♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #شهید_سید_حمید_میرافضلی ❤️🌷 بزن بهادری که پابرهنه میجنگید #حر_زمانه_خود
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
همه نذر کرده بودند که روضه پنجتن برا سیدحمید بخونن تا سید خوب بشه. بالاخره سید بودند و تو شهر آبرویی داشتند😊.
خیلی ناراحت بودند از اینکه بچهشان سربهراه نبود. کلمه اهلیت برای حمید مصادف بود با محدودیت. قصد داشت برای خودش کسی شود و به خیال خودش شده بود. دوست داشت دیده شود. فکر میکرد با دیده شدن و نیش چاقو نشان دادن میتواند احترام را بفهمد😱. همه پول توی جیبش را خرج کفش و لباس و ظاهر خودش میکرد تا شاید با آراستن ظاهر، همه او را صاحب کمالات بدانند، ولی نتیجه برعکس شد.
مادر ما اون موقع رو پا بود. یه روز گفته بود: حمید، برادرت گفته اگه مدرسه نری میزنتت. حمید گفته بود نه. مادر ما هم بلندش کرده بود و پیراهنش رو درآورده بود، شلوارش را هم درآورده بود و از خانه بیرونش انداخته بود و گفته بود حالا هرجا میخوای بری برو. گفته بود: نه، ننه من مدرسه میرم، هرجا که میگی میرم، فقط آبروی منو نبر. حمید برای همه قلدر بود به جز بیبی😉. خشم مادر او را به وحشت میانداخت. از عاق شدن میترسید.
به بیبی قول داد درس بخواند و خواند. بعد از دیپلم ادامه داد و فوق دیپلم مکانیک را گرفت. ولی در همه این سالها ناآرام بود. قُد بود، سرکش بود، خودش نمیدانست به دنبال چیست. از آنچه بود ناراضی بود. گمگشتهای داشت که تا آن را نمییافت آرام نمیگرفت. در سالهای 56 و 57 قریة کوچک آنها شکل و شمایل دیگری به خود گرفت. همة اهل محل از زن و مرد خود را به رفسنجان میرساندند که در شلوغی شهر شریک شوند☺️. مردم فریاد میکشیدند، درهای ادارات را میشکستند و خیابانها را به آتش میکشیدند و در مقابل نیروهای شاه میایستادند و حتی برادر آرام و سربهراه او شده بود سردسته همه. گاه حمید هم در مقابل شلوغیها دیده میشد؛ البته نه از سر همراهی، بلکه از سر کنجکاوی و از درک و حال مردم بیخبر بود.
یکروز وقتی به خانه برمیگشت. جسد غرق در خون سیدرضا را در حیاط منزل دید😳. به جای پدر و بیبی دیگران را گریان و عزادار دید. آنچه در مقابل چشمانش بود باور نمیکرد. به یک کابوس بیشتر شباهت داشت تا حقیقت. طاقت نیاورد، نعره کشید و بر سر و صورت خود کوبید. هیچکس نتوانست او را آرام کند، جز بیبی.
بیبی خود آرام بود و راضی. حمید از رفتار بیبی متعجب بود😧. آخر برادرش رضا کشته شده بود. بیبی آرام گفته بود کشته نه، شهید شده. حمید قادر به تحلیل اتفاقات دور و برش نبود. خود را درماندهتر از گذشته یافت گاه ساعتها در گوشهای مینشست و خیره میشد. شهادت رضا و رفتار بیبی در قبال شهادت فرزند، حمید را به شدت تکان داده بود. او در مقابل یک سؤال بیجواب قرار گرفته بود: به راستی چه باوری در اعماق دل بیبی نهفته بود که او را در قبال مرگ فرزند جوانش به آرامش دعوت میکند؟!🤔
#ادامه_دارد
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
╔ ═ 🌸═ ══ ═🕊⚘ ═ ╗
@ebrahim_navid_delha
╚ ═ ⚘🕊═ ══ ═🌸 ═ ╝
#نمازاول_وقت
#نماز
🍂▪️🍂
▪️🍂
🍂
وقتےصداے اذان راشنیدے
شتاب ڪن
بیاد داشته باش
مردان دلیر سرزمینم
زیر رگبار، گلولہ و تانک
نماز اول وقتشان ترڪ نمیشد
نمـاز اول وقت،التمـاس دعـا
🍂
▪️🍂
🍂▪️🍂
@ebrahim_navid_delha
••••••••••••••••••••••••••••••••
✓انتشار با درج لینک مجاز است☝️
#خاطرات_شهدا🌷
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد، موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد می شد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یازهرا(س) و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد😔؛ تیر خورده بود توی شش و سینه اش و خسخس میکرد و #یاحسین و #یازهرا میگفت...💔💔
بهم گفت آب داری؟ گفتم نه،
گفت: پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینهام سنگینی میکنه😓
جیب خشاب رو باز کردم شروع کرد به شهادتین گفتن، گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت، گفت نمیخواد و لحظاتی بعد #شهید شد پیکر مطهرش هم همونجا موند...😭🕊
قسمتی از #وصیت شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان
" اگر خواستید نذر کنید فقط گناه نکنید☝️
مثلاً بگید نذر می کنم یه روز گناه نمیکنم هدیه به حضرت #صاحب_الزمان از طرف مجید، یعنی از طرف من این رو انجام بدید..."🌸
شهیدمدافعحرم مجیدسلمانیان🌹
════°✦ ❃ ✦°════
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣@Ebrahim_navid_delha
#انتشار_با_درج_لینک_مجاز_است👆
#فوروارد_پست_صدقه_جاری_است
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_چهار
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شصت_پنج 5⃣6⃣
نزدیڪ غروب🌅 ڪامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است..نسیم روسری ام را ب بازی میگیرد..
همـــــانجایی ڪ لحظـــــه آخر رفتنت را تماشا ڪردم می ایستم..
ݘ جاذبه ای دارد...
انگار درخیـــــابان ایستاده ای و نگاهم می ڪنی...باهمـــــان لباس رزم و ساڪ دستی ات. دلـــــمم نگاهت را میطلبد...!
شاخه گل را بالا میگیرم تا بوڪنم ڪ نگاهم ب حلقــ💍ـــه ام می افتد..همان عقیـــــق سرخ و براق..بی اختیار لبخند میزنم..ازانگشتم درمی آورم و لبهایم💋 راروی سنگش میگذارم..لبهایم میلرزد...خدایا فاصـــــله تِ ڪْرار بغضم چقد ڪوتاه شده...یڪ بار دیگر ب انگشتر نگاه می ڪنم ڪ ی دفعه چشمم ب چیزی ڪ روی رینـــــگ نقره ای رنگش حڪ شده می افتههه چشمهایم را تنگ می ڪنم ...
؏لـــی♡ریحـــــانه...
پس چرا تابحال ندیده بودم!!
اسم تو و من ڪنارهم داخل رینگ حڪ شده...
خنده ام میگیرد..اما نَ ازسرخوشی..مثل دیوانه ای ڪ دیگر اشڪ نمیتواند برای دلتنـــــگی اش جواب باشد...
انگشتر را دستم میندازم و ی برگ گل از گل رز را می ڪَنم و رها می ڪُنم...نسیم آن را ب رقص وادار می ڪند...
چرا گفتی هرچی شد مُحْ ڪَمْ باش!؟
مگه قراره چی بشههههه...
ی لحـــــظه فِ ڪْرٖی ڪودڪانه ب سرم میزند..
ی برگ گل دیگر می ڪَم و رها می ڪنم
ـ برمیگردی...
ی برگ دیگر...
ـ برنمیگردی...
ـ برمیگردی...
ـ بر نمیگردی...
.
.
.
.
وهمینطور ادامه میدهم...
ی برگ دیگر مانده! قلـــــبم❣ می ایستد
نفسم ب شماره می افتد...
#برنمیگردی...
.
تو آرزوووووی بلندی و دست من ڪوووتاااه....😔
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.👆
#نماز_شب
💕آثار نماز شب در دنیا💕
1- حفظ از گناه
2- ریزش گناهان
3- رفع مشکلات و گرفتاریها
4- نورانیت و زیبایی صورت
5- به اجابت رسیدن دعا
6- درمان بیماریها
7- زیاد شدن رزق
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله 4☆11☆98
#چله_زیارت_حضرت_زهرا(س) 🌷
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز ♡ نهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷شهیده رویا السادات سقایی
#اینجا_بیت_شهداست
👇👇👇
@Ebrahim_navid_delha ⚘🕊
🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟
🔆 امروز شنبه
📆 ۱۲برج بهمن ۱۳۹۸ ه.ش
📆 ۶ماه جمادی الثانیه ۱۴۴۱ ه.ق
📆 ۱فبریه ۲۰۲۰ میلادی
📿ذکر روزصد مرتبه📿
✨ یارب العالمین✨
✨ای خدای جهانیان✨
#ختم_قرآن
🔹صفحه ۵۰۹
🔹جزء ۲۶
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و
#شهدای_والامقام
💛 #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج💛
🆔 @ebrahim_navid_delha 👈
🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
♨️#روزشمارانقلاب
📌۱۱بهمن۵۷
💯 امام صبح امروز در تهران است
صبح امروز ساعت ۹ و همزمان با سالگرد لحظه تاریخی ورود امام خمینی(ره) به میهن، بوق🔔 کشتی ها🛳 و قطار ها 🚞و ناقوس کلیساها🕍 به صدا درآمد
ساعت ورود امام به کشور اینگونه مطرح شده است:
"پس از 15 سال در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح امروز پای امام خمینی بخاک وطن رسید".
🕊امام خمینی« ره» : من یک طلبه ام ،تشریفات را کم کنید🕊
🎈آغاز دهه فجــــ🇮🇷ــــر مبارڪ🎊🎊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ حضور و اقامه #نماز #امام_خامنه_ای در مرقد مطهر #امام_خمینی رضوان الله علیه
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
«•۰بسم الله الرحمن الرحیم۰•»
💞#نمازاول_وقت 💞
💕#نماز💕
✨اهمیت نماز اول وقت در سیره امام خمینی ✨
❇️خانم صدیقه مصطفوی می گوید:
روزهایی را به یاد دارم . ما بیشتر، از ظاهر و حالت چهره پزشكان مطالب را دریافت می كردیم و كمتر جرئت پرسیدن پیرامون وضعیت حال، امام را به خود می دادیم، با این حال در هر فرصت كه برای غذا دادن نزد ایشان می رفتیم، توصیه های اخلاقی را فراموش نمی كردند. چندین بار به من و هم شیره ها فرموده بودند: ⚡️«راه آخرت سخت است، گناه نكنید، ترك گناه آسان تر از عذاب خداست. نماز را حتی اگر در پیاده رو خیابان باشید، اول وقت بخوانید.⚡️
❇️خانم فاطمه طباطبایی می گوید: همیشه توجه ایشان به وقت نماز بود، یعنی مثلاً از موقعی كه ساعت یازده می شد، مرتب می پرسیدند ساعت چنده؟ ساعت چنده؟ برای اینكه مقید بودند اول ظهر نمازشان را بخوانند، ایشان همواره مراقب و منتظر اول وقت نماز بودند
.
❇️ علاقه ای كه حضرت امام به نماز داشتند، عاشقانه بود، نه از روی عادت. مدتی قبل از اذان، خود را مهیای نماز می كردند و این كار را واقعاً عاشقانه انجام می دادند. در این اواخر كه برای نماز جماعت خدمت ایشان می رسیدیم، خیلی راضی به این كار نبودند و می فرمودند: «چون من با سختی بلند می شوم و می نشینم، شما ناراحت می شوید، نمازتان را خودتان بخوانید.» البته دوست داشتند كه با خدای خود خلوت كنند و تا شب آخر هم نمازهای مستحبی ایشان ترك نشد. من یاد ندارم كه حضرت امام نماز اول وقت را به تعویق انداخته باشند.
=====🦋====🦋======
🦋 @ebrahim_navid_delha 🦋
=====🦋====🦋======
✓انتشار با درج لینک مجاز است☝️
┄✦✦༻﷽༺✦✦┄
#یادواره_شهیدابراهیم_هادی
👈باتوجه به اینکه کمتر از ده روز دیگر سالگرد شهادت #شهید_ابراهیم_هادی میباشد، و مثل هرسال برنامههای جذاب جبهه فرهنگی شهید ابراهیم هادی نیاز به کمکهایمردمی شما دوستداران این شهیدعزیز دارد.
✳ لذا از تمامی دوستان تقاضا داریم که در حد توان (حتی 1000تومان) دریغ نفرموده و ما را در این امر خیر یاری بفرمایند.
🚨توجه داشته باشید که مراسم سالگرد همزمان با چهلمین روز شهادت حاج قاسم سلیمانی و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هست. لذا برنامه به صورت جذابتر و بهترازقبل برگزار خواهد شد.
🎤کلیهی هزینهها و گزارشات از طریق کانال قابل مشاهده خواهد بود...📷
#ایدی_جهت_ارسال_فیشهای_واریزی👇
🆔️ @alone98
⚘🔸️⚘🔸️⚘🔹️⚘🔹️⚘
🏷شماره کارت جهت واریز:
💳 6037997291276690
✉به نام: منیژه کریمی منش
⚘
📆 تاریخ مراسم: { 98/11/22}
🕌مکان مراسم : قطعه 26بهشت زهرا (س)
هزینه یادواره حدود 3میلیون تومان میباشد💰
که شامل:(اهدا پک های فرهنگی ، زیارت عاشورا📖 و زیارت حضرت زهرا (س) است که به تعداد سال تولد این شهید تهیه خواهد شد )
🍃فلذا از شما بزرگواران میخواهیم ما را در تامین هزینه ها یاری نمایید❣
🕊اجر تمام کسانی که کمک میکنند☺️ و بانی این امر خیر میشون با حضرت زهرا سلام الله علیها 🥀
✋شما دوستان شهدایی حتی میتوانید بانی یک سوم یا بیشتر این هزینه یادواره باشین 😊 دوستان خود را به این امر خیر دعوت کنید
ستاد مردمی یادواره شهید ابراهیم هادی.
@ebrahim_navid_delha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
💌 #ڪــلامشهـــید
کارتان را برای خدا نکنید ،
برای خدا کار کنید ...
تفاوتش فقط همین است که ممکن است حسین علیه السلام در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا
🌷شهید سیدمرتضی آوینی🌷
📽🍃| #کلیپ...
از آوینی فقط
کسی شبیه #آوینی 🕊
مےتواند روایت کند
و قلم بزند...
#یادکنیم_شهدا_را_با_ذکر_صلوات🌷
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #شهید_سید_حمید_میرافضلی ❤️🌷 بزن بهادری که پابرهنه میجنگید #حر_زمانه_خود
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
#معرفی_شهدا
#در_ادامه
شهید سید حمید میرافضلی ❤️🌷
حمید دانست بیبی صاحب معرفتی است که او فاقد آن است. این آگاهی سرآغاز فروریختن همه باورهای حمید شد. دانست که شناختش از خود و حوادث پیرامونش آنقدر کم است که دیگر نمیتواند مثل گذشته در مقابل انتقادهایی که از او میشد دفاع کند😔. حمید میدانست دچار بحران شده است. همین بحران او را به تنهایی و انزوا کشاند. سیدحمید که فکر میکرد بزنبهادر محله است، دنیا را در همین محله میدید؛ حالا درمانده و حیران شاهد شجاعت کسانی بود که همواره آنها را بزدل و ترسو میدانست؛ کسانی که از نزدیک شدن به او تردید داشتند و حمید تردید آنها را از ترس آنها میدانست😕.
قبل از اینکه حمید فرصت یابد که خود را از حیرت اتفاقات دوران انقلاب و شهادت برادر برهاند، عراق به کشورش حمله کرد. خیلی زود جوانهای همسن و سال و حتی کوچکتر از حمید دستهدسته راهی جبههها شدند.
حمید هر روز در کوچه و محله به بچههای آشنایی برمیخورد که لباس خاکی سادهای بر تن و ساکی بر دوش راهی مسجد یا محل اعزام نیرو بودند تا اعزام شوند. بچههایی که تا حالا در هیچ یک از دعواهای محلی حمید دیده نشده بودند🙂. بچههایی که در جیب هیچکدامشان چاقوی ضامندار دیده نمیشد. بچههای آرام و سربهراهی که در مدرسه درسخوان بودند. کسانی که حتی یک بار در مقابل معلم خود نایستاده بودند؛ برای هیچیک از همشاگردیهای خود چشمغره نرفته بودند؛ اما مدتی بعد عکس خندان آنها بر در و دیوار محله نصب میشد و جسد تکهتکه آنها را به عنوان شهدای جنگ تشییع میکردند .
🍃 @ebrahim_navid_delha 🍃
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 #معرفی_شهدا #در_ادامه شهید سید حمید میرافضلی ❤️🌷 حمید دانست بیبی صاحب معرفتی است که ا
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
حتی برادرهایش را میدید که به جبهه میرفتند. بیبی را میدید که با زنهای محله به مسجد میروند تا کلاه و دستکش و لباس گرم برای آنها ببافند. در تمام این دوران، سید حمید در سکوت به تماشا ایستاده بود. نسبت او با مردم مثل گذشته گسسته بود، اما آنچنان در مقابل بزرگی جوانانی که مشتاقانه به استقبال مرگ میرفتند خود را کوچک میپنداشت که جسارت نزدیک شدن به آنها را در خود نمیدید😞. تنها پناه سیدحمید، دوستان سابقش بودند که سید در کنار آنها هم احساس غربت میکرد. دیگر تاب خندههای آنها را نداشت. حس میکرد در میان جمع مترسکها نشسته است؛ مترسکهایی که دستشان برای کلاغهای مزاحم هم رو شده است. خلاء درونی سید، هرروز بیشتر میشد. باید کاری کرد. باید از پیله خودش بیرون میآمد و به پیلهای که حتی بیبی جزئی از آن است میرسید. باید راز این سرگشتگی را بیابد؛ باید شجاعت از نوع دیگر را تجربه کند😌؛ اما چگونه به آنها نزدیک شود؟ آیا سیدحمید را با سابقه و ذهنیتی که از او دارند خواهند پذیرفت. در همین دوران اولین پیشنهاد، هرچند به شوخی، به او شد.
یکی ازکامیوندارها که کاروان کمکهای مردمی به جبهه را بار زده بود. سیدحمید را دور میدان دید و به شوخی به او گفت: تو دیگه نمیخوای آدم بشی؟ سید: گفت چه جوری؟ راننده گفت: چه جوریش با من.
شب رفته بود پشت در توی سرما خوابیده بود😳. راننده کامیون که قول حمید را باور نداشت، خود را در مقابل عمل انجام شده میدید. او را با اکراه با خود به جبهههای جنوب برد.
اولین سفر حمید به جنوب، سفر از نقطهای جغرافیایی به نقطهای دیگر نبود. هجرتی بود دایمی و مستمر از عالم اوهام به عالم معنا. او به راهی رفت که تقدیر برایش رقم زده بود. رفتار حمید در روزهای نخست همانند کسانی بود که سالها در تاریکی زیسته و از نور گریزانند. اما سید توانست چشمان خود را باز کند و با حیرتی آمیخته به شوق، نظارهگر دنیایی باشد که از کودکی به دنبال آن بوده است.
حمید خیلی زود دریافت آنچه که سالها در دنیای پیرامون به دنبال آن بوده است، در وجود خودش نهفته بوده است. دانست در تمام این سالها بیهوده خدا را با حواس ظاهریاش میجسته. خیلی زود شیدا شد😍.
نفس خودش رو به حساب میکشید. «حاسبوا قبل ان تحاسبوا و موتوا قبل ان تموتوا»؛ بمیرید قبل اینکه شما را بمیرانند و حساب کنید قبل از اینکه از شما حساب بکشند. همیشه و همهجا با پای برهنه میرفت.
میگفتیم چرا پابرهنه میری؟🤔 میگفت راحتترم، اما واقعاً چیز دیگری را میدید که ما نمیدیدیم. چه دیده بود که ما نمیدیدیم؟
#ادامه_دارد
🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
╔ ═ 🌸═ ══ ═🕊⚘ ═ ╗
@ebrahim_navid_delha
╚ ═ ⚘🕊═ ══ ═🌸 ═ ╝
♻️ #نمازاول وقت
🗣 #وقت_نماز که میشه بگو:
خدایا من بناست با نماز با #ادب بشم.☺️
خوشگل #وضو بگیرید😊.
شالاب شالاب نکنیم تا آب رو روی دستای خودمون بریزیم.😐
مثلا میخوایم یه کار #محترمانه انجام بدیما☺️..!
تو اگه بخوای جلوی #مهمان میوه رو بشوری و بهش بدی چجوری می شوری❓🤔 محترمانه می شوری دیگه ❗️😁
جلوی خدا بخوای وضو بگیری اینکه #نظافت نمیشه که دستاتو بکوبی و زود بری....😐
چیه ❓ 😐ناراحتی❓😑
میخوای خدا #توفیق نماز خوندن رو ازت بگیره❓❓❓😢
میخوای خدا بهت بگه: نمیخوام اصلا نماز بخونی😔...صدسال سیاه نماز نخون...
ناراحتی بهت یه دستور دادم..❓😔
"" ناراحتی که یه جا خواستم خدایی کنم برای تو و #بندگی تو رو ببینم...❓ ""👆👆👆⛔👆👆👆
اینقدر با #عجله⁉️😔
اینقدر بی حوصله⁉️😔
هرکی نمازش رو خوند #تعقیبات و رو نخوند و رفت،
خدا به ملایکه می فرماید: نماز بنده ی من رو بهش #پس بدید...♻️
من بهش گفتم الان هرچی بخوای من بهت میدم 😊اما اون بلند شد رفت ..😔
آخه کجا داره میره ❓🤔
کدوم امر دنیاشو میخواد درست کنه که تعقیبات رو نخونده رفت❓❓❓🤔
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
💜💫بِسْمِ رَبِّ الْشًّهیدْ...
📝🍃خـاطـراتِ شہـید...
روزے براے تحویلِ امانتے به شهر« تبنین » رفته بودیم. در راهِ برگشت صداے اذان آمد. احمد گفت: کجا نگهمیداری تا نماز بخوانیم؟
گفتم: ۲۰ دقیقهے دیگر به شهر مےرسیم و همانجا نماز مےخوانیم.
از حرفم خوشش نیامد و نگاهِ معنادارے به من کرد و گفت: من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقهے دیگر زنده باشم..
و نمےخواهم خدا را درحالے ملاقات کنم که نمازِ قضا دارم.. دوست دارم نمازم با نمازِ #امامزمان(عج) و در همان وقت به سوے خدا برود...
#شہید_احمد_مشلب🌷🕊
#اللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَليِّٖكَ_الْفَرَج »
#الهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلک
#کمی_با_شهدا 🥀
#انتشاربالینک_صدقه_جاری_است
#یادکنیم_شهدا_را_با_ذکر_صلوات🌷
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_پنج
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شصت_شش 6⃣6⃣
دلشوره ی عجیبی دردلـــــم افتاده..قاشقم را پراز سوپ می ڪنم و دوباره خالی می ڪنم.نگاهم روی گلهای ریز سرخ و سفید سفره روی میزمـــــان مدام میچرخد...ڪلافه فوت محڪمی ب ظرفم می ڪنم..نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را بخوبی احساس می ڪنم.پدرم اما بی خیال هرقاشقی ڪ میخورد بهبه و چهچح ای میگوید و دوباره ب خوردن ادامه میدهد..اخبارگوی شبڪِ سه بلند بلند حوادث روز رو با آب و تاب اعلام می ڪند...چنگی ب موهایم میزنم و خیره ب صفحــه تلویزیون📺 پای چپم را تِ ڪٰان میدهم.استرس عجیبی دروجودم افتـــــاده. ی دفعه تصـــــویر مردی ڪ بالباس رزم اسلحه اش راروی شانه گذاشته 👮و ب سمت دوربین لبخــــند میزند و بعد صحنه عوض میشود.....اینبار همـــــان مرد در چهارچوب قاب روی ی تابوت ڪ روی شانه های مردم حرڪت می ڪند.احساس حالت تهوع می ڪنم....
زنهایی ڪ باچادر مِشْ ڪٖی خودشان را روی تابوت میندازند...و همـــــان لحظه زیر نویس مراسم پرشڪوه شهید....
یدفعه بی اراده خـــــم میشوم و ڪنترل روڪنار دست مادرم برمیدارم و تلویزیون روخاموش می ڪنم...مادر وپدرم هردو زل میزنند ب من.😳 بادودست مُحْ ڪَم سرم را میگیرم و آرنجهام روروی میز میگذارم.
" دارم دیووووونه میشم خدا...بسع!"
مادرم درحالی ڪ نگرانی درصدایش موج میزند دستش را طرفم دراز می ڪند
ـ مامان؟...چت شد ؟
صندلی را عقب میدهم.
ـ هیچی حالم خوبه!
از جا بلند میشوم و سمت اتاقم میدوم.
بغض ب گلویم میدود...
" دلتنــ💔ــگتمم دیووووووونه! "
ب اتاق میروم و درراپشت سرم مُحْ ڪَمْ میبندم. احساس خفگی می ڪنم...
انگشتانم را داخل موهایم فرو میبرم...
تمـــــام اتاق دور سرم میچرخد آخرین بار همان تمـــــاسی بود ڪ نشد جواب دوووستت دارمت را بدهم...
همان روزی ڪ بدلم افتـــــاد برنمیگردی...
پنجره اتاقم را باز می ڪنم.و تاڪمر سمت بیرون خم میشوم. ی دم عمـــــیق..بدون بازدم! نفسم را درسینه حبس می ڪنم.لبهایم میلرزد...
" دلـــــم برای عطر تنت تنـــــگ شده!
این چند روز چقد سخت گذشت..."
خودم رااز لبه پنجره ڪنار می ڪشم و سلانه سلانه سمت میز تحریرم میروم... حس می ڪنم ی قَرنَست تورا ندیده ام.....
نگاهی ب تقویم 🗓روی میزم میندازم و همـــــانطور ڪ چشمانم روی تاریخ های سر میخورد.. پشت میز مینشینم..دستم ڪ ب شدت میلرزد را سمت تقـــــویم دراز می ڪنم و سرانگشتم را روی عددها میگذارم..چیزی در مغزم سنگینی می ڪند. فردا...فردا....
درسته!!! مرور می ڪنم تاریخی ڪ بینمـــــان صیغه موقت خـــــاندند همان روزی ڪ پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تاعاشقققققققت💖 ڪنم..!
فردا همـــــان روز نودم ست...ینی با فردا میشود نود روز عاشششقی..نود روز نفس ڪشیدن بافِ ڪْرِ تووووووو...!
تمام بدنم سست میشود..منتظری خبرم دلم گواهی میدهد...
ازجا بلند میشوم و سمت ڪمدم میروم ڪیفم رااز قفسه دومش برمیدارم و داخلش را بابی حوصلگی میگردم.داخل ڪیف پولم عَ ڪْسِ سه درچهار تو با عبـــــای قهوه ای ڪ روی دوشت است بمـــــن لبخند میزند. .....ک
آه غلیظی می ڪشم و عَ ڪْسَ ات را از جیب شفافش بیرون می ڪشم.سمت تختم برمیگردم و خودم را روی تشڪ سردش رها می ڪنم.عَ ڪْسَ ات را روی لبهایم میگذارم و اشڪ ازگوشه چشمم روی بالشت لیز میخورد....
عَ ڪْس را ازروی لب ب سمت قلـــــبم می ڪشم..نگاهم ب سقف و دلـــــم پیش تووووست..!
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
#نماز_شب
⚜ از وجود نازنین پیامبرگرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) نقل کردهاند که فرمودند:
«لَوْ عَلِمَ النّائِمُ عَنْ صَلاةِ اللَّيْلِ ما فاتَهُ مِنَ الثَّوابِ الْعَظِیمِ وَ الْأَجْرِ الْمُقِيمِ لَطالَ بُكاؤُهُ عَلَيْهِ»؛
🍃💐 اگر مردم فضیلت نمازشب را میدانستند، اگر برای خواندن آن بیدار نمیشدند، از غصه گریههای طولانی میکردند.
📚 ارشاد القلوب، ج۱، ص۸۹
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
#ختم_چله
شروع چله 4☆11☆98
#چله_زیارت_حضرت_زهرا(س) 🌷
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز ♡ دهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷محمدرضا سنجرانی
🕊🌷خلیل تختی نژاد
#اینجا_بیت_شهداست
👇👇👇
@Ebrahim_navid_delha ⚘🕊