#خاطرات_شهدا
#شهید_عبد_الحمید_دیالمه
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
هيكل من كمي درشت تر از بقيه بود ، شده بودم محافظش و هر جا مي رفت من هم مي رفتم به مطالبي كه توي سخنراني ها مي گفت ، گوش مي كردم . يك روز رفته بوديم خدمت آيت الله سيد عبدالله شيرازي ، دو سه تا طلبه ديگر هم نشسته بودند . آيت الله شيرازي يك كتابي به زبان عربي دادند به وحيد آقا . يكي از طلبه ها درخواست كتاب را از آقاي شيرازي كرد ، ايشان گفتند : هنوز براي شما زود است ، وقتش كه شد كتاب را به شما هم خواهم داد .
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🔘 (( @ebrahiimhadi74 )) 🔘