🌷🌷🌷
#قسمت_نود_و_نه
#راهيان_نور
#بروایت_حامد_وزيري_نادر_پناهي_و..
🍀🍀🍀
✍سيل اشک بود که از چشمان #سيد سرازير شد. به قدري #سيد اونجا گريه کرد که
ازهوش رفت،همه بچه هاريختند به هم و..
ميرفت کنار اروند و درد دل مي کرد. من مطمئن بودم که اونجا دلش هواي
مدينه ميکرد. اروند بوي حضرت زهرا رومي داد. عملياتي که بارمزمقدس يا
فاطمه شروع شده بودوبچه هادرايام فاطميه باعشق مادرشان جنگيده بودند.
#سيد
روهم مجنون خودشون کرده بودند.
#سید اصالا درگير و گرفتار دنيا نبود. هر وقت اراده ميکرديم جايي بريم سريع
مي اومد.
يه شب دورهم جمع بوديم گفتيم بريم جنوب؟ گفتند بريم.
همراه #سيدودونفرازدوستان۱۲ شب راه افتاديم.ساعت6صبح رسيديم به اهواز،
#سيد صبح زود رفت فلافل خريد و خورديم! تا غروب هويزه، هور، طلائيه، اروند
کنار، کربلاي4 وغروب روتو شلمچه بوديم غروب زيبايي بود. باورمون نمي شد از
12 شب که ازهمدان اومده بوديم کمتراز 24 ساعت اين همه مناطق روهم رفتيم.
#سيد بدون استثنادرتمامي مناطق پابرهنه بودتو هرمنطقه برامون روايتگري مي کرد.
#ادامه_دارد...