♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#رمان #عاشقانه_دو_مدافع 💘 #قسمت_2⃣6⃣ بعد از پیاده شدݧ مریم شروع کرد بہ حرف زدݧ یکم تتہ پتہ کرد إم..
#عاشقانه_دو_مدافع 💘
#قسمت_3⃣6⃣
واسہ دیدنش روز شمارے میکردم
هر روز کہ میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم براےدیدݧ علے عزیزم هم براے عروسیموݧ .
احساس میکردم هیچ کسے تو دنیا عاشق تر از منو علے نیست اصلا عشق ما زمینے نبود .بہ قول علے خدا عشق مارو از قبل تو آسمونا نوشتہ بود همیشہ میگفت:اسماء ما اوݧ دنیا هم باهمیم مـݧ بهت قول میدم
همیشہ وقتے باهاش شوخے میکردم و میگفتم:آهاݧ ینے تو از حورے هاے بهشتے میگذرے بخاطر مـݧ؟؟
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد
اخم کردناشم دوست داشتم
واے کہ چقدر دلتنگش بودم
با خودم میگفتم :ایندفعہ کہ بیاد دیگہ نمیزارم بره
مـݧ دیگہ طاقت دوریشو ندارم
چند وقتے کہ نبود ،خیلے کسل و بے حوصلہ شده بودم دست و دلم بہ غذا نمیرفت کلے هم از درسام عقب افتاده بودم .
حالا کہ داشت میومد سرحال ترشده بودم .میدونستم کہ اگہ بیاد و بفهمہ از درسام عقب افتادم ناراحت میشہ
شروع کردم بہ درس خوندݧ و بہ خورد و خوراکم هم خیلے اهمیت میدادم.
تو ایـݧ مدت چند بار زنگ زد
یک هفتہ بہ اومدنش مونده بود .قسمم داده بود کہ بہ هیچ وجہ اخبار نگاه نکنم و شایعاتے رو کہ میگـݧ هم باور نکنم
از دانشگاه برگشتم خونہ.
بدوݧ اینکہ لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا
چادرمو در آوردم و بہ لبہ ے مبل آویزوݧ کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
بے توجہ بہ اخبار سرم رو بہ مبل تکیہ دادم و چشمامو بستم .خستگے رو تو تمام تنم احساس میکرد .
با شنیدݧ صداے مجرے اخبار چشمامو باز کردم: تکفیرے هاے داعش در مرز حلب..
یاد حرف علے افتادم و سعے کردم خودمو با چیز دیگہ اے سر گرم کنم
اما نمیشد کہ نمیشد .قلبم بہ تپش افتاده بود ایـݧ اخبار لعنتے هم قصد تموم شدݧ نداشت .یہ سرے کلمات مثل محاصره و نیروهاے تکفیرے شنیدم اما درست متوجہ نشدم .
چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
بہ علے قول داده بودم تا قبل از ایـݧ کہ بیاد تصویر هموݧ روزے کہ داشت میرفت،با هموݧ لباس هاے نظامیش و بکشم
ایـݧ یہ هفتہ رو میتونستم با ایـݧ کار خودمو مشغول کنم
هر روز علاوه بر بقیہ کارهام با ذوق شوق تصویر علے رو هم میکشیدم
یک روز بہ اومدنش مونده بود .اخریـݧ بارے کہ زنگ زد ۶روز پیش بود .تاحالا سابقہ نداشت ایـݧ همہ مدت ازش بے خبر بمونم
نگراݧ شده بودم اما سعے میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید .دوست داشتم حالا کہ داره میاد با یہ لباس جدید بہ استقبالش برم.
خریدام رو کردم و یہ دستہ ے بزرگ گل یاس خریدم.
وقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود .گل هارو گذاشتم داخل گلدوݧ روے میزم
فضاے اتاق و بوے گل یاس برداشتہ بود .پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شدو عطر گلهارو بیشتر تو فضا پخش کرد .یاد حرف علے موقع رفتـݧ افتادم.گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو گفت:اسماء بوے تورو میده .
لبخند عمیقے روے لبام نشست
ساعت ۱۰بود و دیدار آخر مـݧ ماه و آخریـݧ شب نبودݧ علے
روبروے پنجره نشستم.هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم.
با خودم گفتم:عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگم.
باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ .نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ باروݧ خیسشوݧ کرده بود استشمام کردم
پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم ـ تو ایـݧ یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم.نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابم .
تو فکر فردا و اومدݧ علے،و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم ،چے بگم.بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم برد
نزدیک اذاݧ صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم.تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کردم.نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے و صدا میکردم.ماماݧ و بابا با سرعت اومدݧ تو اتاق
ماماݧ تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم.فقط اسم علے رو میبردم .
بابا یہ لیواݧ آب آورد و میپاشید رو صورتم .یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود
ماماݧ دستم رو گرفت :اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟؟؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم و نفس عمیقے کشیدم .
صداے اذاݧ تو خونہ پخش شد.
بلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.
باروݧ نم نم دیشب شدید شده بود ورعد و برق هم همراهش بود
چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم.
بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم
باروݧ همینطور شدید تر میشد وصداے رعد و برقم بیشتر
دستم و بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم
یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردݧ
گوشیم زنگ خورد.اشکهامو پاک کردم .و گوشیمو برداشتم .ینے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟
ادامہ دارد....
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃سلام همراهان عزیز کانال🍃
🌹 قراره به مناسبت تولد علمدارکمیل #شهید_ابراهیم_هادی ان شاالله فردا در کانال به صورت آنلاین با #خواهر🍃 بزرگوار ایشان صحبتی داشته باشیم🌺😊
🍃لطفاً به دوستان خود اطلاع رسانی کنید، ساعت ۱۷ منتظر ما باشید.
🔷در کانال با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
...........☆💓☆..................
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣
⚜در شب تولد شهید ابراهیم هادی افتخار داشتیم در خدمت خواهر گرامی شهید ابراهیم هادی باشیم واز سخنان گهربار ایشان استفاده کنیم
📣 همچنین به اطلاع میرسانم،،
🌹 ان شاالله امروز در
⏰ ساعت 17 به صورت آنلاین با خواهر بزرگوار ایشان در کانال با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور گفتگو داریم 🌺😊
لطفاً به دوستان خود اطلاع رسانی کنید،📲
⏰حوالی ساعت ۱۷ منتظر ما باشید.
برادرجان❣
تولد61 سالہگیِتان مبارڪاااااباشه
شفاعتمونڪن✨
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💠"کانال با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور
JOin 🔜
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🌷🎊🌷🎊🌷🎊🌷🎊🌷🎊🌷
#اخبار🌐
#تاریخ_نگار
امروز اول اردیبهشت سال 1336 است.
خبرهایی در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان در حال وقوع است❗️
در خانواده ای پنج نفره آقا محمدحسین هادی، قرار است نوزادی دیگر به دنیا بیایید😊
پدر خانواده بسیار خوشحال از تولد این مولود🌺
پدر نام نوزاد تازه متولد شده را #ابراهیم نهاده است. قرار است #ابراهیم پدر مظهر صبر و اقتدار و توکل و قهرمانی باشد.
بله!! امروز سالروز تولد بزرگ مردی از تبار شیر مردان و پهلوانان است.
امروز سالروز تولد 62سالگی مردی است که سه دهه و اندیست که مانند مادر سادات یا نه مادر همه بچه شیعه های دنیا گمنام و بی نشان است.
اما..... این گمنامی و بی نشانی فقط در ظاهر است و گرنه #ابراهیم ما نشان همه مردانگی ها و مهربانی ها ست🌺🌺
🌹سلام شهید من،
می دانم که جواب سلامم را می دهی...
آسمان نشین مهربان من،#تولدت_مبارک...
هوای تو کرده دلم...
لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی...
سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام🍃
#تولدت_مبارک_علمدار_کمیل🌺🍃
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت شانزدهم مرد خدا🌺 💢توی خیابان زیبا زندگی می کردیم پدرم یخ فروشی داشت و
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت هفدهم
راه خدا🌺
💢بالاترین ویژگی ابراهیم این بود بعد از عبادت و بندگی خدا برای هدایت و کمک به مردم همه گونه تلاش می کرد کاری نداشت که دیگران چه می گویند و چه چیزی مد نظر دارند.
💢برخی مواقع برای هدایت دیگران خود را در خطر تهمت قرار می داد.
💢یادم هست یک بار در باشگاه ابومسلم بودیم ابراهیم متوجه شد چند نفر از دوستان ورزشکار و همسن او شب ها با برخی از بزرگترها به دنبال فساد هستند و به محله های خراب تهران می روند آنها راحت از این مساله حرف می زدند.
💢ابراهیم خیلی با آنها صحبت کرده بود اما فایده ای نداشت تصمیم گرفت یک بار با آنها همراه شود.
💢یک شب که ورزش تمام شد ابراهیم خیلی جدی شما اینقدر با عجله کجا می روید؟ خُب یکبار ما را هم به همراه ببرید.
💢آنها با تعجب به هم نگاه گردند و گفتند خُب تو هم بیا.
💢من که کوچکتر بودم فقط شاهد این ماجرا بودم فردا عصر از ابراهیم پرسیدم چه خبر شما هم رفتی؟
💢ابراهیم آهی از سر درد کشید و گفت: خدا همه ما را هدایت کند من در راه که می رفتیم خیلی با این رفقا حرف زدم اما تمام توجه شان به رفیق بزرگسالشان بود.
💢ابراهیم ادامه داد من فکر نمی کردم اوضاع این رفقا اینقدر خراب باشد آنها به راحتی وارد منطقه فساد تهران شدند و هر چه حدیث و آیه آوردم فایده ای نداشت.
💢بزرگ ترها که همه را مثل خود فاسد کرده بودند متوجه منظور من شدند یکی داد زد گفت: این ابراهیم را بگیرید تا خواستند من را بگیرند فرار کردم دنبالم آمدند ولی نتوانستند من را بگیرند.
💢ابراهیم با ناراحتی گفت: دلم برای این رفقا می سوزد آینده خود را تباه می کنند اینها خانواده خوبی دارند اما این کارهای حرام وسیله نابودی آنها را فراهم می کند.
💢بعد مدتی از این ماجرا یک نوجوان به ظاهر زیبا وارد محل ورزش بود.
💢ابراهیم به خاطر کاری که داشت بیرون رفت.
💢بعد مدتی همان جماعت فاسد به سراغ نوجوان رفتند ضمن طرح رفاقت با خودشان بردند.
💢این قضیه که برای من مشکوک بود به ابراهیم خبر دادم.
💢ابراهیم با دوچرخه یک نفر به سراغشان رفت و آنها را با یک فریاد متوقف کرد. آن نوجوان را به منزل فرستاد و آن سه نفر را هم تهدید نمود.
💢ابراهیم فردای آن روز از من تشکر کرد و گفت: خدا کمک کرد بدن من قوی شود اگر آنها از قدرت بدنی من نمی ترسیدن هرگز آن نوجوان را رها نمی کردند.
🗣مهدی حسن قمی
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💠"کانال با ابراهیم و نوید دلها تا ظهور
JOin 🔜
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
...........☆💓☆..................
🎊تولد داریم چه تولدی 🎊
❤️تولد دوست آسمانی من
شهید ابراهیم هادی
♨️مجموعه شهید هادےو شهید صفری
تصمیم گرفتہ آداب تولد رو تو روز تولد شهید هادے بہ جا بیاره....😍
🌺قراره جاے ڪیڪ و شیرینے دلموݧ و با یہ جملہ از شهید ابراهیم هادے شیریݧ کنیم....
و براے ڪادو هم یڪ سوره یا دعا براے ایشون بخونیم....😍😇
فقط ڪافیہ از بیݧ تصاویر بالا یڪے رو انتخاب ڪنید، با یڪاݧ سنتوݧ جمع ڪنید و عدد حاصل رو بہ علاوه یڪے از اعداد گل هاے زیر بڪنید....
🌷۱
🌹۲
🌺۳
🌸۴
💐۵
🌻۶
🌼۷
حالا عدد بہ دست اومده رو تو پیام بعدی پیدا کنید و ببینید شهید چه روزی ای براتون در نظر گرفته...😉☺️
#باماهمراه_باشید
1⃣.اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد، به خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال میکشد..❣سوره ملک رو قرائت کنید و به اندازه وسعتون صدقه بدید.🌹
2⃣.آدم باید ورزش رو برای قوی شدن انجام بده نه قهرمان شدن..❣خوندن زیارت آل یاسین و یک روز خواندن نماز اول وقت.🌹
3⃣.هر کس ظرفیت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهم تر اینه که آدم بشیم..❣سوره الرحمان رو بخونید و یک روز رو به دلخواه روزه بگیرید.🌹
4⃣.اگر ورزش برلی خدا باشد میشود عبادت، ولی اگر به هر نیت دیگه ای باشه ضرر میکنید..❣یک زیارت عاشورا بخونید و سعی کنید تا یک روز دروغ اصلا نگید.🌹
5⃣.همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم..❣گفتن پنج مرتبه تسبیحات حضرت فاطمه زهرا س و تلاش کنید یک روز کامل غیبت نکنید.🌹
6⃣.کار عیب نیست بیکاری عیبه..❣سوره یاسین رو بخونید و به میزان وسعتون صدقه بدید.🌹
7⃣.آدم حیفه عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه..❣سوره طاها رو بخونید و دست پدر یا مادرتون و ببوسید.🌹
8⃣.مطمئن باش چیزی مثل برخورد خوب روی آدم ها تاثیر نداره..❣زیارت آل یاسین رو بخونید و تلاش کنید یک روز کانل عصبانی نشید و با آرامش برخورد کنید.🌹
9⃣.روزی را خدا میرساند..❣خواندن دو رکعت نماز و بخشیدن یک فرد که از او کینه دارید.🌹
0⃣1⃣.برکت پول مهم است، کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد..❣خواندن حدیث کساء و یک روز گرفتن روزه.🌹
1⃣1⃣.رقابت وقتی زیباست که با رفاقت باشه..❣خواندن پنج مرتبه سوره کوثر و دروغ نگفتن به مدت یک روز.🌹
2⃣1⃣.مال حرام زندگی را به آتش میکشد..❣دعای کمیل را بخوانید و یک روز کامل نماز اول وقت بخوانید.🌹
3⃣1⃣.پول حلال کم هم باشد برکت دارد..❣دعای ندبه را بخوانید و یک فرد را که از اون کینه دارید ببخشید.🌹
4⃣1⃣.برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بگویید..❣دعای توسل رو بخونید و تلاش کنید یک روز کامل غیبت نکنید.🌹
5⃣1⃣.من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم..❣خواندن پنج مرتبه سوره حمد و انجام یک کار خیر برای امام زمان عج.🌹
6⃣1⃣.شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند..❣خواندن زیارت حضرت زهرا س و دادن صدقه به اندازه وسعتان.🌹
7⃣1⃣.شهدای جنگ ما چیزی از اصحاب رسول خدا ص و امام علی ع کم ندارند..❣خواندن پنج مرتبه سوره ناس و تلاش کنید یک روز کامل دروغ نگید.🌹
8⃣1⃣.کاری که برای خداست گفتن ندارد..❣سوره نور رو بخون و یک روز روزه مستحبی بگیر.🌹
9⃣1⃣.ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمیخواهیم ما رهبر را میخواهیم برای اطاعت کردن..❣پنج مرتبه سوره قدر رو بخونید و به اندازه وسعتون صدقه بدید.🌹
0⃣2⃣.اگر دنیا و آخرت میخواهیم باید حرف های امام را عمل کنیم..❣یک آیت الکرسی بخونید و یک روز کامل نماز اول بخونید.🌹
1⃣2⃣.شب جمعه شب رحمت خداست، شب زیارتی آقا اباعبدالله ع است..❣خواندن پنج مرتبه سوره توحید و بخشیدن یک فرد که از اون کینه ای دارید.🌹
2⃣2⃣.بعد از توکل به خدا توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا س حلال مشکلات است..❣سوره صافات رو بخونید و یک روز کامل نماز اول وقت بخونید.🌹
3⃣2⃣.آدم هر کاری که میتواند باید برای بنده های خدا انجام دهد..❣دعای نادعلی رو بخونید و به میزان وسعتون صدقه بدید.🌹
4⃣2⃣.در زندگی آدمی موفق تر است که در برابر عصبانیت دیگران صبور باشد..❣صد مرتبه ذکر بسم الله... بگید و یک نفر رو که ازش کینه به دل دارید ببخشید.🌹
5⃣2⃣.مشکل کار های ما این است که برای رضای همه کار میکنیم به جز خدا..❣صد مرتبه ذکر تسبیحات اربعه رو بگید و یک روز کامل تلاش کنید دروغ نگید.🌹
همراهان عزیز سلام
روزتون بخیر در خدمت خواهر بزرگوار شهید هادی هستیم 🌺🌺
خانم هادی از نظر شما که خواهر شهید هستید چه خصوصیتی در شهید هادی باعث شده که ایشون انقدر محبوب بشن
مخصوصا بین جوانان و نوجوانان؟؟؟
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
بنده ویس میزارم
بسیار عالی میشه