ابراهیم اسماعیلی
#روایت_رویداد_نشان
#قسمت_سوم
ادامهی نوشتن #تجربهی شیرینم در رویداد نشان چند روز به تعویق افتاد
رُک و پوست کنده بگم چون خودم رو با دلایلی مثل کمردرد و انتخابات و مشغولیتهای لازم و غیرلازم دیگه تبرئه میکردم تا اینکه یادم افتاد #باید_بنویسم
کجا بودیییم!؟
آهان! روز اول دوره ...
ارائهی صمیمیِ آقای بابائی که تموم شد فرصت بیشتری پیدا کردیم تا بستهای که اول صبح حین ورود به سالن به تک تک ما دادند رو بررسی کنیم.
بستهها در دو رنگ بودن
سیاه و سفید
به بعضیا بستهی سیاه داده میشد و به برخیهامون بستهی سفید
معلوم بود این تفاوت مربوط به محتویات بستههاست اما چه تفاوتی و چرا؟
دست تو بستهی سیاه رنگم کردم و اول کاربرگ بزرگی که زیر طلق سفیدش رنگ آبی تو چشمم می زد رو بیرون کشیدم ، روش عنوان رویداد هم نوشته شده بود.
فقط همین نبود ۴ تا کتاب هم بود
کتابچه اول رو بیرون کشیدم و نگاه کردم
خنده بر لب هام نشست
《 #نشان دستنامهای از مراحل یک تجربهنگاری خوب 》
برای اینکه خسته نشید و طولانی نشه دلیل لبخندم رو که توی قسمت اول گفتم ، دیگه تَکرار نمیکنم.
روی کتاب دومی با خط شکسته بزرگی نوشته بود
#یکِسه
۵گام اجرایی عملیات ظرفیتسازی
جبهه میلیونی مردمی
کتاب سوم ، ایمان و حرکت بود که خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن بود
و کتاب چهارم فرزند روح الله بود که تجربه نگاری کنشگر فرهنگی_اقتصادی روحالله محمدی با تدوین و تحقیق آقا امین ماکیانی عزیز بود
همین کتاب آخر رو بین دو تا برنامه شروع کردم به خوندن آخه اولین تیتر بعد مقدمهش این بود :
نسلِ آخوند!
خلاصه عنوانش جذبم کردو رفتم جلو و اونقدر حس گرفتم که دیدم بی اختیار اشک تو چشمام حلقه زده خواستم خودم رو جمع و جور کنم که متوجه شدم آقای ماکیانی محقق و تدوینگر این تجربهنگاری در ردیف پشت سر من نشسته ، برگشتم و نیم نگاهی کردم دیدم چقدر متواضع نشسته ...
برگشتم که خوندن کتاب رو ادامه بدم اما مجری اعلام کرد کارگاه بعدی شروع شده و چند بار هم تکرار کرد که
فقط اون عزیزانی که روی کاربرگشان نوشته
مجموعههای فرهنگی
تو این سالن بمونن و بقیه رو به سالن دیگری هدایت کرد.
بدون اینکه روی کاربرگم رو نگاه کنم به آقای میرزائی و حسینی گفتم که فکر کنم به من بسته رو اشتباهی دادهاند
چون خودم که میدونستم که از مجموعه فتح الفتوح و #نوجهان اومده بودم و مجموعهایها رو دیده بودم که بسته هاشون سفید بود
درست حدس زده بودم بسته رو برام عوض کردن و نشستم پای اجرای کارگاه با مدیریت آقای میرزائی
خیلی کاربردی و واقعی و مطابق هر تجربه ای که هر کس داشت پیش رفتیم و هر کس تجربههای خودش رو در مجموعه خودش توضیح داد تا صدای اذان بلند شد و رفتیم برای نماز و ناهار
بعد از ناهار بدون وقفه تا غروب و بعدش هم تا بعد نماز مغرب و عشا سه تا کلاس دیگه برگزار شد
♦️کارگاه چگونگی طراحی سوال و انتقال تجربه
🔹جناب آقای یزدانی
♦️کارگاه اصول و تکنیک مصاحبه
🔹جناب آقای قزوینی
♦️کارگاه مصاحبه در تجربهنگاری و انتقال تجربه
🔹جناب آقای حسینزاده
فرصت نیست بگم چقدر قابل استفاده و مفید بودن
حقیقتش قصدش رو هم ندارم
همینقدر بگم که باعث شد غروب همون روز به برادران مجری رویداد پیشنهاد بدم که این همه استاد خوب رو در فضای مجازی به اعضای همین جلسه وصل کنن و بذارن ارتباط آموزشی و کارگاهی ادامه پیدا کنه ..
ادامه دارد ....
#یاحقکهباعلیست