه خوب #دل بدی ، شاید یه جا پیدا کنی که بری دردودل کنی ...
غصه هاتو کم کنی ...
دیگه هی نگی من که تنهـام !!
بریدم ...😣
خسته شدم ...😖
مشکلات و ...😱
📌هر وقت دلت گرفت از آدما ...
دلِت تنگ شد برای یه رفیق مهربون که بتونی حرفاتو بهش بگی ...
برو سر مزار #شهداء ...
📌 اونجا یه دوست شهید برا خودت انتخاب کن ...
سر مزارش حرفاتو بزن ...
اگه نمیتونی بری، بگرد دنبال شهیدی که نگاهش تورو نگه میداره ...!
باهاش رفیق شو 💚
حرفاتو بهش بزن ...
اصلا رودربایستی نکنیا !😐
همه رو بگــــو!
بی تعارف ...
این رفیق با بقیه رفقات فرق داره!
📌 حتی اگه غصه هات سر اشتباهات خودت بود ...
یا نمازت قضا شد ...
یا غیبت کردی و غیبت شنیدی...👂
یا نگاهت به خطا رفت ...👁
یا دیه از گناه خسته شدی ...😩
برو بهش بگــو که دلت شکسته از گناه ...
بگو غم داری برا دوری از خدا ...
بگو دستتو بگیره ...🤝
بهش بگو :
من یه رفیق شهید دارم
اونم تویی !!
هوامو داشته باش!
تویی که زنده ای!
تویی که دنیا رو چشیدی و دردامو میفهمی ...
آخ اگـــه کــه دلــت بشـکنه ... 💔
خودش خریدار دلتــــه!
امتحانش کن
اگه ضرر کردی ، بیا بهم بگو!😠
راستی ...
اگه رفتی و دلت آروم شد
از شهیدت عکس بنداز برام بفرست ... 📷
میخوام بقیه دوستامونم ببینن که شهداء زنده اند ...
شهداء دست گیر هستند و باور کنند به یقین برسند ...
#شهید
#ترک_گناه
#همنشین
#دوستی_با_شهداء
#محرم
#دل_نوشته
@ebrahiimhadi74
#من_حجاب_را_دوست_دارم
#سلام
✍ خب من تا وقتی مجرد بودم فکر نمیکردم بی حجابیم به کسی آسیبی وارد کنه ...
اما حالا پنج ساله که متاهلم ...
و متاسفانه هنوزم حجاب درست و حسابی ندارم
اما یه چیزایی هست که خیلی آزارم میده
ببینین من سبزه و لاغر و بلند قدم
اما فک و فامیل شوهرم پر از زنای سفید و تپل و کمی قد کوتاه ...
اوایل ازدواج انقد شوهرم قربون و صدقه تیپم میرفت که رو ابرا بودم
فک میکردم زیباترین زن دنیام
اما حالا هر شب با گریه میخوابم ....
وقتی قراره زنای فامیل رو ببینم استرس میگیرم فک میکننییین چرا؟!!!!
چون خواهرم و زن داداشم و جاریم موهای بلندی دارن که از پشت روسری معلومه و من چند ماه پیش بخاطر یه جراحی مجبور شدم موهای بلندمو که خیلی شوهرم دوست داشت کوتاه کنم مطمئنا اونا نمیدونن با این موهای بافته و بلند انگار گلوی منو دار میزنن ...
اگه میدونستن نمیکردن اینکارو ...
خواهر شوهری دارم هم سن خودم که دوران مجردیش اصلا درست لباس نمیپوشید ...
حالا خدارو شکر تغییر کرده
همش به من میگه منو ببخش جلو شوهرت( داداش خودش) بدنم معلوم بود میرقصیدم و ناز میکردم
البته من خودمم همینچین کارایی کردم
بنظرم این چوب خداست که وضع روحی من اینجوریه ...
من با پوشیدن لباس تنگ مطمئنا خواهرشوهر هامو و جاریمو اذیت کردم منم با دستای کشیده و ناخنای بلند لاک زده روح اونا رو خراش دادم ....
شایدم مثل من گریه کردن که چرا خدا این چیزا رو بهشون نداده ...
خواهر شوهر دیگه ای دارم که حتی جلو مادرشم لباس عوض نمیکنه ...
همیشه برام سوال بود چرا این کارو میکنه اون که اندام زیبایی نداره ...
حالا میدونم چرا چون پوست زیباییی داره نمیخواد کسی اونو ببینه حتی من و یا داداشش چون باعث حسرت میشه ...
خیلی از خصوصیات ظاهری ما ممکنه از نظر خودمون زیبایی نباشه اما واسه کسی که نمیتونه بهش دست پیدا کنه زیبایی دست نیافتنی به حساب بیاد ...
مثل رنگ چشم، رنگ پوست، سایز اندام ها یا ...
من به شوهرم اعتماد کامل دارم نه بخاطر زیبایی خودم ...
بخاطر شخصیت خودش ...
به هر حال ما زنیم دوست داریم یه نفر عاشقانه دوستمون داشته باشه ...
تنوع در زیبایی ظاهری انسان ها بسیار زیاده خداوند همه رو یکجا به کسی نداده حتی اگه من زشتم و دیگران همه زیبا، برای اسیب نزدن به روان خانمای دیگه باید حجابمو حفظ کنم ممکنه من سیاه باشم از نظر خودم و به عینه دیدم مردی که زن سفید و زیبایی داره میگه زن فقط باید سبزه باشه ...
ممکنه من چاق باشم اما هستن مردایی که زن خوشتیپ دارن الان و زن تپلی دوست داشتن( نمونش داداش خودم)
ممکنه من موهای سیاه وز داشته باشم اما کی تضمین میکنه که مردای اطراف موی وز دوست ندارن؟!؟!
به هر حال دوستان منم به عنوان یه #بی_حجاب که تو زندگی دیگران آسیب وارد کردم و الان هم دارم چوبشو میخورم ...
خواهرانه ازتون میخوام با هم حجابمونو رعایت کنیم
نذاریم ظاهر ما آتیش بشه به جون بقیه زنای فامیل ...
نذاریم صدای زیبای ما بغض بشه تو گلوی خواهرمون ...
نذاریم ناخنای خوشگلمون روح زن داداشمونو خراش بده ...
نذاریم تپلیو سفیدیمون سنگ بشه رو سینه خواهر شوهرمون ...
نذاریم چشم سیاه و مژه بلندمون تیر بشه تو قلب دختر عمومون .نذاریم چشای آبیمون دریای غمی بشه که دوستمونه غرق کرده ...
#دل_نوشته
@ebrahiimhadi74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻السلام علیک یا بقیه الله
🌻آفتابی،نفس صبح دل آرایی تو
🌼مَہ من،شاخ گل نرگس رعنایی تو
🌻چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت
🌼رو بہ هر سوی نماید دلم،آنجایی تو
🌻#روشنای دل من
🌼حضرت خورشید #سلام
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼 🌼🍃
@ebrahiimhadi74
⚘﷽⚘
هر لذتی که ...
لذت دیدار تـ❤️ـو ؛
نمی شود
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
#سلام
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@ebrahiimhadi74
#سلام منجی دلهای ما ...#مهدی_جان!
دردهایی هست
کھ دارویش آمدن شماست ؛
جوابمان کردند نمیآیی ؟!
[یاصاحبالعصرِوالزَّمان]
+برگردانتظارِاهالیِآسمان :)
اَلسَلامُـــ عَلیڪَ یا صاحبــَ الزَمان یا ابا صالح الْمَهدے✋
⚜@ebrahiimhadi74
صبح که می شود
دنبالِ اتفاقاتِ خوب بگرد
دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبت را
با نگاهشون و لبخند شون
به روزگارت سنجاق کنی
یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد!!!
ساخته می شود🌹
#سلام
#صبحتون_بخیر🌸
@ebrahiimhadi74
☀️صبحها با یاد شماست که بخیر میشود
❤️ و دلها با یاد شماست که آرام میگیرد.
#سلام أبانا الشفیق که مونس جانهایید.✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
⚘﷽⚘
#سلام صاحب ما ، مهدے جان❣️🌟
هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکستهےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند ❣️
تو با دعاے خیرت🤲
با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات
با نگاه سبز و بارانےات
با توجه گرم و حیات آفرینت
همواره به ما امان میدهے
از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے
شکر خدا که در سایه سار توایم ...🙏
در افق آرزوهایم
تنها 🌟أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج❣️را میبینم..
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
#امام_زمان❣️✨
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
#سلام _ امام_ زمانم
آخرین جمعهی ماه رمضان است بیا
شیعه آمادهی بخشیدن جان است بیا...
سعی ما بوده کمی لایق دیدار شویم
صاحبا، تشنه وصل تو زمان است بیا...
حسرت دیدن روی تو به دلها مانده
ای که دیریست رخت سرِّ نهان است بیا...
کاش این جمعه بود جمعه آخر، مولا
این امید همهی منتظران است بیا...
🌿اللهم عجل لولیک الفرج🌿
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
کاش
هر روز صبح
یادمان می افتاد
که چه قدر
دوستمان داری و برایمان دعا می کنی!!
#سلام امام مهربانم
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
🌸 بودنت هدیه ای است
که هر روز رو نمایی می شود
با یک سلام تازه
عطر تازگی را
به تکرارهایمان برگردان
🌷 سلام بر امامی که
از پدر به من مهربان تر است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🤲
#روشنای دل من 💚
حضرتـــ خورشید #سلام ✋
🍃
🌸🍃@ebrahiimhadi74
#اربعین
🌹 در مسیر پیاده روی اربعین چه حالی داشته و چه ذکری بگوییم؟
🔹صفوان جمّال گفت:
از امام صادق علیه السلام اجازه گرفتم تا به زیارت مولایمان حسین بن علی علیه السلام بروم، و از ایشان درخواست کردم آنچه را باید در این مسیر انجام دهم، بیان فرمایند.
از جمله آن حضرت فرمود:
مسیر را در حالی طی کن که #قلبت_خاشع
و #چشمانت_اشکبار باشد،
و دائما مشغول این #اذکار باش:
الله اکبر، لااله الا الله، حمد و شکر خدا،
#صلوات،
#سلام بر امام حسین علیه السلام،
#لعن بر قاتلان حضرت
و 👈🏻همچنین بسیاز برائت و بیزاری بجو از کسانی که پایه گذار قتل و ظلم بر آن حضرت بودند.
(اللَّهُمَ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك . اللهم العنهم جمیعا)
📕مصباح المتهجد، ج2، ص719
@ebrahiimhadi74
🌼#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج