eitaa logo
ابراهیم اسماعیلی
746 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
« قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» خواندن خبر و تحلیل‌های کوتاه به انتخاب ابراهیم اسماعیلی در کانال در👇 @mehrekhoban ارتباط شخصی👇 @Ebrahimesmaeili_ir آدرس ویراستی بنده👇 https://virasty.com/r/umw3 #یاحقکهباعلیست
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم اسماعیلی
برای اینکه ساعت ۵ صبح حرکت کنیم با آقا حسین زندی که خودش یکی از اون الگوهای ساده و پرتلاش مردمی در جهاد اقتصادی هست و باید تجربه‌هاش رو ثبت کنیم ، قرار و مدار گذاشته بودیم ده دقیقه به پنج صبح سوار شدیم و بیست دقیقه بعد ، بعد از عوارضی دو لاستیک سمت شاگرد پژوپارس آقا حسین با بی احتیاطی برادران زحمتکش ناجا که برای متوقف کردن یک خودروی مشکوک موانع میخ دار پهن کرده بودن و جمع نکرده بودن ، پنچر شد! 《الخیرُ فی ما وقع》مال همین جاهاست دیگه خلاصه تا لاستیک زاپاس برسه تو همون اتوبان قبله رو پیدا کردیم و نماز رو خوندیم و راه افتادیم به سمت باغ زیبای تهران. نمیدونم چه مصلحتی بود که با چند تا از نیروهای قمی تقریبا باهم رسیدیم و ازقضا آخر رویداد هم با اینکه همه رفته بودن تاکسی ما نرسیده بود و همینجور مونده بودیم منتظر ... خلاصه اینکه جونم براتون بگه بخش حضوری ملی راس ساعت مقرر بعد از قرائت زیبای برادر سالارورزی به شیوه‌ای نوین و سرود ملی با سخنرانی آقا سجاد نیک منش عزیز شروع شد این آقا سجاد گل و متواضع که راحت از روی اسم قشنگش رد شدی و رفتی معاونت بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء (علیه السلام) هست ، بی شیله پیله و خاکی و آروم و با تبسم همیشگی‌اش اومد و رفت پشت میکروفون و ... خدا رو شکر که قلم و کاغذ همراهم بود و نکات مهمش رو یادداشت کردم. فکر کنم اون‌هایی که یادداشت نکردن نهایتا شوخی‌های شیرینش رو یادشون باشه شوخی‌هایی که با لهجه قشنگ استهبانیش به دل همه نشوند و اول کار همه رو سر حال کرد. سالن جلسه هم دیگه تقریبا پر شده بود همسنگران جبهه از سراسر کشور داشتن اضافه می‌شدن هر چی نگاه کردم جز همین آقا سجاد و آقای میرزائی که با این دو هم به تازگی در دفتر آشنا شده بودم ، هیچکس رو نمی‌شناختم اما نمی‌دونم چرا به خلاف خیلی از جلسات این مدلی که تا حالا رفتم و تعدادشون هم کم نبوده ، ذره‌ای احساس غریبی و تنهایی نمی‌کردم تازه برعکس کنار هر برادری قرار می گرفتم و چند دقیقه ای معاشرت می‌کردیم انگار سالهاست رفیقیم و همدیگه رو می‌شناسیم. خیلی‌ها این حس رو کردن و خوب می‌دونن که این خاصیت اکثر جمع‌های ایمانی هست که هرچی حد و مرز ساخته و پرداخته ذهن ناقص بشری رو بی اعتبار می‌کنه و عطوفت و مهربانی و اخوت رو حکمفرما.... این حس جذاب انسانی رو که عمق معناش با کلمات مادی قابل توصیف نیست با شروع جلسه اول آموزشی درباره اهمیت و ضرورت های تجربه‌نگاری که توسط برادر علی‌بابائی برگزار شد ، برای من چندین برابر شد و وقتی می‌دیدم بقیه هم همین حس رو دارن تجربه می‌کنن شور و اشتیاقم مضاعف می‌شد. ادامه دارد...