#خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🔹↫بعد از #خواستگاری، ازآنجاکه مقید به رعایت حریم و حفظ محرم و نامحرم بودیم شناخت من از #پسرعمه ام بسیار کم بود و به کلیات زندگی او بسنده می شد ازاین رو به خواستگاری جواب منفی دادم
🔸↫اما #حمید که بعدها برای من تعریف کرد که #8_سال_عشق من را در دل داشت، کنار نکشید و بالاخره هم جواب #بله را از من گرفت.
🔹↫بعد از مراسم #صیغه محرمیت، باهم همگام شدیم و وقتی نگاه کردم دیدم در #امامزاده باراجین هستم. کمی بعد دست من را گرفت و باهم به #مزار اطراف امام زاده رفتیم.
🔸↫از انتخاب این مکان آن هم تنها ساعتی بعد از #محرمیت تعجب کردم اما حمید حرفی زد که برای #همیشه در ذهنم جا گرفت.
🔹↫حمید وسط #قبرستان ایستاد و گفت: « #فرزانه_جان، می دانم متعجب هستی، امروز خوش ترین لحظات زندگی ما است، اما تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که #منزل_آخر همه ما اینجاست!»
🔸↫بعد خندید و گفت: «البته من را که به #گلزارشهدا خواهند برد🌷».و پیش بینی او در 5 آذر 1394 به واقعیت رسید.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🕊❤️
♥️ @ebrahiimhadi74