eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
690 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
من در سبد صبح، سلامی دارم با تابش خورشید، پیامی دارم از هستی عشق، هستم پا برجا با عشق تو آقا، دوامی دارم! #یابن_الحیدر_ادرکنی❣ 🆔 @Ebrahimhadi
نگاهت.. لــبــخــنــدت..❤️ گرمـا و روشنی ست🍃 ڪه جان مےبخـشد مرا ..💫 سلام بر پرستوی گمنام کانال کمیل🕊 سلام بر هادی دل‌ها ابراهیم هادی❣ 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام نفیس💠 ✍هركه خوش دارد دعايش هنگام سختى مستجاب شود، هنگام آسايش، بسيار دعا كند. ✅ امام صادق علیه السلام 📚کافی ج۲، ص۴۷۲، 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام شهید💠 ✍حرف آخرم این است که تنها برای رضای خدا کار کنید و به دستورات قرآن عمل کنید❤️ شهید هادی زنگی آبادی 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 41 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 41
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۶۴ راوی : مجید کریمی 🌿"خبر شهادت" اولين روزهاي دي ماه 1375 بود. در مقر تيپ یک، در گرگان، مشغول فعاليت بودم. سيد تماس گرفت. طبق معمول شروع به شوخي و سر كار گذاشتن و ...كرد. خيلي خنديديم. بعد گفتم:((سيد، پاشو بيا اينجا. خيلي دلم برات تنگ شده.)) گفت:((من هم؛همين طور، اما ببينم چي ميشه.)) چند روزي از اين صحبت گذشت. يكي از رفقا از ساري برگشته بود. اومد پيش من و گفت:((تو مسير برگشت. تو شهر ساري خيلي معطل شدم! جلوي بيمارستان امام(ره) خيلي شلوغ بود. اونقدر جمعيت و ماشين آنجا بود كه خيابان بسته شد. من هم وقتي جلوي بيمارستان رسيدم سؤال كردم:((اينجا چه خبره؟!))گفتند:((يكي از جانبازها حالش بد شده و آوردنش اينجا. اين جمعيت هم براي ملاقات اين جانباز اومدن!))گفتم:((اين همه آدم!؟ مگه اون كي بوده؟!))گفتند:((يه جانباز به نام علمدار!)) تا گفت علمدار يك دفعه نفس توي سينه ام حبس شد. نكنه ... بعد با خودم گفتم:((نه، سید که حالش خوبه، اما مصطفي، پسرعموي سيد مجتبي جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بيمارستان.)) همان موقع زنگ زدم محل کار سيد مجتبي تو لشکر 25 کربلا. آقايي گوشي را برداشت و گفت:((سيد مجتبي بيمارستان هستند.)) با خودم گفتم حتما رفته دنبال كار سید مصطفي. يك ذره هم احتمال نميدادم كه براي سيد مجتبي اتفاقي افتاده باشه. روز بعد هم دوباره زنگ زدم اما كسي گوشي را برنداشت. آن موقع هم مثل حالا تلفن همراه نبود. شب آماده خواب شدم. تازه چشمانم گرم شده بود كه يكباره خودم را در يك بيابان ديدم! تا چشم كار ميكرد صحرا بود و لحظات غروب خورشيد.كمي جلوتر رفتم. از دور گنبد يك امامزاده نمايان شد. كاملا آنجا را ميشناختم؛ امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر بود. اما اطراف امامزاده فقط بيابان ديده ميشد. خبری از شهر نبود. وقتي به جلوي امامزاده رسيدم. با تعجب تعداد زيادي رزمنده را با لباس خاکی ديدم. مثل لحظات اعزام دوران جنگ. همه با لباس هاي خاكي دوران دفاع مقدس كنار هم بودند. هر رزمنده چفيه اي به گردن و پرچمي در دست داشت. نسيم خنكي ميوزيد. در اثر نسیم همه پرچم ها تكان ميخورد و صحنه زيبايي ايجاد ميشد. جلو رفتم و به چهره رزمندگان خيره شدم. با تعجب ديدم كه خيلي از آنها را ميشناسم. آنها از شهداي شهر بابلسر بودند! در ميان آنها يكباره پدرم را ديدم! او هم از رزمندگان اعزامي از بابلسر بود كه در منطقه عملياتي والفجر 6 در سال 1362 به شهادت رسيده بود.من دوازده سال بیشتر نداشتم که پدرم شهید شد.یکی از دلایلی که سید مجتبي، من و برادر كوچكم را خيلي تحويل ميگرفت به همين دليل بود. سال 1373 هم كه پيكر پدرم بازگشت باز هم سيد بود كه با حضور خود، مراسم تشييع پيكر پدرم را معنوي تر كرده بود.با خوشحالي به سمت پدرم رفتم و سلام كردم. او يك دسته گل زيبا در دست داشت. مثل ديگر افراد به انتهاي افق خيره شده بود. بعد از حال و احوال پرسيدم:((پدر منتظر كسي هستيد؟!))گفت:((بله.)) من هم با تعجب گفتم: ((كي!))گفت: ((رفيقت، منتظر سيد مجتبي علمدار هستيم.)) با ترس و ناراحتي گفتم:(( يعني چي؟ يعني مجتبي هم پريد!)) گفت: ((بله، چند ساعتي هست كه اومده اينطرف.)) بعد ادامه داد:((ما اومديم اينجا براي استقبال سيد. البته قبل از ما حضرات معصومين و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اوليا خدا و بزرگان دين در كنار او هستند.)) اين جمله پدرم كه تمام شد با ترس و نگراني از خواب پريدم. به منزل يكي از دوستان در ساري زنگ زدم. پرسيدم: ((چه خبر از سيد مجتبي!))كلي مقدمه چيني كرد. من هم گفتم: ((حقيقت را بگو، من خبر دارم كه سید شهيد شده!)) او هم گفت:((سيد موقع غروب پريد.)) ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
💠کلام نفیس💠 ✍این غلط است اگر بگوییم دین گفته دنیا آنقدر بی ارزش است که حتی یک دروغ هم برایش نباید گفت، یک خیانت و ظلم هم نباید برایش کرد... ✅تفسیر صحیح این است که دین آنقدر به اصول و حقوق و به عقیده و ایمان و اخلاق اهمیت میدهد که میگوید بخاطر این ها از دنیا و مافیها باید گذشت... شهید آیت الله مرتضی مطهری 🆔 @Ebrahimhadi
ای شــهـید؛🌷 دخیـــل می بـــندم! نه اینکه گره بگشایی!🌿 میبندم که رهایم نکنی.. عمری است دستم را گرفته ای... رها مکن..🙏 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام شهید💠 ✍بر اساس آیه مبارکه 156 سوره بقره: "الذین اذا اصابتهم مصبیه قالو انا الله و انا الیه راجعون" آنگاه که هر مصیبتی به آن ها رسد صبوری کنند و گویند ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم... صبر را سرلوحه خود قرار دهید و بدانید که هرکسی از دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی میماند خدای متعال است...❤️ شهید محمدرضا دهقان 🆔 @Ebrahimhadi
یڪبار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی ڪردم؛ در عالم معنا به من گفتند: «بیست سال ناله‌هاے تو بی‌اثر شد». 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۶۵ راوی : سید حسین علمدار(برادرشهید) 🌿"تشییع" حسینیه لشکر برای مراسم وداع سید آماده شده بود. جمعیت بسیار زیادی از همه نقاط شهر و از شهرهای دیگر آمده بودند. کمتر پیش آمده بود که این حسینیه چنین جمعیتی را در خود دیده باشد.پرده ای در مقابل همة حضار کشیده شده بود. سکوت سردی جمعیت را فراگرفته بود. چراغ ها یکباره خاموش شد. همزمان نوار مداحی سید پخش شد. پرده هم کنار رفت و تابوت سید نمایان شد.دیگر هیچکس آرام نبود. از در و دیوار صدای شیون و ناله بلند شده بود. عده ای از حال رفتند. ترسیم آن لحظات بسیار سخت است. نميدانم چطور باید آن دقایق و ساعات را توصیف کرد. اما به هر حال مراسم شب وداع در شب جمعه 12 دی ماه بسیار با شکوه برگزار شد. بعد از مراسم وداع، آماده مراسم تشییع شدیم.فراموش نميکنم. مدتی قبل در همین حسینیه مراسم وداع با 120 شهید گمنام برگزار شده بود. سید در آن مراسم سنگ تمام گذاشت. مداحی آن روز سید، حال و هوای همه را تغییر داد. در آن روز نميدانستيم چه حسي داشته باشيم. خوشحال از آنكه او بالاخره به آرزوي ديرينه اش، يعني شهادت رسيد و یا عزادار از آنكه چنين برادري را از دست داده ايم و بايد دوري و فراغش را تحمل كنیم. در تشييع او از همه جا آمده بودند. از تمام مازندران یا بلکه بگوییم از تمام ایران. در هنگام نماز بر پيكر او جمعيت يكپارچه گريه بود و ناله. از مسجد جامع تا گلزار شهدا مملو از جمعيت عشاق بود. طول جمعیت به کیلومترها ميرسید. احساس ميكردم افرادي كه در مراسم تشییع او حضور دارند همه آنهايي نبودند كه سيد را ميشناختند. اينجاست كه بايد گفت:((اينها را خداوند آورده بود.)) بعضي ها به خصوصيات آقا سيد آگاهانه اشاره ميكردند؛ مثلا، ميگفتند:((مداح بود، برخورد خوبي داشت، رزمنده بود، جانباز بود و ...))اما احساس كردم كه همه به طور فطري آقا سيد را دوست دارند؛ يعني چيزي وراي اينها را در وجود سيد احساس ميكردند. البته، هميشه همين محبوبيت سيد، عاملي ميشد براي سعادت بقيه.خداوند خواست به بنده خالص خودش عزت دهد و او را عزيز كند زیرا فرمودند: ((اگر يك قدم براي رضاي من برداريد، من چندين برابر جبران ميكنم.))پیکر سید با عبور از چندین خیابان به آرامگاه ملا مجدالدین رسیدحال عجیبی بر جمع مردم حاکم بود. بالاخره پیکر سید به آرامگاه رسید. آنقدر جمعیت در اطراف قبر جمع شده بود که نميشد پیکر را به قبر نزدیک کرد.وقتي ميخواستند پيكر سيد را به خاك بسپارند، چند نفری از دوستان و مداحان و علما بالای سرش رفتند تا به وصيت او عمل كنند. آن عاشق دلداده اهل بيت(ع)وصيت كرده بود هرگاه خواستيد مرا در داخل قبر قرار دهيد، روضة حضرت زهرا(س) برايم بخوانيد تا اشك از چشمانتان بر روي كفن من بيفتد تا اين اشك ها، مادرم را در شب اول قبر سر بالينم برساند. چند نفر از ذاکران اهل بیت(ع) وارد قبر شدند و روضه خواندند. حاج آقا بهداروند عبايش را درآورد و وارد قبر شد و سيد را در قبر نهاد. بر او تلقين گفت و مقداري تربت در زير زبانش گذاشت. بعد آرام گفت:((سيد، سلام مرا به آن عزيز برسان.)) جمعیت در اطراف مزار سید موج ميزد. رفقا، چفيه و پيراهن و سجاده ميدادند تا با كفن سيد تبرك شود. خود حاج آقا عمامه از سر برداشت و آن را تبرك كرد. بعد صورت سيد را بوسيد و بيرون آمد. وقتي خواستند سنگ لحد را بگذارند از بالای قبر براي آخرين بار صورتش را نگاه كرديم. هر كسي با زباني با سيد وداع ميكرد و زمزمه هاي فراق آرام آرام با اشك ها درآميخته بود. گر به صد منزل، فراق افتد ميان ما و دوست همچنان اندر ميان جان شيرين، منزل است. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@Ebrahimhadi-keshikdel.mp3
5.13M
۱۱۶ موضوع: کشیک دل سخنران: حجه الاسلام عالی 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
#یا_بقیة_الله_عج #سلام_آقای_من ❤️ 🌸 گل نرگس نظری ڪن ڪه 💐 جھان بیتاب اسٺ! 🌸 روز و شب چشم همه 💐 منتظـر اربـابــــ اسٺ... 🌸 مھـدی فاطمه پس ڪی به 💐 جھان می تابی؟🌹 🍃 🌸 نـور زیبای تـو یڪ جلوه ای 💐 از محـرابــــ اسٺ... #الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَـــرَج 🌸 🌴تعجیل در فرج آقا ۳ #صلوات🌸 🆔 @Ebrahimhadi
ای شهید🌹 ای جوان مردِ راهِ عاشقی! کجایِ قافیه را باخته ایم که این چنین غرقِ دنیا گشته ایم؟ ای شهید!🌹 ای عرش نشینِ خدایی! دستمان را بگیر بخدا غرق می شویم... #ای_که_مرا_خوانده_ای #راه_نشانم_بده🍃 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام نفیس💠 ✍مثل نماز، مثل ستون خیمه است؛ اگر ستون محکم باشد طناب ها و چادر کارایی دارند؛ اما اگر ستون بشکند نه طنابی به کار می آید و نه میخ و چادری... ✅پیامبر اکرم(ص) 📚کافی؛ جلد3؛صفحه266 🆔 @Ebrahimhadi
🔔 ♦️مي‌گویند سه نوع بر گردن ماست... ⛔️حق الله ⛔️حق النفس ⛔️ 💥و اما وای بر سومی... 🚫در نماز و روزه و لَنگ زدیم گفتیم خدا از حق خودش ميگذرد... ❌چه توجیه زیبایی ♨️بر خودمان ستم کردیم و گناه کردیم🔞 و را ندانستیم... ناله سر دادیم 👈"ظلمتُ نَفسي..." مي‌داني چه شنیده ام؟! طاقتش را داری⁉️ 💢شنیده ام که اگر کسی باعث شود ظهور به تأخیر بیفتد " " است... 💢آن شخص باعث شده که این همه مسلمان خود را نبینند... ⚠️چه بسا اگر امام خود را می دیدند به می رسیدند... 🔰به قول : ☑️ خدایا مرا بخاطر گناهانی که در روز با هزاران قدرت عقل می کنم ببخش 🆔 @Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi-Javan_enghelabi.mp3
4.16M
🎤با نوای کربلایی جواد مقدم سخنان رهبر انقلاب+صوت شهید محسن حججی🌷 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 42 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 42
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۶۶ 🌿"شهید زنده" نميدانم چطور سر از ساری درآوردم! چطور به سر مزار سید مجتبی رفتم. چطور برادرش را ملاقات کردم و ...احساس ميکنم هیچ کدام اینها دست من نبود. بعد هم توسط یکی از دوستان، پرونده کامل این شهید شامل خاطرات و مصاحبه ها و ... به دستم رسید. اصلا فکر ميکنم هیچ کدام از این جریانات با اراده من نبود!پس از اینکه خاطرات سید تا حدودی جمع شد و آنها را مطالعه کردم تصمیم گرفتم این کار را متوقف کنم؛ چون ميترسیدم! شک نداشته و ندارم که با چاپ این مجموعه انواع حرف ها را خواهم شنید؛اینکه شما مقام این شهید را خیلی بالا بردید. کارهایی عجیب را به او نسبت دادید که بعضاً از بزرگان دین سر ميزده و خیلی حرف های دیگر. حتی قبل از چاپ کتاب، وقتی مطالب دسته بندی شده را به دوستان خودم دادم تا نظرشان را بگویند، برخی با همین مطالب پاسخم را دادند که فهم و درک جامعه از شهدا خیلی بالا نیست. بنابراين باعث ميشود با این کار مخالفت شود؟! نميدانم. شاید آنها راست ميگویند. شاید ما آنقدر زمینی و دنیایی و آلوده هستیم که نميتوانیم جایگاه آنها را تشخیص دهیم و یا هزاران دلیل دیگر.ساعت ها با خودم فکر کردم. چه باید کرد. آیا خاطرات ناب او را در حافظه خود بایگانی کنیم. یا برای قضاوت و هدایت آیندگان بر روی برگه های کاغذ پیاده كنیم.از خود سید کمک خواستم. من برای اینکه مطالب را آنگونه که هست بیان کنم مجبورم به رویاهای صادقه ای که دیگران در مورد سید دیدند استناد کنم. و ميدانم تنها پل ارتباطی ما با عالم بالا، رویاهای صادقه ای است که اصل دین نیز آنها را تأیید ميکند. برای اینکه اثبات کنم سید به دليل ارتباط شدید و خالصانه ای که با خداوند و اهل بیت(ع) داشته است به مقاماتی رسیده و هم اکنون نیز ميتواند گره گشای بندگان خدا باشد باید مثال هایی بیاورم.خداوند در قرآن شهدا را زنده خوانده. آنها زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی ميخورند. در جایی دیگر آنها را بهترین رفقای انسان خوانده. همچنين علماي ما طبق روايات ميگويند:((شهيد بعد از عروج از بند تعلقات دنيايي قدرت بيشتري مي‌يابد و تأثيرگذارتر خواهد شد.از طرفی همة ما به کراماتی که از علمای دین و امامزادگان عزیز بعد از ارتحال آنها رخ ميدهد اعتقاد داریم.حال به قرآن مراجعه ميکنیم و ميبینیم که خداوند، مجاهدان در راه خودش را نسبت به آنها که در جهاد شرکت نکردند به اجر عظیم برتری بخشیده. و کسی چه ميداند که اجر عظیم خدا چیست!؟آری، دوستان عزیز. سید مجتبی، از اولاد امامان معصوم بود. اهل علم بود.در لحظات فراقت، همواره مشغول کسب علم بود. اهل عبادت و اخلاص و تقوا بود. هیچ گاه دامن خود را با گناه آلوده نکرد. ذاکر و مداح اهل بیت(ع) بود. او اهل جهاد بود. پیکر زخمی او گواه بر سختی هایی بود که در دوران جهاد تحمل کرد.او از آنچه تصور ميکنیم بالاتر بود؛ چون هر آنچه کرد، فقط خدا را در نظر گرفت. او در يك كلام((عبد)) بود. بنده شايسته براي خدا.حالا شاید قبول کنیم آنچه را که سید بعد از عروج خود ميگوید؛ درعالم رویا به آن جانباز گفت:((تا چند روز هر کس بر سر مزار من آمد، هرچه خواست از خدا گرفت؛ چون مادرم حضرت زهرا(س) چند روز در کنار مزارم حضور داشتند.)) مدتي بعد با خوشحالی به دیدن یکی دیگر از دوستان ميآید و با او سخن میگوید.وقتی از علت خوشحالی سید سؤال ميکند پاسخ ميشنود:((دیشب مزارم نورانی شد؛ چون میزبان آقا ابلفضل(ع) بودم.)) و یا هزاران ماجرای مشابه دیگر ... آری، سید را آنها شناختند که خود آسمانی اند. آنها که خود مسافران من الحق الی الخلق هستند. علامه حسن زاده آملي او را شناخت. زمانی که این عارف و عالم جلیل القدر در يكي از يادواره هاي شهدا در آمل حضور یافتند، سيد مجتبی را مثال زدند و فرمودند: ((سيد مجتبي مثل كبوتري بود كه يك بالش را با تير زده بودند. با يك بال آنقدر بال بال زد تا به جايي رسيد كه خيلي ازعلماي هشتادساله به آن درجه نرسيدند!!)) ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈