"مداحی" 🖤
#بخش_اول
"هر كس براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند هر چند يك نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود و هر كه در مصيبت ما چشمانش اشكآلود شود و بگريد خداوند او را با ما محشور خواهد كرد". مستدركالوسائل ج1 ص386
ابراهیم در دوران دبيرستان به همراه دوستانش هيئت جوانان وحدت اسلامي رو راهاندازي کرد و منشاء خير، براي بسياري از دوستان شد. بارها نيز به دوستانش توصيه ميكرد كه براي حفظ روحيه ديني و مذهبي از تشكيل هيئت در محلهها غافل نشويد آن هم هيئتي كه سخنراني محور اصلي آن باشد. يكي از دوستانش نقل ميكرد كه:" سالها پس از شهادت ابراهيم در يكي از مساجد مشغول فعاليت فرهنگي بودم.
روزي در اين فكر بودم كه با چه وسيلهاي ارتباط بچهها را با مسجد و فعاليتهاي فرهنگی حفظ كنيم كه همان شب، ابراهيم را در خواب ديدم. تمامي بچههاي مسجد را جمع كرده بود و ميگفت: "از طريق تشكيل هيئت بچهها را حفظ كنين" و بعد در مورد نحوه كار توضيح ميداد. ما هم اين كار را انجام داديم. ابتدا فكر نميكرديم كه بتوانيم موفق شويم. ولي باگذشت سالها هنوز ازطريق هيئت هفتگي با بچهها ارتباط داريم.
مرام و شيوه ابراهيم در برخورد با بچههاي محل نيز به اين صورت بود كه، پس از جذب به ورزش، آنها را به سوي هيئت و مسجد سوق ميداد و ميگفت:"وقتي دست بچهها رو تو دست امام حسين (ع) قرار بگيره مشكل حل ميشه و خود آقا نظر لطفش رو به اونها خواهد داشت".
کتاب سلام بر ابراهیم۱ 📚
#ادامه_دارد🔁
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••
"ما تو را دوست داریم" ❤️
#بخش_اول
پائيز سال شصت و يك بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اينبار نَقل همه مجالس توسلهای ابراهيم به حضرت زهرا (س) بود، هر جا ميرفتيم حرف از ابراهيم بود.
خيلي از بچهها داستانها و حماسهآفرينيهاي اون رو توي عملياتها تعريف ميكردن كه همه اونها با توسل به حضرت صديقه طاهره(س) انجام شده بود.به منطقه سوماركه رفتيم و به هر سنگري که سر ميزديم از ابراهيم ميخواستن كه براي اونها مداحي كنه و از حضرت زهرا (س) بخوانه. شب در جمع بچههاي يكي ازگردانها شروع به مداحي كرد صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طولاني شدن مجالس گرفته بود.
بعد از تمام شدن مراسم يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شوخي ميكردن و صداش رو تقليد ميكردن وچيزهائي ميگفتن كه خيلي ناراحت شد.ابراهيم عصباني شد و ميگفت:"من مهم نيستم، اينا مجلس حضرت رو شوخي گرفتن. براي همين ديگه مداحي نميكنم".
هر چه ميگفتم: "آقا ابرام، حرف بچهها رو به دل نگير، تو كار خودت رو بكن"، بيفايده بود آخر شب هم كه برگشتيم مقر، قسم خورد كه :"ديگه مداحي نميكنم".ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم.
کتاب سلام بر ابراهیم۱📚
#ادامه_دارد🔁
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••
"مجلس حضرت زهرا (س) "
#بخش_اول
به جلسه مجمعالذاكرين در مسجد حاجابوالفتح رفته بوديم،در جلسه اشعاري در فضائل حضرت زهرا (س) خوانده ميشد که ابراهيم اونها رو مينوشت، اواخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضهخواني كرد.
ابراهيم در حالتي كه از خود بيخود شده بود دفترچه شعرش رو بست و با صداي بلند گريه ميكرد؛ من از این رفتار و حالت گريه ابراهيم بسيارتعجب كردم! جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم ؛ در بين راه گفت:"آدم وقتي به جلسه حضرت زهرا(س) وارد ميشه بايد حضور خود خانم رو حس كنه چون جلسه متعلق به ايشونه" و بعد ديگه چيزي نگفت.
يك شب به اصرار من به جلسه عيدالزهراء رفتیم ، فكر ميكردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خيلي خوشحال ميشه. مداح جلسه ، مثلاً براي شادي حضرت زهراء(س) حرفاي زشت و نامربوطي رو به زبان ميآورد، اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم.
در راه گفتم:" فكر ميكنم ناراحت شدين درسته؟" ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي رو نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش رو تكان ميدادگفت: "توي اين جور مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه" و چند بار اين جمله رو تكرار كرد.
بعدها وقتي نظر علماء رو در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم.
کتاب سلام بر ابراهیم۱📚
#ادامه_دارد 🔁
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••••••