|°•🌱🦋•°|
نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم
گره کور نداریم فقیر حسنیم
نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم
کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم
#دوشنبه_های_امام_حسنی 🌱
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
VID_20200928_105523_951_a01.mp3
3.08M
💽 « چرا امام حسین علیه السلام قیامکرد؟ چرا سایر ائمه قیام نکردند»
#استاد_رائفی_پور
#اربعین
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•°|🍃🌸🍃|•°
#شهدایی🌱
دفاع مقدس وسیلهای شد ،
برای اینکه استعدادهای مکنون
در انسانها به شکل عجیبی بُروز کند
مثلاً #شهید_حسن_باقری
بلاشک یک طراح جنگی است
کِی ؟ در سال ۶۱
کِی وارد جنگ شده؟ در سال ۵۹
این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر
به یڪ استراتژیست نظامـی ،
یک حرکت۲۰ ساله ، ۲۵ ساله است
این جوان در ظرف دو سال
این حرڪت را ڪرده !!
اینها معجزهی انقلاب هستند
.
#دفاع_مقدس
#امام_خامنه_ای
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ده سال بعد از ازدواج!
هیچ کس نمیگه کاش مامان من
خوشکل تر بود...
نوع نگاهمون چجوریه⁉️
#خانواده
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌸هوالعشـق🌸 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_هفدهم - ببخشید اذیتت کردم - نه بابا این چه حرفیه مامان گ
🌸هوالعشــق🌸
.
📜 #رمان_پلاک_پنهان
💟 #پارت_هجدهم
- سلام خاله جان
- سلام عزیزم، خسته نباشی عزیزم
سمانه بوسه ای بر روی گونه خاله اش گذاشت و گفت:
- ممنون عزیزم
- بیا داخل
سمانه وارد خانه شد که با کمیل روبه رو شد سلامی زیر لب گفت ، که کمیل هم جوابش را داد.
- سمانه خاله میگفتی، کمیل میومد دنبالت و تو این اوضاع خطرناکه تنها بیای
- نه خاله جان نمیخواستم مزاحم کار آقا کمیل بشم، با اجازه من برم پیش صغری
- برو خاله جان، استراحت کن ،برا شام مژگان و خواهرش میان
سمانه سری تکان داد و از پله ها رفت .
سمانه کنار صغری نشسته بود و عکس هایی که صغری موقع رای دادن با پای شکسته گرفته بود را به سمانه نشان می داد و ارام میخندیدند
مژگان کنار خواهرش نیلوفر، که برای چند روزی از شهرستان به خانه ی مژگان امده بود، مشغول صحبت با سمیه خانم بودند
البته نگاه های ریز گانه ی نیلوفر به کمیل که به احترام مژگان در جمع نشسته بود، از چشمان سمانه و صغری دور نمانده بود
صغری و سمانه از اولین برخورد حس خوبی به نیلوفر نداشتند.
کمیل عذرخواهی کرد و با اجازه ای گفت و به اتاقش رفت، سمانه متوجه درهم شدن قیافه ی نیلوفر شد و نتوانست جلوی اخم هایش را بگیرد
بی دلیل اخمی به نیلوفر که خیره به پله ها بود کرد، که نیلوفر با پوزخندی جوابش را داد که سمانه از شدت پرو بودن این دختر حیرت زده شده
مژگان، با خوابیدن طاها ، عزم رفتن کرد، همان موقع کمیل پایین آمد و با دیدن ، نیلوفر که سعی می کرد طاها را بلند کند گفت
- خودم بلندش میکنم اذیت میشید
زن داداش بفرمایید خودم میرسونمتون
سمانه با اخم به نیش باز نیلوفر نگاه کرد و سری به علامت تاسف تکان داد
بعد از خداحافظی با مژگان و نیلوفر، همراه کمیل بیرون رفتند
صغری به اتاق رفت، سمانه پا روی پله گذاشت تا به دنبال صغری برود که با صدای سمیه خانم برگشت
- جانم خاله
- میخواستم در مورد موضوعی باهات صحبت کنم
- جانم
- سمانه خاله جان، تو میدونی چقدر دوست دارم، و همیشه آرزوم بود عروس کمیلم بشی اما
ناراحت گونه ی سمانه را نوازش کرد و گفت:
- مثل اینکه قسمت نیست، فقط ازت یه خواهشی دارم، هیچوقت به خاطر این مسئله با من غریبگی نکنی
ازم دور نشی ، نبينم بهمون کمتر سر بزنی
- خاله ، قربونت برم این چه حرفیه، مگه میشه از شما دست کشید؟؟
ها نگران نباش قول میدم هر روز خونتون تلپ بشم، خوبه؟؟
سمیه خانم لبخندی زد و سمانه را محکم در آغوش فشرد .
سمانه نگاهش را از حیاط گرفت و به صغری که سریع در حال تایپ ہود ، دوخت.
یک ساعتی گذشته بود ولی کمیل برنگشته بود، نمی دانست چرا دیر کردن کمیل عصبیش کرده بود، کلافه پوفی کرد و چشمانش را برای چند لحظه بست
که با صدای ماشین سریع چشمانش را باز کرد و به کمیل که ماشین را قفل می کرد خیره شد
کمیل روی تخت گوشه ی حیاط نشست و کلافه بین موهایش چنگ زد
سمانه از بالا به کمیل نگاه می کرد. خیالش راحت شده بود خودش حالش بهتر از کمیل نبود، نمی دانست چرا از آمدن کمیل خیالش راحت شده بود
کلافه از کارهایش پرده را محکم کشید و کنار صغری نشست و به بقیه کارش ادامه داد
- سمانه خاله برا چی میری، الان دیگه نتایج انتخابات اعلام میشه، خیابونا غلغله میشه، خطرناکه
سمانه چایی اش را روی میز گذاشت و گفت:
- فدات شم خاله،اینقدر نگران نباش ، چیزی نمیشه، باید برم کار دارم
بی زحمت به آژانس بگیر برام
- خودم میرسونمتون
سمانه به طرف صدا برگشت با دیدن کمیل کت به دست که از پله ها پایین می آمد
اخمی ہین ابروانش نشست و تا خواست اعتراضی کند کمیل گفت:
- خیابونا الان شلوغه ، منم دارم میرم کار دارم شمارو هم میرسونم
سمانه تا می خواست اعتراض کند ، متوجه نگاه خاله اش شد که با التماس به او نگاه می کرد.
می دانست هنوز امیدش را از دست نداده، نفس عمیقی کشید و با لبخند روبه خاله اش گفت:
- پس دیگه آژانس زنگ نزن، با آقا کمیل میرم
سمیه خانم ذوق زده به سمت سمانه رفت و بوسه ای بر روی پیشانی اش کاشت
- قربونت برم منتظرتم زود برگرد
- نمیتونم باید برم خونه، شنبه خونه آقای محبی میان باید برم کمک مامان
سمائه می دانست با این حرف روی تمام امید خاله اش خط کشید اما باید سمیه خانم باور می کرد که سمانه و کمیل قسمت هم نیستند
بعد از خداحافظی از خانه خارج شدند و سوار ماشین شدند
نویسنده:فاطمه امیرے
.
#ادامه_دارد.....
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•●🥀🕊●•
ای نفسِ صبحدم ،گر نهـے آنجا قدم
خستہ دلم را بجو،در شِکنِ موی دوست
جان بِفِشانم زشوق ،در ره باد صبا
گربرساند بہ ما،صبح دمے بوی دوست
#صبحتون_شهدایی🌷
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زماݩ(عج) منتظر هستند...
#کلیپ_مهدویت
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشتهاش را،
میخواست چیزی از او نماند؛
نهاسم نهشهرت، نه قبر ومزار ونه هیچ چیز دیگر.
شهید شاهرخ ضرغام
#شهیدانه
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃
عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌
#زیارت_نیابتی😍🕊
شب جمعه ی این هفته در خدمت شهدای شهر چهارمحال و بختیاری هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣
🆔 @Gh1456
تعدادی از شهدای شهر چهارمحال و بختیاری: 🥀
1⃣شهیده رقیه شریفی
2⃣شهید هوشنگ گودرزی
3⃣شهید صادق طهماسبی
4⃣شهید امیر عباس طهماسبی
5⃣ شهید حسنـی
6⃣شهید بهروز اردشیری
7⃣امیرقلی طهماسبی
8⃣رمضانعلی نادری
9⃣شهید فتح الله بامیری
*نکته:نام بردن اسامی شهدا صرفا جهت آشنایی شما عزیزان با شهدای هر استان هست و ملزم بر این نیست که فقط امکان زیارت این شهدا به نیابتتون هست، همه ی شهدای گلزار اون شهر امکان پذیر است.
سپاس از همراهی شما همسنگران عزیز🙏💚