سخنان حجت الاسلام رحمت الله معظمی .m4a
12.2M
#تلنگر
فایل صوتی مهم؛
🎙سخنان حجت الاسلام رحمت الله معظمی
در پاسخ به کسانی که انتقاد به اصولگرایی را درست نمی دانند:
🔺سعی نکنیم بحث را لغوی کنیم.
🔺دعوای ما لفظی نیست.
🔺جریان منفعت طلب اصولگرایی ربطی به اصول انقلاب ندارد.
🔺شما که دست وپا می زنید دوباره یک مجلس اصولگرا تشکیل بدهید، چند مجلس دستتان بوده، چه کردید؟
🔺اصولگرایی یعنی؛
محافظه کاری
قدرت طلبی
و اشرافیت
🔺و متاسفانه عده ای در دام مغالطات اصولگرایان افتاده اند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@ebrahimdelha
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👈فلسفه و چرایی نماز اول وقت👉
✅ دوست گرامی. ما بنده خدا هستیم و خداوند مولای ما است. فلسفه بندگی فنا شدن بنده در مولی است. وقتی مولی به بنده خود فرمانی می دهد دوست دارد فرمانش فورا اجابت شود. از میان بندگان کسی که فورا فرمان مولی را اجابت می کند، محبوب تر و مقرب تر است از سایر بندگانی که دیرهنگام فرمان او را اجابت می کنند. فلسفه بندگی فانی شدن در خواست خدا و قرب به او است. این مهم در نماز اول وقت اتفاق می افتد. البته کسی که دیر هنگام به خواست خداوند عمل می کند هم عمل کرده و قرب دارد، اما در همان زمان تاخیر درحقیقت به فرمان نفس خود بوده و خواست خود را بر خواست مولی ترجیح داده است و به همان میزان نیز ارزش عمل اش پایین است و محبوبیت کسی که فورا خواست مولی را اجابت می کند را ندارد.
《🥀التماس دعا🥀
#نماز_اول_وقت
🌷-------🌷-------🌷------🌷
🕊 @ebrahimdelh 🕊
🌷-------🌷-------🌷------🌷
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🌺خاطراتی از شهید_مصطفی_احمدی_روشن از زبان دوستان شهید : از در مدر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#معرفی_شهدا
#در_ادامه
🌺خاطراتی از شهید مصطفی احمدی روشن از زبان دوستان شهید :
رفتیم قم از دفتر مراجع برای کانون نهج البلاغه کمک بگیریم. گفتم «بریم خونه ی آیت الله حسن زاده آملی😊.»
سرظهر بود. حاج آقا آمد جلوی در. گفت «شما عقل ندارید دم ظهر در خونه مردم رو میزنید؟»
اخلاق حاج آقا را میشناختم. گفتم «حاج آقا، دانشجو اگه عقل داشت، دانشگاه نمیرفت.»
حاج آقا گفت «پس بفرمایید داخل.»
رفتیم توی اتاق. حاج آقا گفت «آقاجان، دم ظهر☀️ سه تا جوون سبیل کلفت در زدن، من پیرمرد ترسیدم، گفتم بفرمایید تو.»
مصطفی به شوخی گفت «حاج آقا، دیدی ترسیدی؟»
حاج آقا با لهجه خاصش گفت «پشه چو پر شد، بزند پیل را.»
گفتم «مصطفی، پشه هم شدی.»
از کانون نهج البلاغه گفتیم. حاج آقا خیلی تحویلمان گرفت، گفت «احسنت، آقاجان کارتان برای معارف شیعه خیلی عالی است👌.»
بلند شدیم برویم « ما روبوسی میکنیم، بعد میریم.»
رفتم جلو. حاج آقا به شوخی زد زیر گوشم. انتظار داشتم. خندیدم😁و گفتم «پیامبر اسلام گفتن قصاص اون دنیا از این دنیا سختتره. بذارید همینجا تلافی کنم.»
حاج آقا گفت «خب طوری نیست، بیاید من رو ببوسید.»
سه دور حاج آقا را بوسیدم. صدای خنده مصطفی بلند شد «من هم میخوام☺️.»
حاج آقا گفت «چه کار کنم؟ بیاید.»
حاج آقا مصطفی را که بوسید با دست راست چندبار کشید به طرف چپ و راست صورتش، تعجب کردم؛ انگار که نازش کند.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🌺خاطراتی از شهید مصطفی احمدی روشن از زبان دوستان شهید : رفتیم قم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دستم را گرفت👬از خوابگاه برد بیرون.
روبه روی خوابگاه زنجان خانه هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک نشین ها.
همیشه چشمم به این خانه ها می افتاد، اما هیچ وقت فکر نکرده بودم🤔به آدم هایی که توی این آلونک ها زندگی می کنند.
اوضاعشان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر.
از یکی از خانه ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه ی قد و نیم قد هم پشت سرش.
مصطفی تا چشمش به بچه ها افتاد، قربان صدقه شان😍رفت.
خانه در واقع، یک اتاق خرابه ی نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود.
از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند.
مصطفی گفت «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم😔.»
چند وقتی بود بهشان سر میزد. برنج و روغن میخرید و برایشان میبرد.
وقتی هم که خودش نمیتوانست کمک کند، چندتا از بچه ها را میبرد که آنها کمک کنند.
نان سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه.چندتا سنگ به نانها چسبیده بود.
مصطفی کندشان و برگشت🚶♂ سمت نانوایی.
میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛
بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم،
گفت برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول میدن.»
#ادامه_دارد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
✍ مرحوم کلینى و شیخ طوسى و طبرسى از زهرى نقل کردهاند که گفت:
✅ مدت طولانی در طلب حضرت مهدى(عج) بودم و در این راه اموال فراوانى در راه خدا خرج کردم، اما به هدف نرسیدم😔، تا اینکه به خدمت محمد بن عثمان یکی از نواب خاص اربعه رسیدم و مدتى در محضر او بودم، روزى از او به التماس خواستم که مرا خدمت امام زمان(عج) ببرد. محمد بن عثمان پاسخ منفى داد، ولى در مقابل تضرع بسیار من، سرانجام لطف کرد و فرمود: فردا اول وقت بیا، فردا صبح نزد وى رفتم، دیدم جوانى که در زیبایى و خوشبویى از همه کس بهتر و لباس تجار بر تن داشت؛ با وى است و چیزى در آستین دارد.
وقتى نظرم به او افتاد، نزدیک محمد بن عثمان رفتم، ولى او به من اشاره کرد که به طرف آن جوان برگردم، من هم به طرف جوان برگشتم و سؤالاتى از وى کردم و هر چه میخواستم به من جواب داد، آنگاه رفت که داخل خانه شود و آن خانه، چندان مورد نظر نبود.
⬅️ محمد بن عثمان به من گفت: اگر میخواهى چیزى بپرسى بپرس که دیگر بعد از این او را نمیبینى😭. من هم به دنبال او رفتم که سؤالاتى بپرسم، ولى او گوش نداد و داخل خانه شد و جز این دو جمله نفرمود: 👈«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضِیَ النُّجُوم»؛از رحمت خدا به دور است، از رحمت خدا به دور است، کسى که نماز مغرب را بقدرى به تأخیر بیندازد تا ستارهها نمایان شوند، از رحمت خدا به دور است از رحمت خدا به دور است کسی که نماز صبح را چندان به تأخیر بیندازد تا ستارهها دیده نشوند.👉
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه
@Ebrahimdelh
#خاطرات_شهدا
👌شرح عکس👇😭😭
🌷طی عملیات تفحص ، در منطقه _چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
🌹شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و 🌷 سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم ...
@ebrahimdelha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_نهم 9⃣
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دهم 0⃣1⃣
صدای بوق آزاد📱 درگوشم میپیچد
شماره راعوض می ڪنم
#خـــــاااموش❕
ڪلافع دوباره شماره گیری می ڪنم
بازم #خاموش
فاطمـــــه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:👋
_ چی شده؟جواب نمیدن❓
_ ن!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشی هاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خووونع😖
چندلحظه مڪث می ڪند:
_ خب بیافعلا خونه ما❣
ڪمی تعارف ڪردم و " ن " آوردم...
دودل بودم...اما آخرسردربرابراصــــرارهای فاطمه تسلیم شدم..
واردحیاط ڪ شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمـــــیق ڪشیدم
مشخص بودڪ زهراخانوم تازه گلهاراآب داده.🌸
فاطمـــــه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم...
وتویڪ تعارف میزنی ڪ:
اول شما بفرمائید...
اما بی معطلی سرت راپائین می اندازی ومیروی داخـــــل..
چنددقیقه بعد علی اصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
عـــــلی جیغ میزند ومی دود سمت فاطمـــــه ..خنده ام میگیرد چقدر #شیطووون❕
زهراخانوم بدون این ڪ بادیدن من جابخورد لبخندگرمی میزند واول بجای دخترش ب من سلام می ڪند!
این نشان میدهد ڪ چقدرخون گرم و مهمـــــان نوازند..
_ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم...
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف می ڪند"
- خلاصع این ڪ مامان باباشو گم ڪرده اومده خونه ما❕
علی اصغربالحن شیرین و ڪودڪانع میگوید:آچی❓خاله گم چده❔واقیهنی❓👶
زهراخانوم میخنددوبعد نگاهش راسمت من میگرداند
_ نمیخـــــاای بیای داخل دخترخوب؟
_ ببخشیدمزاحم شدم.خیلی زشت شد.
_ زشت این بود ڪ توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهارحاضره....
لبخند میزند ،پشت ب من می ڪند ومیرود داخـــــل...
خانه ای بزرگ،قدیمی ودوطبقه ڪ طبقه بالایش متعلـــــق ب بچه هابود..
ی اتاق برای سجادو تو،دیگری هم برای فاطمـــــه و علی اصغر..
زینب هم یڪ سالی میشودازدواج ڪرده وسرزندگی اش رفته..
ازراهرو عبورمی ڪنم وپائین پله ها میشینم،ازخستگی شروع می ڪنم پاهایم رامیمـــــالم..
ڪ صدایت ازپشت سروپله های بالاب گوش میخورد:
_ ببخشید!.میشه رد شم..؟
دستپاچه ازروی پله بلند میشوم.
یڪی از دستانت رابسته ای،همانی ڪ موقـــــع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود😅
علی اصغرازپذیرایـی ب راهرومی دود و آویزون پایت میشود..
_ داداچ عـــــلی..چلا نیمیای ڪولم ڪنی..؟؟
بی اراده لبخند میزنم،ب چهره ات نگاه می ڪنم،ســـــرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدی:
_ الان خسته ام...جوجه ی من!
ڪلمه جوجه🐣 را طوری گفتی ڪه من نشنوم...اما شنیدم!!!
یڪ لحظـــــه از ذهنم میگذرد:
"چقدرخوب شد ڪ پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجـــــاااام".😆
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
🌹🕊 @ebrahimdelha
🌺 نماز شب 🌺
⚜️ آیةاللّه ناصری:
🌷 نماز شب، شفیع در نزد حضرت ملک الموت است. موقعی که حضرت ملک الموت تشریف می آورند، نماز شب می آید و شفاعت او را می کند. می گوید: «ایشان اهل نماز شب بوده است». البته او هم می داند. اما اينها جنبه تشریفاتی آن است.
🌷 دو رکعت نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نشد، نماز مستحبی بخوان. نماز قضا بخوان. نماز ِهدیه به پدر و مادرت بخوان.
🌷 هر دو رکعت نمازی که در شب بخوانی، بهتر از هزار رکعت است که در روز خوانده بشود.
🌷🍂🌷🍂🌷🍂
@ebrahimdelha
🌷🍂🌷🍂🌷🍂
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله14☆8☆98
#ختم_چله_سوره_مبارکہ_ملک⚰
💠روز♡بیست و نهم♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهید زنده 🎀
🕊🌷#شهید_محمـود_نجفے_کلیانے
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🌞امروز #سه شنبه
💫۱۲ برج آذر ۱۳۹۸ ه.ش
💫۶ ماه ربیع الثانی ۱۴۴۱ ه.ق
💫۳ دسامبر ۲۰۱۹ میلادی
🥀ذڪر روز🥀
《یا ارحم الراحمین》
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۴۵۰
🔸جزء ۲۳
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و #شهدای_والامقام
🌺اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج🌺
╔═─┅─═ঊঈ💗ঊ═╗
👉 @ebrahimdelha 👈
╚═─┅─═ঊঈ💗ঊ═╝
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
4_5888477021255761931.mp3
5.65M
#تلنگر
بگومگو، یکی از کثیف ترین گناهانه❗️
👈 وقتی قلبت به کسی که باهاش بحث کردی، مشغول میشه؛
از مشغول شدن به خدا جا می مونه!
گیرَم که برنده شدی؛
می ارزید⁉️
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@ebrahimdelha
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🌺خاطراتی از شهید مصطفی احمدی روشن از زبان دوستان شهید : رفتیم قم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#معرفی_شهدا
#در_ادامه
🕊خاطراتی از شهید مصطفی احمدی روشن از زبان دوستان شهید :
یکی از ارگان های نظامی دنبال نیروهای فنی-مهندسی بود.مصطفی داوطلب شد و رفت.
روی سوخت موشک🚀کار می کردند.
بعضی از آنهایی که آنجا بودند، تخصص نداشتند.روش هایی که به کار می بردند، غیرعلمی بود.
مصطفی باهاشان بحث میکرد. کوتاه نمی آمد.رئیس و مسئول هم نمیشناخت. بهشان میگفت مثل زمان جنگ جهانی دوم کار می کنید😒.»
میدید که بیت المال را هدر میدهند. جلویشان می ایستاد. به یک سال نکشید زد بیرون.
چند ماه به خاطر تعلیق غنی سازی، سایت نطنز تعطیل بود، ولی مصطفی آنجا را رها نکرد.
روز آمد خانه، گفت «به خدا یه کاری کردن که ما ببوسیم کار رو بذاریم کنار😠.»
گفتم «چطور بابا؟»
گفت «اومدن در سایت رو مهر و موم کرده اند این خدانشناس ها. کاری کرده اند که ما از بغل سایت نطنز هم نمیتونیم رد شیم. عکسبرداری میکنن.»
دولت جدید که آمد و تعلیق را برداشت، غوغایی🤩بود توی وجودش.
چسبید به کار.
هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد.
نه یک ماه و دوماه، نه یک سال و دوسال؛ هشت سال کارش همین بود.
ساعت چهار صبح می نشست توی ماشین🚗و راه می افتاد.
گاهی وقت ها تازه ساعت یازده شب جلسه اش شروع می شد.
بعد از آن راه می افتاد و می آمد سمت تهران، هفت صبح توی تهران جلسه داشت.
خستگی نمی شناخت. به قول بچه ها لودری کار می کرد.
یک بار حساب کردم، مصطفی شاید این مدت بیشتر از پانصدهزار کیلومتر رفته و آمده؛ ده برابر دور کره ی زمین😳.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🕊خاطراتی از شهید مصطفی احمدی روشن از زبان دوستان شهید : یکی از ار
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
قرارداد بستیم که دستگاهی وارد کنم. مصطفی آن زمان مامور خرید بود. همکارهایش باورشان نمی شد کسی بتواند این دستگاه را بیاورد؛ ولی من آوردم😉.
از شش کشور ردش کردم؛ هربار با یک اسم.
بردم سایت، تستش کردم. مشکلی نداشت.
یک هفته بعد رفتم نصبش کنم، روشن کردم ولی کار نکرد. همه جای دستگاه را چک کردم، ولی نمی فهمیدم🤔مشکل از کجا است. معلوم بود یکی بهش دست زده.
مصطفی ساعت به ساعت زنگ می زد. می گفتم «مصطفی چرا اینطوری شد؟»
می گفت «نگران نباش، درستش می کنم.»
این را که می گفت، آرام می شدم.
دو روز لنگ دستگاه بودم داشتم دیوانه می شدم. بخشی که باید دستگاه را تحویل می گرفت، مدام می گفت «این دستگاه مشکل دارد، ما تحویل نمی گیریم😕.»
همه مشخصات فنی دستگاه درست بود، ولی جرات نمی کردند تائیدش کنند.
تلفنم زنگ خورد. مصطفی بود، گفت «برو ببین کابل ها دست نزده باشن.»
به ذهن خودم نرسیده بود.
حدسش درست بود، جای فازها را عوض کرده بودند.
قاطی😡کردم. به شان توپیدم.
مصطفی هم پشتم درآمد. دادو بیداد می کرد،
میگفت «این بنده خدا رفته با جونش بازی کرده و این دستگاه رو آورده؛ اون وقت شما قبول نمی کنید؟»
#ادامه_دارد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
🍃🌺
#سیره_شهدا
🌷اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از #خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل #شهید_هادی».
🌷شاید بسیاری از خوبان تهران روز #قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند.
🌷شما می دانید که آقای #دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را #نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!»
🌷ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با #اعتقاد گفته اند.
🎤 #استاد_پناهیان
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
❤️ @ebrahimdelha
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_دهم 0⃣1⃣
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_یازدهم 1⃣1⃣
.
مادرم تماس گرفت:
📱حال پدربزرگت بد شده...مامجبورشدیم بیایم اینجا (منظور یڪی ازروستاهای اطراف تبریز است)...
چندروز دیگه معطلی داریم...
بروخونه عمت!...👉
اینها خلاصه جملاتی بودڪ گفت وتماس قطـــــع شد..
چادررنگی فاطمـــــه راروی سرم مرتب می ڪنم وب حیاط سرڪ میڪشم.
نزدیڪ غروب است وچیزی ب اذان مغرب نمانده..تولبه ی حوض نشسته ای،آستین هایت رابالازده ای ووضـــــومیگیری..پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪی وشلوار شیش جیب!
میدانستم دوستت ندارم
فقط...احساسم ب تو،احساس ڪنجڪاوی بود...
ڪنجڪاوی راجب پسری ڪ رفتارش برایم عجیـــــب بود
"اما چراحس فوضولی اینقدبرام شیرینهههه😐
مگه میشه ڪسی اینقدرخوب باشه؟"
می ایستی،دستت رابالا می آوری تامســـــح بڪشی ڪ نگاهت ب من می افتد..بسرعت روبرمیگردانی واستغفرا.. میگویـی....
اصـــــلن یادم رفته بود برای چ ڪاری اینجا آمده ام...
_ ببخشید!...زهراخانوم گفتن بهتون بگم مسجدرفتید ب آقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه...
همانطور ڪ آستین هایت راپایین می ڪشی جواب میدهی :بگیدچشم!
سمت درمیروی ڪ من دوباره میگویم:
_ گفتن اون مسئـــــله هم ازحاجـی پیگری ڪنید...
مڪث می ڪنی:
_ بله...یاعـــــلی!
زهراخانوم ظرف راپراز 🍲خورشت قرمه سبزی می ڪند ودستم میدهد
_ بیادخترم...ببربزار سرسفره...
_ چشم!...فقـــــط این ڪ من بعد شام میرم خونه عمه ام!...بیشترازین مزاحم نمیشم.
فاطمـــــه سادات ازپشت بازوام را نیشگون میگیره.
_ چ معنی داره!نخیرشماهیـــــچ جانمیری!دیروقته...
_ فاطمه راس میگه...حالافعلا ببرید غذاهارو یخ ڪرد..
هردوازآشپزخانه بیرون و ب پذیرائی میریم.همه چیزتقریباحاضرهههه..
صـــــدای #یاا... مردانه ڪسی نظرم راجلب می ڪند.
پسری باپیرهن ساده مشڪی،شلوارگرم ڪن،قدی بلند وچـــــهره ای بینهایت شبیه توووو!
ازذهنم مثل برق میگذرد_آقاسجاد_!
پست سرش توداخل می آیی وعلی اصغر چسبیده ب پای تو ڪشان ڪشان خودش راب سفره میرساند
خنده ام میگیرد!چقدراین بچـــــه ب تو وابسته است
نَ ڪُند ی روز هم من ماننداین بچه ب تووووووو....😜
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahimdelha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آثار خواندن #نماز_شب، #استاد_پناهیان🌜
#نمازشب_میخوانم_همین_امشب
#نمازشبچهرهرانورانیمیکند
#نماز_شب_روزی_را_زیاد_میکند
🌺🍃🌺🍃🌺
@ebrahimdelha
🌺🍃🌺🍃🌺
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله14☆8☆98
#ختم_چله_سوره_مبارکہ_ملک
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز♡سی ام ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهید زنده 🎀
🕊🌷مجتبی _ کربلایی مهدی
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
🌞امروز چهارشنبه
💫۱۳ برج آذر ۱۳۹۸ ه.ش
💫۷ ماه ربیع الثانی ۱۴۴۱ ه.ق
💫۴ دسامبر ۲۰۱۹ میلادی
🥀ذڪر روز🥀
⚘یا حَیُّ یا قَیّوم⚘
⚘ای زنده، ای پاینده⚘
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۴۵۱
🔸جزء ۲۳
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و #شهدای_والامقام
💔اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج💔
╔═─┅─═🍂🥀🍂═╗
👉 @ebrahimdelha 👈
╚═─┅─═🍂🥀🍂═╝
🌸🍃🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣آه ای شهــیدان خدایی ...
چہ کسے #دعوت_نامۂ شما را
امضــاء ڪرده✍ است
❣ڪہ هزار سال🗓 هم بگذرد
#فراموش نمےشویـد ...
#شهدا_گاهی_نگاهی🕊🌷
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#دوست_شهیدم
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@ebrahimdelha 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
AC_۱۹۱۲۰۱۱۵۵۱۲۲.mp3
2.64M
#تلنگر
#روشنگری
لطفا این فایل رو گوش بدین
وتا جایی که میتونید نشر بدین
به خاطر خونهای بی گناهی که این چند روز
وتوی این چهل سال ریخته شده.
استاد حسن عباسی🌷
🌺🍂🌺🍂🌺🍂
@ebrahimdelha
🌺🍂🌺🍂🌺🍂