eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊🕊 ⃣6⃣ ر. رحیمی نژاد: بی عشق مهدی در دلم لطف و صفا نیست لایق به خاک است آن دلی که مبتلا نیست هر لحظه باید از فراقش ناله سر داد مهدی فقط آقای روز جمعه ها نیست ✅ تعجیل و تسهیل در ظهور مظلوم‌ترین امام، مهدی (عج): صلوات 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
🎊🕊 ⃣7⃣ بی تو تکلیف جای جای جهان بی تو تکلیف نبض های زمان بی تو تکلیف بقعه ی مادر بی تو تکلیف روضه ی رضوان بی تو تکلیف کودکان یمن بی تو تکلیف دردهای خزان بی تو تکلیف فتنه های دوران بی تو تکلیف اشک رهبرمان بی تو تکلیف این غزلهامان بی تو تکلیف کعبه ی دلمان نیست روشن ، قاطع البرهان بی تو دردیم یا خلیفه الرحمان 🔻با منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯ برنده چالش ما باشین🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💯پیشنهاد عضويت ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.════♡══╗ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ╚═══♡═══. ♡♡♡.═╝ ♡♡👆
❓پرسش انواع مبطلات نماز کدامند؟ 📝پاسخ دوازده چیز نماز را باطل مى کند که آنها را «مبطلات نماز» مى گویند. 1ـ از بین رفتن یکى از شروط نماز. 2ـ باطل شدن وضو. 3ـ دست بسته نماز خواندن. 4ـ آمین گفتن. 5ـ پشت به قبله نماز خواندن. 6ـ حرف زدن. 7ـ خنده. 8ـ گریه. 9ـ به هم خوردن صورت نماز. 10ـ خوردن و آشامیدن. 11ـ شک های باطل کننده... اگه از بین نرود.... 12ـ کم یا زیاد کردن ارکان. 🔸 برای ترویج احکام ؛ حداقل برای یک نفر ارسال بفرمایید . ____________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ ”شهید شیخ احمد کافی“🕊 🍃کلیپ 🍃داستان تکان دهنده قبرکن و جنازه دختر زیبا... هرچه قدر گناه کردی از رحمت خدا ناامیدنباش ____________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌐 🔺دستگاه تولید اتوماتیک ماسک در کشور ساخته شد 🔹دستگاه تولید اتوماتیک ماسک با قابلیت دوخت روزانه ۳۰ هزار ماسک به همت شرکت‌های دانش‌بنیان پارک علم و فناوری چهارمحال و بختیاری به بهره‌برداری رسید. ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 الدین: جرات جنگ با ما را ندارد؛ با حل کردن و با ،می توانید بر دنیای استکبار غلبه کنید..!! ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti 📌انتشار با درج لینک مجاز است.👆🏻
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋🥀🦋 25🥀 تاریخ تولد: ۲۰ فروردین ۱۳۳۳ محل تولد: میاندوآب، آذربایجان غربی، ایران تاریخ شهادت: ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ (۳۰ سال) محل شهادت: روستای حریبه، عراق نحوه شهادت: اصابت تیر مستقیم محل دفن: مفقود اطلاعات نظامی: فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا رسته نظامی،سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طول خدمت: ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۳ نشانهای لیاقت: نشان فتح عملیاتهای مهم: فتح‌المبین،بیت‌المقدس رمضان،مسلم بن عقیل، والفجرمقدماتی، والفجر1 2و3و4،خیبروبدر ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti 📌انتشار با درج لینک مجاز است👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 مارا بادستهای بسته روی شکم خواباندند،آنها میزدند و ماهم سر و صدا میکردیم،😞به جز او که در مقابل لگد و مشت و قنداق اسلحه لب باز نمیکرد❗️ فرمانده بعثی او را میزد تا ناله اش را بشنود😡 ولی دریغ از یک آخ❗️ عصبانی شد، اسلحه را کشید و تمام گلوله هایش را توی بدن او خالی کرد😭 چهره ی شکست خورده وباخته ی آن بعثی را هیچ گاه فراموش نمی کنم❗️ از کتاب ...........☆💓☆............. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti ...........☆💓☆..................
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ 💠برای گرفتن لینک گروه ختم به ایدی خادم مراجعه کنید⤵️ ➣🆔 @Zahrayyy ❀↜ایدی خادم ختم👆
•┈┈••✾❀♡°• ❤️•°♡ ❀✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💘 ⃣3⃣ _چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم سجادے هم برداشت... _۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ... سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے. _چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ _کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود. روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود داشتبرد و بستم. _فال ها دستم بود و قاطے شده بود سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت: _إ فال ها قاطے شد با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید. ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم چشماشو بست و نیت کرد _دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد و خوند. و لبخندے روے لباش نشست از فضولے داشتم میمردم. _با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند _"دل نهادم بہ صبورے کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..." _بعدم آهے کشید و حرکت کرد. خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید❓ با بدجنسے گفتم.نه میرم خونہ باز میکنم اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید. _خندم گرفتہ بود . دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم _گوشے سجادے زنگ خورد چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو _سلاااااام علے آقاے گل _سلام آقاے محسنے فداکار _إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے _نہ وحید جاݧ حالا قضیہ ے فداکار چیہ❓ سجادے خندید و گفت:هیچے... باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓ وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو... سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ... _بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ... حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ... نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم. آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت: اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو. _باور کنید اصلا گشنم نیست. آخہ اینطورے کہ نمیشہ مـݧ اینطورے شرمنده میشم. تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ. سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد خیلے سریع غذا رو خوردیم و منو رسوند خونہ _داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد. اسمااااااء خانوم❓ (تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...) بلہ❓ حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓ إم....ݧ فکر نکنم... _شما چے❓ اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده... حرفشو قطع کردم. آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید... ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید. خدافظ _اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم برخوردم بد بود. بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد.... _اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم... باید بهم حق بده.باید درکم کنہ مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم.... باید بهم فرصت بده... _پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام _خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما.... دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی) در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو اول فکر کردم مامانہ تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ سلام دختر بے معرفتم صداے ماماݧ نبود _سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓ دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم❓ دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ چہ خبر❓ راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم.. خب❓خب❓ گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم.... ♻️... فردا شب ساعت 22⏰ ____________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti♡👆