شهید ابراهیم هادی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 کم کم داشتم فراموش می کردم ، خطی رو که خودم وسط اتاق کشیدم از بین رف
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
#سرزمین_زیبای_من 🇮🇷
رفتم توی صف نماز ایستادم ، همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ، بی توجه به همه شون ،اولین نماز من شروع شد ؛ از لحظه ای که دستم رو به آسمان بلند کردم روی گوشم گذاشتم و الله اکبر گفتم،دوباره اشک مثل سیلابی از چشمم فرو ریخت ، اولین رکوع من ، و اولین سجده های من ؛نماز به سلام رسید، الله اکبر ،الله اکبر ، الله اکبر، با هر الله اکبر ، قلبم آرام می شد ، با هر الله اکبر ، وجودم سکوت عمیقی می کرد ...
آرامش عجیبی بر قلبم حاکم شده بود،چنان قدرتی رو احساس می کردم که هرگز، تجربه اش نکرده بودم، بی اختیار رفتم سجده ، بی توجه به همه، در سکوت و آرامش قلبم ، اشک می ریختم، از درون احساس عزت و قدرت می کردم ؛ با صدای اقامه امام جماعت به خودم اومدم ، سر از سجده که برداشتم ، دست آشنایی به سمتم بلند شد ، _قبول باشه؛ تازه متوجه هادی شدم،تمام مدت کنار من بود ، اونم چشم هاش مثل من سرخ شده بود، لبخند شیرینی تمام صورتم رو پر کرد ، دستم رو به سمتش بلند کردم و دستش رو گرفتم ،دستش رو بلند کرد ، بوسید و به پیشانیش زد...
امام جماعت ، الله اکبر گفت و نماز عشاء شروع شد ، اون شب تا صبح خوابم نبرد ، حس گرمای عجیبی قلب و وجودم رو پر کرده بود ، آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم ، حس می کردم بین من و خدا، یه پرده نازک انداختن ، فقط کافیه دستم رو بلند کنم و اون رو کنار بزنم !حس آرامش، وجودم رو پر کرد ، تمام زخم های درونم آرام گرفته بود و رفتار و زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار داد ...
تازه مفهوم خیلی از حرف ها رو می فهمیدم ، حرف هایی که به همه شون پوزخند زده بودم،خدا رو میشه با عقل ثابت کرد ، اما با عقل نمیشه درک کرد و شناخت ،در وادی معرفت، عقل ها سرگردانند ؛ تازه مفهوم عشق و محبت به خدا رو درک می کردم ، دیگه مسلمان ها و اشک هاشون برای خدا، پیامبر و اهل بیت برام عجیب نبود، این حس محبت در وجود من هم شکل گرفته بود و داشت شدت پیدا می کرد ؛ من با عقل دنبال اسلام اومده بودم،با عقل، برتری و نیاز مردم رو به تفکرات اسلام و قرآن، سنجیده بودم،اما این عقل ، با وجود تمام شناخت دقیقی که بهم داده بود ، یک سال و نیم، بین من و حقیقت ایستاد و من فهمیدم ، فهمیدم که با عقل باید مسیر صحیح رو به مردم نشون داد، اما تبعیت و قرار گرفتن در این مسیر، کار عقل نیست ، چه بسیار افرادی که با عقل شون به شناخت حقیقت رسیدند ولی نفس و درون شون مانع از پذیرش حقیقت شد ...
به رسم استاد و شاگردی ، دو زانو نشستم جلوی هادی و ازش خواستم استادم بشه ، هادی بدجور خجالت کشید ، - چی کار می کنی کوین؟ اینطوری نکن ! - بهم یاد بده هادی ،مسلمان بودن و بنده بودن رو بهم یاد بده ، توهم مثل من تازه مسلمان بودی اما حتی اساتید تو رو تحسین می کنن ، استاد من باش...
خیلی خجالت کشید، سرش رو انداخت پایین ، من چیزی بلد نیستم ! فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم ،بلند شد و از توی وسایلش یه دفترچه در آورد ،نشست کنارم ، - من این روش رو بعد از خوندن چهل حدیث امام خمینی پیدا کردم ؛ دفترش سه بخش بود ، اول، کمبودها، نواقص و اشتباهاتی که باید اصلاح می شد، دوم، خصلت ها و نکات مثبتی که باید ایجاد می شد ، سوم، بررسی علل و موانعی که مانع اون برای رسیدن به اونها می شد ، به طور خلاصه بخش اول، نقد خودش بود دومی، برنامه اصلاحی و سومی، نقد عملکردش ...
- من هر نکته اخلاقی ای رو که توی احادیث بهش برخوردم، یا توی رفتار دیگران دیدم رو یادداشت کردم و چهله گرفتم، اوایل سخته و مانع زیادی ایجاد میشه ، اما به مرور این چهله گرفتن ها عادی شد ، فقط نباید از شکست بترسی! _خندیدم،من مرد روزهای سختم ، از انجام کارهای سخت نمی ترسم ؛ چند لحظه با لبخند بهم نگاه کرد ، خنده ام گرفت ،_چی شده؟ چرا اینطوری بهم نگاه می کنی؟ دوباره خندید، _حیف این لبخند نبود، همیشه غضب کرده بودی؟ همیشه بخند و زد روی شونه ام و بلند شد ،یهو یه چیزی به ذهنم رسید! هادی، تو از کی اسمت رو عوض کردی؟ منم یه اسم اسلامی میخوام...!
✍🏻 نویسنده:شهید طاها ایمانی
♻️ #ادامه_دارد....
🆔 @Ebrahimhadi
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
💠حاج اسماعیل دولابی(ره) استاد اخلاق شهید ابراهیم هادی میفرمایند:
⇐🌸بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد ڪسی را در مراتب بندگی زود بالا برود.
⇐🌸 به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محڪم میبندد و او را درسختی قرار میدهد.
⇐🌸خود ما نمیدانیم ڪه آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میڪنیم یا در خوشی هایمان.
⇐🌸اڪثر ڪسانی ڪه به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
نسبت به بد حجابــے خانم ها خیلی ناراحت میشد بعد از ازدواجمان که به بازار میرفتیم حس میکردم راحت نیست به من گفت: خانم میشه من دیگه بازار نیام؟! وضع حجاب خانم ها نامناسبه.
از این شرایط ناراحت بود و میگفت: خانمها قرار با این پوشش به کجا برسن...
#شهید_سید_رضا_طاهر🌹
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
هدایت شده از فروشگاه کادویی چاپ هادی
🔘پیکسل و جاکلیدی طرح🔘
#رفیق_آسمانی_من (شماره ۱)
با بهترین کیفیت و قیمت مناسب
👈ارسال به تمام نقاط کشور👉
#پیکسل_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی
💠ثبت سفارش:
🆔 @Khademe_ebrahim
📞 09393612899
💠فروشگاه شهید ابراهیم هادی:
🆔 @Ebrahimhadi_Market
شهید ابراهیم هادی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 رفتم توی صف نماز ایستادم ، همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ، بی
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
#سرزمین_زیبای_من 🇮🇷
حالتش عجیب شد! تا حالا اونطوری ندیده بودمش، بدون اینکه جواب سوال اولم رو بده ، یهو خندید و گفت یه اسم عالی برات سراغ دارم ! امیدوارم خوشت بیاد ، حسابی کنجکاویم تحریک شد ،هم اینکه چرا جواب سوالم رو نداد و حالت چهره اش اونطوری شد ، هم سر اسم ! - پیشنهادت چیه؟ - جون ... [حرف ج را با فتحه بخوانید] - جون؟ ... من تا حالا چنین اسمی رو بین بچه ها نشنیده بودم ! - اسم غلام سیاه پوست امام حسینه ، این غلام، بدن بدبویی داشته و به خاطر همین همیشه خجالت می کشیده و همه مسخره اش می کردن ، توی صحرای کربلا ، وقتی امام حسین، اون رو آزاد می کنه و بهش میگه می تونی بری ، به خاطر عشقش به امام، حاضر به ترک اونجا نمیشه و میگه، به خدا سوگند، از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزه و پیوند بخوره، امام هم در حقش دعا می کنن ، الان هم یکی از 72 تن شهید کربلاست، تو وجه اشتراک زیادی با جون داری ...
سرم رو انداختم پایین، هم سیاهم ،هم مفهوم فامیلم میشه راسو ! - ناراحت شدی؟ سرم رو آوردم بالا ، چشم هاش نگران شده بود ، _نه ! اتفاقا برای اولین بار خوشحالم ،از اینکه یه عمر همه راسو و بدبو صدام کردن...
با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم ،می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم ، یه دفتر برداشتم و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ،هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم ،تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم، شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده ،هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود و استاد عملی سیره شده بود ، هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد ...
کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد! والسابقون شده بودیم ، به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره ،منم برای ورود به این رقابت ، پا گذاشتم جای پاش، سر جمع کردن و پهن کردن سفره ، شستن ظرف ها ؟ کمک به بقیه ، تمیز کردن اتاق و ... خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله ،مسابقه خوب بودن می شد ، چشم باز کردم ، دیدم یه آدم جدید شدم ،کمال همنشین در من اثر کرد !دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود ، تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد ، تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم ...
باورم نمی شد! حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود! اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود ، باور نمی کردم ، اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود! اولش که گفت فکر کردم شوخی می کنه ، اما حقیقت داشت ، هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود ، به راحتی به 10 زبان زنده دنیا حرف می زد و به کشورهای زیادی سفر کرده بود ، بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه،همه چیز لو میره ، پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه، حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره، اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه ؛ پدرش هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران، مخفیانه پسرش رو به اینجا می فرسته ، هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد ...
بهش گفتم:چرا همین جا توی ایران نمی مونی؟! نگاه عمیقی بهم کرد ، _شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ،من رو به ایران فرستاد، اما من شرمنده خدام ،پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه ، برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره ؛ وظیفه من اینه که برگردم ، حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو ، پدر خودم صادر کنه ! اون می خندید، اما خنده هاش پر از درد بود ، گذشتن از تمام اون جلال و عظمت و دنبال حق حرکت کردن، نمی دونستم چی باید بهش بگم؟ ناخودآگاه خنده ام گرفت ، یه چیزی رو می دونی؟ اسم من، مناسب منه اما اسم تو نیست ،باید اسمت رو میزاشتی سلمان یا ، هادی سلمان ...
- هادی سلمان؟ بلند خندید،این اسم دیگه کامل عربیه ! ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم ! تازه می فهمیدم چرا روز اول من رو کنار هادی قرار دادن،حقیقت این بود ، هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم ،مسیر و هدفی که قیمتش، جان ما بود ، من با هدف دیگه ای به ایران اومدم اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت ! امروز، هدف من، نه قیام برای نجات بومی ها،که نجات استرالیاست ! من این بار، می خوام حسینی بشم برای خمینی شدن باید حسینی شد...
✍🏻 نویسنده:شهید طاها ایمانی
#پایان
#التماس_دعا🌹
🆔 @Ebrahimhadi
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
🍃🌸☘🌼
🌼☘
☘
🌸
#خـانـهی_بیقـرآن
✨امام صادق عليه السلام می فرمایند :
خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
➊بركتش كم شده
(دائم مشکل مالی دارند)
➋فرشتگان آن را ترك مى كنند
(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود)
➌شياطين در آن حضور مى يابند.
(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.)
•| خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند |•
📚ڪافـے - ج۲
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
▪️دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
🌷ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
💫سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔سلام بر ابراهیم2
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
✅ ببخشیم تا بخشیده شویم ...
🔸 آیت الله مجتهدی تهرانی:
یکی از کار های جاهلانه "انتقام گرفتن" است، به شکرانه ی اینکه خدا بهت قدرت داده و میتونی انتقام بگیری، شکرش اینه که انتقام نگیری و عفوش کنی..
حالا او به شما یک بدی کرده ...
شما صرف نظر کن
اگر صرف نظر کنی
خدا هم در قیامت صرف نظر میکنه
🔹ما این همه گناه کردیم توقع داریم خدا ما را ببخشه و از ما بگذره اما کسی که به ما بدی کرده و اومده عذر خواهی هم میکنه حاضر نیستیم ببخشیم
❗️انسان باید گذشت داشته باشه
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد صحیح..
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
🌸دعای شب های پدر برای ابراهیم🌸
پدر شهید ابراهیم هادی زمانی که در قید حیات بودند، دائما از فرزندان خود به خوبی یاد می کردند.
اما می گفت ابراهیم را ویژه دعا میکنم. در نماز شب هایم از خدا می خواهم که او را در دنیا و آخرت سربلند کند.
✅ بی شک اگر دعای خیر پدر و مادری برای فرزندان باشد، او را رستگار خواهد کرد..
شادی روحش صلوات🌹
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
🍃 او هم منتظر برگشت ابراهیم هادی بود...
🌷با ابراهیم هادی دوست صمیمی بودند، دوستیشان به قبل از انقلاب برمیگشت، در دریاچه لار با هم ماهیگیری میکردند. از صد تا ماهی که میگرفتند ، تعداد کمی از ماهیها را برمی داشتند و بقیه را به نیازمندان میبخشیدند
🌷 در سال 1361 که خبر شهادت ابراهیم آمد، محمدرضا باور نمیکرد و میگفت: ابراهیم قویتر این حرفهاست که عراقیها بتوانند او را شهید کنند او زنده است . می گفت: اگر من شهید شدم، تمام وسایلم را به ابراهیم هادی بدهید
🌷قبل از عملیات کربلای10 با نیروهای مهندسی رزمی در منطقه بود و برای آماده کردن منطقه و ساخت خاکریز فرماندهی میکرد. بر اثر حملات دشمن، تعدادی از راننده لودرها به شهادت رسیدند؛ وقتی که احساس کرد، راننده لودر اضطراب دارد، لودر را از راننده تحویل گرفت و خودش مشغول به کار شد؛ او خاکریزها را درست کرد و پس از تکمیل، موقع برگشت مورد هدف گلوله توپ قرار گرفت؛ سرش قطع شد و به شهادت رسید.
🌹 شهید #محمدرضا_علیاوسط 🌹
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
@Ebrahimhadi-سر کنم با چای روضه لبمو تر کنم.Mp3
13.92M
#صوت #شب_جمعه
منو میکشه حسینجان،غم عشقتو به قرآن
چه کنم به غم دوری،تو عراقی و من ایران
🎤با نوای جواد مقدم
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
شبهای جمعه یادت نکنم میمیرم...😔
راستی حکایت این شب های جمعه چیست؟!
که بند بند دلم پاره میشود در یاد تو
شهر پیش چشمم قفس میشود
تنگ و تاریک
به هم پیچیده و سرد
من اینجا
میان این همه هیاهو و ماشین و دود و صدا
کجا پیدایت کنم!....
🌱دلم طلایی گنبدت را میخواهد
بشنو از میان این همه فاصله
صدای دلتنگی ام را....
سلام نازنینن اربابم...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #صلی_الله_علیک_یا_قمر_بنی_هاشم
@Ebrahimhadi
@Ebrahimhadi_Market
•••••••••••••••••••••••••••••••
🔘پیکسل و جاکلیدی🔘
طرح #رفیق_آسمانی_من
با بهترین کیفیت و قیمت مناسب
👈ارسال به تمام نقاط کشور👉
#پیکسل_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مجید_قربانی
⭕️جهت مشاهده نمونه های بیشتر و سفارش به کانال زیر مراجعه کنید:
فروشگاه شهید ابراهیم هادی👇
🆔 @Ebrahimhadi_Market
🆔 @Ebrahimhadi_Market
🆔 @Ebrahimhadi_Market