eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 سلام عزیزان 🖐 طاعاتتون قبول حق انشاءالله امشب در خدمتتون هستم با معرفیِ شهید بزرگوار #شهید_مسلم_احمدی_پناه خوشا بسعادتتون از این آشنایی 😍 @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن روایتی از خود شهید🌹🍃             انگیزه بنده از ورود به سپاه، خدا و بعد هم از مرز و بوم کشور در برابر دشمنان داخلی و خارجی است و ان‌شاءالله اگر شد و خدا بخواهد، بشیم. از همه همکارانم می خواهم که کارشان برای رضای خدا باشد.👌 خیلی از ما حرف از رضای خدا می زنیم ولی پای عمل که می رسیم، می لنگیم. و خودسازی! 👌 خیلی برای بچه های سپاه و همکاران ما مهمه. مطلب آخر در قالب دعا از خدا عاقبت به خیری و در راهش می خواهم🙏 خصوصیات اخلاقی شهید🌹🍃 آقا مسلم رو خیلی دوست داشتم چون خیلی و بود. با من هم که صحبت می کرد سرشو زیر می‌انداخت؛ یعنی سرش رو بالا نمی آورد و ... ( سردار) خدا می دونه نور ایمان در چشمش و صورتش هویدا بود😔✨ واقعا ایمان رو میشد تو صورتش دید نگرانی من اینه که چون خدا اینا رو دوست داره زود هم می برشون... (راوی: میریان فرمانده سابق ) @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه #آقا سید مهدی یه هفته قبل شهادتش به مسلم گفته بود خیلی داری نور بالا میزنیا. مسلم هم به شوخی گفته من ایندفعه رفتم شهید میشم. سید مهدی میگفت بهش گفتم نامردی اگه من رو شفاعت نکنی. مسلم یه خنده ای میکنه و میگه تو دعا کن. سید مهدی از مسلم قول #شفاعت میگیره . تو تشییع جنازه مسلم تو# فرادنبه (استان چهار محال و بختیاری) که 14000 نفر جمعیت داره ، 10000 نفر اومده بودن.❣ مسلم کابینتا را خالی میکرد و نخود و لوبیا و.. رو با ترازو میکشید و خمسشون رو حساب می‌کرد و می‌داد. (راوی: برادرخانم شهید) #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن#یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه #نماز اول وقتش هیچ گاه ترک نشد. در #امر به معروف و نهی از منکر همیشه ثابت قدم بود. امکان نداشت که ببیند گناهی رخ می دهد و او تذکر ندهد. البته این کار را بسیار با آرامش و با رعایت همه جوانب انجام می داد. #مسلم با این اخلاق نیکو و عمل به تکلیف باید فرجامی چون شهادت می داشت. همیشه می گفت آرزوی شهادت دارم و بالاخره به آرزوی دیرینه اش دست یافت. ما خوشحالیم از اینکه او مزد اعمالش را گرفت، اما تنها ناراحتی ما، جای خالی او و بی تابی فرزند یک و نیم ساله اوست که بسیار دلتنگ پدرش است😔😔😔 #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 ای ک مرا خوانده ای رهرو نشانم بده دوستان دستتونو بلند کنید و مدد بخواین ،ک خووب دستگیری هستن شهدا❣ مارو از دعای خیرتون فراموش نکنین دوستان جان❤️ تا فرداشب یا علی اکبر👋👋👋 @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 سلام دوستان خااصصصصِ شهید هادی نازنین🖐 لطفا بگردین تو وجودتون ، اینقد بگردین تا پیداش کنید خاصیت وجودیتون روک اینجا جمعتون کرده دور هم ، میگم✨ یکاری کردین، ی دستی رو گرفتین ک خدای مهربون مهر شهدا رو نصیبتون کردنو هوای دلتونو دارن👌🌹🍃 حسش کنید گرمای آغوش خدای مهربون رو و قدرشو بدونین، ک راه دوری نمیره🌹🍃 درخدمتتون هستیم با قسمت دوم از زندگی عاشقانه ی #شهید_مسلم_احمدی_پناه🌹🍃 #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه #قسمت_1 یک روز خواهرشان تماس گرفت و گفت : مسلم جان دیشب خواب دیدم که شهید شدی. این خواب آنقدر خوشحالش کرده بود که از فردای آن روز همیشه به خواهرش زنگ میزد، از خواهرش میپرسید : خواب شهادت را برای من ندیدی؟ خواهرش هم به شوخی گفته بود: ای بابا کاش اصلا این خواب را ندیده بودم دیگه ول کن قضیه نیستی!! مسلم همیشه روحیه بسیار شاد وخندانی داشت، اصلا برایش مهم نبود که طرف مقابلش در چه پست و مقامی هست، با همه یک جور رفتار میکرد و همیشه سعی میکرد همه را با احترام و با شخصیت خطاب کند، حتی در ناراحتی و عصبانیت هم هیچ وقت به کسی بی احترامی نمیکرد. مثلا وقتی سر یک مسئله ای ناراحت میشد فقط با لحن ناراحتی که به خودش میگرفت؛ به من میگفت: الهام جان، این حرفت اشتباه، یا اینکه میگفت خواهر من، عزیز من، ‌این رفتارت درست نیست، یا خطاب به دوستانشان میگفت : برادر من چرا این رفتار اشتباه را انجام دادی؟ کاملا مودبانه و با حفظ #شخصیت طرف مقابل آنها را مورد خطاب قرار میداد و هیچ وقت هم تحمل #بی_عدالتی و #گناه را نداشت و  بلافاصله با روش خاص خودش تذکر میداد.👌🌷🍃 #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه مسلم سعی میکرد همه کارهای شخصی اش را خودش را انجام بدهد، گاهی اعتراض میکردم که چرا لباست را ندادی که من برایت بشورم، پس زن گرفتی برای چی؟ این کار وظیفه من است، میگفت : این حرفت درست نیست و این وظیفه نیست،  بلکه این لطف شماست و شما خانم خانه هستید و شما ملکه و شاهزاده این خانه هستید، اگرم برایم کاری بکنید وظیفه تان نیست و لطف شما را میرساند. در منزل با بزرگواری و احترام برخورد میکرد، و خیلی مهربان بود، به من محبت می کرد.  اولین هدیه که برایم خرید، سوغاتی سفر راهیان نور ایام عید بود که یک انگشتر نقره سوغات آورد و یک گردن آویز نقره و ان یکاد که یادگار عید نوروز مسلم است را نگه داشتم.😍 مسلم خیلی دوست داشت هر چه زودتر بچه دار شویم و میگفت : میخواهم ثمره زندگیمان را ببینم، همیشه دوست داشتم دختر داشته باشم، چون دختر برکت زندگی است و پدر و مادر برای دختر در درگاه الهی بازخواست نمیشوند. همیشه دوست داشتم اسم دخترمان زهرا یا فاطمه باشد. برای انتخاب اسم دخترمان به نظرات بقیه اعضای خانواده هم اهمیت میداد. چند تا اسم دختر را بین صفحات قرآن قرار داد و نیت کرد، پنج بار قرآن را باز کنیم تا اسم فرزندمان را انتخاب کنیم که سه بار نام مبارک زهرا و یک بار هم نام فاطمه و یک بار هم نام حدیث باز شد و نام دخترمان زهرا شد. #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه دخترمان در سن ده ماهگی راه رفتن را تازه یاد گرفته بود مسلم خیلی خوشحال شده بود و برای عید نوروز یک جفت کفش با نگین های سفید برایش خریده بود و همیشه در تعطیلات کفش های دخترمان را پایش میکرد و آن را در کوچه می برد، تا با آن کفش ها برایش کمی راه برود و کلی  ذوق می کرد.  همیشه وقتی مهمان داشتیم یک سی دی از همکاران شهیدش را در دستگاه می گذاشت تا برای مهمان هایمان پخش کند، معتقد بود با این کار میتوانیم زمینه غیبت و گناه را در مهمانی ها از بین ببریم. آخرین دیدارمان روز #نوزده:-_رمضان سال ۹۰ بود شب قبل،   شب قدر بود وقتی به خانه آمدیم و سحری خوردیم، مسلم از من خواست که تا صبح بیدار بمانیم و با هم حرف بزنیم مسلم آن روزها در ماه مبارک رمضان بر خلاف داد و قال و شیطنت های همیشگی اش بسیار ساکت و آرام شده بود، و دوست داشت در این مدت در کنارش باشم، در آخرین لحظه های قبل از رفتن آنقدر توی کوچه دنبال زهرا دوید و با او بازی کرد که زهرا از فرط خستگی خوابش برد. قبل از رفتن مسلم میخواستم زهرا را بیدار کنم که با پدرش خداحافظی کند که مسلم اجازه نداد او را بیدار کنم گفت بگذار دخترم راحت بخوابد، صورت دخترش را بوسید و او را سر جایش خواباند و رفت. شهادت به او الهام شده بود، چون موقع عملیات برایم پیامکی با این مضمون فرستاد که" تا شهادت راهی نیست". #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 ای ک مرا خوانده ای رهرو نشانم بده❣ شهید عزیز،لطفتونو شامل حال ماهم کنین لطفا🙏 #شهید_مسلم_احمدی_پناه برا آرامش دل همه مضطر ها اشک های شبونه ی ملتمسین دعا، دعا کنیم🙏 قدر خودمون و این شب عزیز رو بدونیم❣ ما بدنیا آمدیم ک قیمت پیدا کنیم ن آنکه ب هر قیمتی زندگی کنیم😔 (آیت الله بهجت،رحمه الله) تا فردا شب یا علی اکبر👋👋👋 @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 سلام دوستان عزیز🖐 عباداتتون قبول حق انشاءلله🌷🍃 درخدمتتون هستیم با قسمت سوم و آخر از زندگی عاشقانه ی #شهید_مسلم_احمدی_پناه🌹🍃 #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن تابستان سال۸۷ هم مراسم عروسی را برگزار کردیم و سه سال با هم زندگی کردیم. در مجلس عروسیمان همراه با دوستان صمیمی خودشان در خانه نماز را اول وقت و به خواندند و در شلوغی مراسم عروسی در اتاق خودشان خلوت کرده بود و میخواندند. مسلم خودش می دانست که من دوست دارم اولین سفر بعد ازدواجمان به پابوس آقا امام رضا (علیه السلام) برویم چون خودشان گفتند : من در حرم آقا امام رضا (علیه السلام) از ایشان خواستم که با ازدواج با من عاقبت خوبی داشته باشم، من آن عهدش را فراموش نکرده بودم و دوست داشتم اولین سفر را به مشهد  بروم و از آنجا برای زندگیمان، عاقبت بخیر ی را طلب کنیم. چون امام رضا شاهد و ضامن ازدواج ما بوده من هم دوست داشتم اولین سفر را با مسلم به پابوس امام رضا بروم.  ولی قسمت این بود که از طرف یگان به سفر شمال برویم و از این بابت خیلی خوشحال نبودم. مسلم هم خودش این را می دانست که دوست داشتم اولین سفر را به مشهد برویم، خلاصه اینکه تقدیر ما را برد به شمال بابل برد... ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن دو روز از سفر گذشت و روز دوم دیدم که مسلم مدام مخفیانه با گوشی صحبت می کند، هر چی می پرسیدم : داری با کی یواشکی صحبت میکنی چیزی به من نگفت و گفت : بعدا خودت میفهمی. تا اینکه چند بار که یواشکی با تلفن صحبت کرد، دیدم که بعد از قطع کردن آخرین تلفن با حالتی بسیار شادمان گفت : یه خبر خوب برات دارم ، بالاخره امام رضا (علیه السلام) جوابت را داد، امروز حرکت می کنیم و از همین جا  میرویم به سمت مشهد و پابوس آقا. 😭 اصلا باورم نمی شد، گفتم : خوب عزیز من چرا زود تر به من نگفتی؟ مسلم گفت : میخواستم یواشکی هماهنگی ها را انجام بدهم تا تو را خوشحال کنم و آن تلفن های یواشکی هم به همین دلیل بود😉. این بهترین و دوست داشتنی ترین هدیه ای بود که آقا امام رضا به ما داد. همیشه برکات این امام بزرگوار را در زندگیمان احساس می کردیم.❣😍🌹🍃 @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_مسلم_احمدی_پناه ایشان همیشه به خاطر حیای زیادی که داشت موقع رفتن به سر کار وقتی به ترمینال میبردیمش، موقع خداحافظی فقط دستش را برایم بلند میکرد و از من خداحافظی میکرد، در آخرین روز وداع وقتی به اتفاق برادرم مسلم را برای رفتن به سر کارشان ترمینال بردیم، بر حسب عادت  خداحافظی که با هم داشتیم دستم را بلند کردم و خداحافظی کردم، ولی مسلم گفت: از ماشین پیاده شو وقتی که پیاده شدم گفت : حواست به خودت و زهرا باشد و همیشه قوی باشید؛ #دستانم را گرفت و در #دستهایش فشرد با نگاهی مهربان از من خداحافظی کرد. و مسلم در ۱۳ شهریور سال ۹۰ در ارتفاعات جاسوسان، آسمان نشین شد. #پایان @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 ای ک مرا خوانده ای رهرو نشانم بده❣ شهید عزیز مراقب دل ما ،ک وقف این راه کردیم باشین لطفا ، نکنه دست از پا خطا کنیم😔 روحت شاد و راهت پر رهرو باد شهید بزرگوار #شهید_مسلم_احمدی_پناه دوستان جان التماسدعا تا فردا شب یا علی اکبر👋👋👋 @ebrahimdelha 🌍 🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸