♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🍃وصیت نامه شهید احمد کاظمی: الله اكبر اشهد ان لا اله الا الله اش
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
راستي چه بگويم، سينهام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندار😔د. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود ميدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب ماندهام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.
گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا ميبيني، دوست دارم بنده باشم، بندگيام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا ميكنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني ميباشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر ميكنم، ميبينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم😞. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بنده خوب نبود،... ديگر...
حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه ميكنم. از درد سختي كه تمام وجودم را ميگيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بيمنتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همه بندگان خوبت قسم ميدهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيقام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم❤️، انشاء الله تعالي.
منزل ظهر جمعه 6/4/82
#پست_آخر
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
╔ ═ 🌸═ ══ ═🕊⚘ ═ ╗
@ebrahim_navid_delha
╚ ═ ⚘🕊═ ══ ═🌸 ═ ╝
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا بهت زنگ میزنه زود برو گوشی را بردار
به استقبال اذان مغرب میرویم
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
@ebrahim_navid_delha
20.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماهنگ بسیار زیبا
🎼 کجا داری میری؟ ای همسر علی (زمینه)
🎙 با نوای: #حاج_میثم_مطیعی
🏴 #شهادت_حضرت_زهرا (س)
#کانال_باابراهیم_و_نویدتاظهور🌷
┈┉┅━^*❀💠❀*^━┅┉┈
@Ebrahim_navid_delha
┈┉┅━^*❀💠❀*^━┅┉┈
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهل_هشت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهل_نه 9⃣4⃣
حسین آقایڪ دستش راپشت دست دیگرش میزندوروی مبل مقابلت مینشیند.سرش راتڪان میدهدو درحالیڪ پای چپش ازاسترس میلرزدنگاهش رابه من میدوزد
_ بابا؟...توقبول ڪردی❓
سڪوت میڪنم،لب میگزم وســـرم راپایین میندازم
_ دخترم؟...ازت سوال ڪردم! توجدن قبول ڪردی❓
توگلویت راصاف میڪنی ودرادامه سوال پدرت ازمن میپرسی
_ ریحـــان؟..بگوڪ مشڪلی نداری!
دسته ای ازموهای تیره رنگم ڪ جلوی صورتم ریخته است راپشت گوش میدهم وآهسته جواب میدهم
_ بله!...
حسین اقا دستش رادرهواتڪان میدهد
_ بله چیه بابا؟واضح جواب بده دختر!
سرم رابالا میگیرم ودرحالیڪه نگاهم راازنگاه پرنفوذ پدرت میدزدم جواب میدهم
_ یعنی...بله! قبـــــول ڪردم ڪ علی بره!
این حرف من آتشی بودبه جان زهـــــراخانوم تاي ڪدفعه ازجابپرد،ازلبه پنجره روبه حیاط بلندشودو وسط هال بیاید.
_ میبینی اقاحسین؟...میبینی!!عروسمـــــون قبول ڪرده!
رومیڪندبه سمت قبله ودستهایش را باحالی رنجیده بالامی آورد
_ ای خـــــدا من چه گناهی ڪردم اخه! ...ببین بچه دسته گلم حرف ازچی میزنه...😔
علےاصغرڪ تاالان فقط محوبحث مابوددرحالیڪ تمام وجودش سوال شده میپرسد.
_ ماماداداچ علی ڪوجا میره؟
پدرت باصدای تقریبا بلندمیگوید
_ اا ... بسه خانوم! چراشلوغش میڪنی؟؟...هنوزڪ این وسط صاف صاف واساده...
وبعدبه علی اصغر نگاه میڪندوادامه میدهد
_هیچ جا باباجون هیچ جا...
مـــــادرت هم مابقی حرفش رامیخوردو فقط به اشڪهایش😭 اجازه میدهدتا صورت گردوسفیدش راترڪنند
احساس میڪنم من مقصرتمام این ناراحتی ها هستم
گرچه دل خودم هنوز به رفتنت راه نمیدهد...ولی زبانم مدام و پیاپی تورا تشـــــویق میڪندڪ برو!
توروی زمین روبروی مبلی ڪهپ پدرت روی آن نشسته مینشینی
_ پدرمن!ي جواب ساده ڪ اینقدر بحث وناراحتی نداره
من فقط خواستم اطلاع بدم ڪ میخوام برم.همه ڪارامم ڪردم و زنمم رضایــــت ڪامل داره...
حسین اقا اخم میڪندوبین حرفت میپرد😠
_چی چی میبری و میدوزی شازده؟ ڪجا میرم میرم؟..مگه دخترمردم ڪشڪ؟...اون هیچی مگه جنگ بچه بازیه!...من چه میدونستم بعداز ازدواج زنت ازتومشتــــاق ترمیشه...
توحق نداری بری
تامنم رضایت ندم پاتو از دراین خونه بیرون نمیزاری
بلندمیشود برودڪ توهم پشت سرش بلندمیشوی ودستش رامیگیری
_ قربـــــونت برم خودت گفتی زن بگیر برو!...بیا این زن!"وبمن اشاره میڪند"👈
چرا آخه میزنی زیرحرفات باباجون
دستش راازدستت بیرون میڪشد
_میدونی چیه علی؟ اصن حرفمو الان پس میگیرم..چیزی میتونی بگی؟...
این دخترهم عقلشوداده دست تو! ي ذره بفڪردل زنــــت باش
همین ڪ گفتم حق نَ داری!!
سمت راهرو میرودڪ دیدن چشمهای پرازبغض😢 توصبـــــرم راتمام میڪند.یڪدفعه بلندمیگویم
_ باباحسین!؟شماڪ خودت جانبـــــازی...چرااین حرفومیزنی؟...
یڪ لحظه میایستد،انگارچیزی دروجودش زنده شد.بعدازچندثانیه دوباره به سمت راهرو میرود...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
#نمازشب
🌷🌷🌸🌷🌸🌷
⚪️ یکی از سیره های آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء(ره) این بود که دیگران و از جمله اهل منزل را برای نماز شب بیدار میکرده است.
⚫️ در یكى از شبها كه ایشان براى تهجّد و نماز شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار كرده و فرمود: برخیز به حرم مطهّر مشرّف شده و در آنجا نماز بخوانیم.
🔴 فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعتِ شب برایش سخت بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهیّا نیستم شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف میشوم.
🔵 پدر فرمود: نه، من این جا ایستادهام؛ برخیز، آماده شو كه با هم برویم.
🌕 آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند.
🌑 هنگامی که كنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیرى را دیدند كه نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز كرده است.
⚪️ آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب براى چه این جا نشسته است؟
🔵 فرزند گفت: براى گدایی و تكّدى از مردم.
⚪️ آقا شیخ جعفر فرمود: آیا چه مقدار ممكن است از رهگذران، عاید او گردد؟
🔵 فرزند گفت: مبلغ ناچیزی
⚪️آقا فرمود: فرزندم، درست فكر كن و ببین این آدم براى بهدست آوردن مبلغ بسیار اندك و كم ارزش دنیا که آن را هم شاید بهدست بیاورد، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوى مردم دراز كرده!
✅ آیا تو، به اندازه این شخص، به وعدههاى خدا درباره شب خیزان و متهجّدان اعتماد ندارى؟!!!
✨ كه [در قرآن] فرموده است:
فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفى لهم من قرَّ أعیُنٍ؛
هیچ كس نمیداند چه پاداشهاى مهمّى كه مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده است.
💥 گفته اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تكان خورد و تنبّه یافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بیدارى آخر شب برخوردار بود و نماز شب او ترك نشد.
#نماز_شب_بخوانیم_حتی_یک_رکعت
@ebrahim_navid_delha🌹
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله24☆9☆98
#ختم_چله_سوره_مبارکہ_الرحمن
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز♡سی و دوم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷 محمد _ نیک بین
🕊🌷 سید محمد_میردهقان
#اینجا_بیت_شهداست 👇👇👇
@ebrahim_navid_delha
🏴💔🏴💔🏴💔🏴💔🏴💔🏴
🔆 امروز چهارشنبه
📆 ۲۵ برج دی ۱۳۹۸ ه.ش
📆 ۱۹ ماه جمادی الاول ۱۴۴۱ ه.ق
📆 ۱۵ژانویه ۲۰۲۰ میلادی
📿ذکر روزصد مرتبه📿
🌷 یا حَیُّ یا قَیّوم🌷
🌷ای زنده، ای پاینده🌷
🌺 امام رضا عليه السلام :
🔴 هيچ يك از #شیعیان علی (علیه السلام) نيست كه روز مرتكب عمل زشتى يا گناهى شود،مگر آن كه شب اندوهى به او رسد كه آن #گناه را فرو ريزد!
🏴#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#حدیث
#ختم_قرآن
🔹صفحه۴۹۳
🔹جزء ۲۵
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و
#شهدای_والامقام
🏴اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ💔
🍁 @ebrahim_navid_delha🍁
🏴💔🏴💔🏴💔🏴💔🏴💔🏴
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨✨✨#شهید_محسن_حججی✨✨✨
✅#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات_ ✅
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ابراهیم_و_نوید_دلها_تا_ظهور💚💚💚
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@Ebrahim_navid_delha
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
راز_مثلها🤔🤔🤔
🔻پیشینه ضربالمثل
✍جواب ابلهان خاموشیت
♦️ابوعلی سينا در سفر بود. در هنگام عبور از شهري ،جلوی قهوه خانهای🐎 اسبش را بر درختی🌴 بست و مقداري کاه و يونجه جلوي اسبش ريخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذايی بخورد😋. خر🐴 سواری هم به آنجا رسيد ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی 🐴🐎اسب ابوعلی سينا بست تا در خوردن کاه شريک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سينا نشست.
👨🔬شيخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند❌،چرا که خر تو از کاه و يونجه او ميخورد و اسب هم به خرت لگد ميزند و پايش را ميشکند.
👳♂خر سوار آن سخن نشنيده گرفت😒 به روي خودش نياورد و مشغول خوردن شد.
😱ناگهان اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد💥
👳♂خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و بايد خسارت دهی💰.
👨🔬شيخ ساکت شد🤭 و خود را به لال بودن زد و جواب نداد😐.
👳♂صاحب خر ، ابوعلی سينا را نزد قاضی برد و شکايت کرد.
👮♀قاضي سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلي سينا که خود را به لال بودن زده بود ،هيچ چيز نگفت.
👮♀قاضي به صاحب خر گفت : اين مرد لال است .........؟😶
👳♂روستايی گفت : اين لال نيست بلکه خود را به لال بودن زده تا اينکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از اين اتفاق با من حرف ميزد....
👮♀قاضي پرسيد : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
👳♂صاحب خر گفت : او به من گفت خر را 🐴🐎پهلوي اسب من نبند که لگد ميزند و پاي خرت را ميشکند💥.......
👮♀قاضي خنديد😅 و بر دانش ابوعلی سينا آفرين گفت.👏
✅قاضي به ابوعلی سينا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنين بود؟!
👨🔬ابوعلی سينا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبديل شد:
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
💎"جواب ابلهان خاموشیست"💎
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f