eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
35.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
4ac926552f3a1cfd6d6393de98cfce6d1d9c1c22.mp3
5.76M
#تلنگر ♨️دو جریان در آخر الزمان 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام #استاد_رفیعی 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید. 🌼🌹🌼🌹🌼🌹 @ebrahimdelha 🌹🌼🌹🌼🌹🌼
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼 🌷نماز اول وقت🌷 🌷شهیدحمید رضا نوبخت 🌷 ✍ یکی از هم رزمان شهید حمیدرضا نوبخت، درباره اهمیت دادن این شهید بزرگوار به نماز اول وقت نقل می کند: «با حمیدرضا در جزیره مینو بودیم. روزی برای انجام دادن کاری سوار بر خودرو شدیم و به طرف اهواز حرکت کردیم. فصل تابستان بود و گرمای طاقت فرسای خوزستان همه را اذیت می کرد. ناگهان در نزدیک های اهواز، حمیدرضا خودرو را کنار جاده متوقف کرد. دلیل توقف را پرسیدم. او گفت: مگر صدای اذان را نشنیدی؟ به او گفتم: تا اهواز راهی نمانده است و در آنجا زیر سرپناهی نماز می خوانیم. حمیدرضا نگاه معنی داری به من کرد و گفت: تو از کجا می دانی تا اهواز ما زنده هستیم؟ سپس با مقدار آبی که در ماشین داشتیم، وضو گرفتیم و همان جا نماز را در اول وقت به جا آوردیم».   👈پیام رفتاری شهید👉 🌺توجه نکردن به سختی ها و گرمای طاقت فرسا، به منظور توفیق در به جا آوردن نماز اول وقت😊🌺 #نماز_اول_وقت_فراموش_نشه #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🕊 @ebrahimdelha 🕊 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ #ڪلام_شـ‌هید ‼️زندگی ذلت بار را قبول نخواهم کرد و مرگ سرخ و شهادت را بر ان ترجیح می دهم و همانطور که قلبم اگاه است به ارزوی خودم خواهم رسید . پس از کوشش فراوان که برای رفتن به جبهه داشتم و به هر دری می زنم تا بالاخره دری از درهای رحمت الهی گشوده شد این راه را انتخاب کردم وبه شما امت ، ای ملت رزمنده پیام آور خون شهیدان باشید. ‼️هیهات هیهات که 22 سال از عمرم  گذشت و هنوز اندر خم یک کوچه‌ام ؛ هم رزمان ، برادران و خواهران عزیزم در هر حال پیرو ولایت فقیه باشید و همیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید. انتقام خون شهیدان را از قدرت های شیطانی بگیرید. ‼️هر وقت دلتان گرفت به گلزار شهدا بروید و به مزارشان بنگرید ؛آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد .خواهرم به یاد خدا باشید و شما را سفارش میکنم که پاکی و حجاب و عفت را پیشه خود کنید و زینب وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کنید. #شهید_مهدی_میرزاجانزاده🌷 #سالروز_شهادت ╭─┅═🍁🥀🍁═┅─╮ 👉 @ebrahimdelha 👈 ╰─┅═🍁🥀🍁═┅─╯ 🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #دفاع_مقدس 🌹شهید شاهرخ ضرغام🌹 کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید😔. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد . در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و... اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد🤲. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده! زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد😍. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد😍. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت😊. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند. وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم. در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید⚔که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان🕊. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد. می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده عالم دوام ما 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 شهادتِ شهید فقط دست خودش است ♻️ یکبار خوابی دیده بودم که آن‌ را برای محمودرضا تعریف کردم.من خواب دیده بودم که‌ با دست‌دادم وهمدیگر را بغـل کردیم و به او گفتم حاجی دست مــا را هم بگیر. منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم باز کنید که دستش را کشید و گفت: «دست من نیست». قبل از اینکه این خواب را برای اخوی تعـــــریف کنم، روی این خواب زیاد فکـــر کرده و بـرای دوستانی هم تعریف کرده بودم. باخـودم می‌گفتم مگـر می‌شود. همه چیز دســت شهداست و شهـــدا دستشان بـاز است. این معمـا برای من حل نمی‌شد و همیشه فکر می‌کردم که تعبیــرش چیست؟ برای محمـودرضـــا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش کرد. گفت: «شهــادتِ شهیــد دست هیچکس نیست؛ فقط دست‌خودش است. شهیـــد تا نخــــــواهد شهید شود، شهید نمی‌شود.» و در حرفهـایش به مـن فهماند که خـودش هم بخاطر تعلقـــاتش هســت کــه شهیـــد نمی‌شـــود... ▫️به نقل از برادربزرگوار 🌷 ╭─┅═🍁🥀🍁═┅─╮ 👉 @ebrahimdelha 👈 ╰─┅═🍁🥀🍁═┅─╯ 🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 3⃣3⃣ بغضت را فرو میبري... _ فڪرڪنم مجبور شیم دستتو سه باره بخیه بزنیم..! فهمیدم میخـــــاي از زیرحرف در بروي..!اما من مصمم بودم براي این ڪ بدانم چطور است ڪ تعـــــداد روزهاي سپري شده درخاطر تو بهترمانده تامن..! _ نگفتي چرا؟...چطورتوازمن دقیـــــق تري..؟...توحساب روزا!فڪر مي ڪردم برات مهم نیست..! لبخـــــند تلخي میزني و ب چشمانم خیره میشوي.. _ میدونستي خیلي لجبـــــازي..😊 خانوم ڪله شق من..! این جمـــــله ات همه تنم را سست مي ڪند خانوم من..! ادامه میدهي.. _ میخـــــاي بدونی چرا؟... باچشمانم التمـــــاس مي ڪنم ڪ بگو..! _ شاید داشتم میشمردم ببینم ڪي از دستت راحت میشم... و پشت بندش مسخره میخنـــــدي..! از تجربه این ي ماه گذشته ب دلم مي افتد ڪ نڪنع راست میگویي! براي همـــــین بي اراده بغض ب گلویم میدود.. _ آره!...حدسشومیزدم!جز این چي میتونه باشه..؟ رویم را برمیگردانم سمت پنجره و بغضم رارها مي ڪنم...😪 تصـــــویرت روي شیشه پنجره منعڪس میشود دستت را سمت صورتم مي آوري ،چانه ام را میگیري و رویم را برمیگرداني سمت خودت..! _ میشه بس ڪني...؟ زجرم میدي بااشڪات ریحـــــانه..! باورم نمیشد توعلي اڪبر مني؟. نگاهت مي ڪنم و خشڪم میزند.. قطـــــرات براق خون از بیني ات ب آهسته پایین میایند و روي پیرهنت میچڪد ب من و من مي افتم.. _ ع...علي...علي اڪبر...خون! و باترس اشاره مي ڪنم ب صورتت.. دستت را اززیر چونه ام برمیـــــداري و میگیري روي بینیت.. _ چیزي نیست چیزي نیست..! بلند میشوي و از اتاق میدوي بیرون.. بانگراني روي تخت مینشینم... 🏍موتورت را داخـــــل حیاط هل میدهي ومن ڪنارت آهسته داخل میآیم... _ علي مطمئــــني خوبي؟... _ آره!...از بیخـــــوابي اینجوري شدم! دیشب تاصـــــبح ڪتاب میخوندم! بانگراني نگاهت مي ڪنم و سرم را ب نشانه " قبـــــول ڪردم " تڪان میدهم... زهرا خانوم پرده را ڪنار زده وپشت پنجره ایستاده! چشمهایش ازغصه قرمز شده.. مچ دستم را میگیري،خم میشوي و ڪنار گوشم ب حالت زمزمه میگویی.. _ من هرچي گفتم تایید مي ڪني باشه؟! _ باشه!!... فرصـــــت بحث نیست و من میدانم ب حد ڪافي خودت دلواپسي..! آرام وارد راهرو میشوي و بعد هم هال...یاشاید بهتراست بگویم سمت اتاق بازجویي!! زهرا خانوم لبخـــــندي ساختگي بمن میزند و میگوید: _ سلام عزیزم...حالت بهتر شد؟دڪتر چي گفت؟ دستم رابالا میگیرم و نشانش میدهم _ چیزي نیست! دوباره بخـــــیه خورد.. چند قدم سمتم میآید و شانه هایم را میگیرد... _ بیا بشین ڪنار من.. و اشاره مي ڪند ب ڪاناپه سورمه اي رنگ ڪنار پنجره ڪنارش مینشینم و تو ایستاده اي درانتـــــظار سوالاتي ڪه ممڪن بود بعدش اتفـــــاق بدي بیفتد! زهراخانوم دستم رامیگیرد و ب چشمانم زل میزند _ ریحـــــانه مادر!...دق ڪردم تا برگردید.. چندتا سوال ازت میپرسم.. نترسو راستشوبگو! سعي مي ڪنم خوب فیـــــلم بازی ڪنم..شانه هایم را بیتفاوت بالا میندازم و باخنده میگویم.. _ وا مامان!ازچي بترسم قربونت بشم... چشمهاي تیره اش را اشڪ پر مي ڪند.. _ ب من دروغ نگو همـــــین..😌 دلم برایش ڪباب میشود.. _ من دروغ نمیگم.. _ چیزایي ڪه گفتید...چیزایي ڪه ...این ڪه علـــــي میخـــــاد بره!درسته؟ ♻️ ... 💘 @Ebrahimdelha
#نمازشب 🌺 ‌ اما #نمازشب،پس هیچ گریزی برای مومنین از آن نیست و تعجب از کسی است که می خواهد به #کمال دست یابد در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله ی نماز شب. #نماز_شب_آسان #آیت_الله_قاضی #نماز_شب_بخوانیم_حتی_یک_رکعت ❤️✨❤️✨❤️✨ @brahimdelha ❤️✨❤️✨❤️✨
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼 شروع چله24☆9☆98 #ختم_چله_سوره_مبارکہ_الرحمن 🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸 💠روز♡دوازدهم ♡ به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)، ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله 🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀 🕊🌷 حسین _ فهمیده 🕊🌷 محمدحسین _زمردیان ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘════⚘ ═╝
🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🌞امروز پنجشنبه 📆 ۵ برج دی ۱۳۹۸ ه.ش 📆 ۲۹ماه ربیع الثانی ۱۴۴۱ ه.ق 📆 ۲۶دسامبر ۲۰۱۹ میلادی 📿ذکر روز 100مرتبه📿 🌷 لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبین🌷 🌷نیست خدایی جز الله فرمانروای🌷 🌷حق و آشکار🌷 #ختم_قرآن 🔹صفحه۴۷۳ 🔹جزء ۲۴ جهت سلامتی #امام_زمان_عج #مقام_معظم_رهبری هدیه به روح #امام و #شهدای_والامقام 💔اللّٰھـُم💔 💔؏جِّل💔 💔لِوَلیڪَ 💔 💔الفَرَجْـ💔 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🎋 @ebrahimdelha 🎋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋
🌺دنیا اگر گذاشت که پیدا کنم تو را فرصت بده به من که تماشا کنم تو را 🌺پیچیده‌ ای شبیهِ معما شبیهِ شعر هی فکر می‌کنم که چه معنا کنم تو را سلام بر ابراهیم #شهید_ابراهیم_هادی @Ebrahimdelha •••••••••••••••••••••••••••••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ این فایل تصویری به تنهایی یک کنفرانس جامع است 🔰ببینید وببینانید ❤️ تبیین فتنه آخرالزمان استاد مهدوی ارفع👌 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @ebrahimdelha 🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺نماز اول وقت🌺 💫 خداوند متعال در قرآن کریم در وصف مؤمنان می فرماید: 👇 «اَلّذینَ هُمْ علی صَلَواتِهِمْ یُحافِظون؛ مؤمنان واقعی کسانی هستند که بر نمازهای خود محافظت می کنند.» و به فرموده امام راحل: «نگه داری وقت نماز و به جای آوردن آن در اول وقت، از مهم ترین آداب عبادت است.» امام صادق علیه السلام نیز در حدیثی زیبا، یکی از ملاک های شیعه بودن را توجه کردن او به نماز اول وقت می داند و می فرماید: اِمْتَحِنُوا شیعتَنا عِنْدَ مَواقیتَ الصَّلوةِ کیفَ مُحافَظَتُهُ عَلَیْها. شیعه ما را هنگام وقت نماز بشناسید (امتحان کنید) که چگونه از آن محافظت می کند. به امید توفیق.😊🌷 #نماز_اول_وقت #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج 🆔 @ebrahimdelha 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#کلام_شهید 💢مهم نیست که آدم مسؤلیت داشته باشد یا نداشته باشد، مهم این است که اگر امام زمان (عج) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر توانمندی و اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند، مگر امام زمان (عج) به این جایگاه و مسؤلیت آدم ها نگاه می کند؟!! #شهیدمدافع_حرم_محمود_رادمهر #خاطره ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ ↬ @ebrahimdelha ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام شهدا..♥️✋ چگونه بُگذرم از سیم خاردارهاے نفسے ڪه شماها را از من گرفته است؟! #شهدا | #ظلمت_نفسے #شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات @ebrahimdelha
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #معرفی_شهدا #در_ادامه 🍃خاطراتی از شهید شاهرخ ضرغام: 1⃣صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت😳: این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر زن بسیار با حیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره، تا حالاندیدمت، تازه اومدی اینجا؟! زن، خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلاً قیافه ات به اینجور کارها و اینجور جاها نمی خوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی🤔؟ زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان هایش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت😡گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!! بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر میگردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم تو چی شد🤔؟! اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو می دم!! 2⃣:کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی! گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس🚌بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح. عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا😍 حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم. خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد😊. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗ @ebrahimdelha ╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
💫 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«از من  نیست کسی که نماز را سبک بشمارد. به خدا قسم هر کس نماز واجبش را از اول وقت، به تأخیر بیندازد، در حوض کوثر نزد من نخواهد آمد و شفاعت من در روزقیامت نصیب او نمی گردد.»  امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز می فرمایند:هیچ عملی نزد خداوند  محبوب تر از نماز نیست؛ پس امور دنیا، شما را از اوقات آن و خواندن آن در وقت، باز ندارد و به خود مشغول نکند. #نماز_اول_وقت_فراموش_نشه #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج <🍁>🍃<•>🌺<•>🍃<🍁> 👉 @ebrahimdelha 👈 <🍁>🍃<•>🌺<•>🍃<🍁>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷️بِسمِ رَبِ الشُهَداء وَ الصِدیقین🔷️ شهدا 🔸️خداوند در قران میفرماید: وَلاتَحسَبَنَ الَذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَموات « آل عمران ۱۶۹» این یعنی است.🌺 این یعنی صحبتهایمان را میشنود، دلتنگی هایمان را میبیند، هایمان را درک میکند و... این یعنی میداند هایمان به سبب چیست؟🕯🦋 هایمان از کجا منشا میگرد.این یعنی او زنده است!💯 💠سال های پیش بود با خودم عهد کردم او را برادر بنامم.😍این به این جهت بود که زنده بودنش را در زندگی ام درک میکردم و میدانستم او مانند یک از من مراقبت خواهد کرد.❣ 💠سال ها بود که با عکسش زندگی میکردم قاب عکسشم را جلویم میگذاشتم و درد و دل میکردم.😭🌹 اما نمیدانستم من تنها نیستم!!!نمیدانستم ابراهیم لطفش شامل حال خیلی ها شده و خیلی ها به او برادر میگویند و او در حق خیلی ها برادری میکند..☺️🤲 ولی از حق نگذریم چه شهید است..ما او را از یاد بردیم..!!،یاد او را به دست باد سپردیم ولی او ما را از یادنبرده..📿 این ها را همه‌و همه به یک علت میگویم و آن هم دلتنگی است.. دلتنگی شهیدی که تا امروز را داشتم ولی حالا میدانم تا همیشه پیش مادرش (س)می ماند.. وبه یاد که ابراهیم کبوتر🕊 گمنامش هست و میماند.💕🌿 ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ ↬ @ebrahimdelha ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈