🔸يكي از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم.
🔹 ايشان گفت: قبل از انقلاب، يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلي خوشــمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم.
🔸بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه...
🔹 گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار، باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!!
📔 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
@Ebrahimhadi
@EbrahimhadiMarket
•••••••••••••••••••••••••••
🍃🌹 #سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃
✨ اینگونه نیکوکاران را جزای خیر میدهیم، به درستی که او از بندگان مومن ما بود.
#شهید_ابراهیم_هادی
#شادی_روحش_صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
💠 وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله، مرا به سوی ابراهیم هدایت کرد...
#یک_روایت_واقعی
🌺وقتی وارد دانشگاه شدم، خیلی از معنویات دور شدم. یکبار تصمیم گرفتیم با دوستان به سفر راهیان نور برویم.
🌸در یکی از شب ها پای صحبت راوی نشستم و خیلی افسوس خوردم که گذشته ام را تباه کرده ام. همان شب خواب دیدم که جنگی به پا شده. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله را دیدم که به من فرمودند: وارد سپاه ابراهیم شو.. با خودم فکر کردم منظور ایشان حضرت ابراهیم است.. اما ابراهیم یک جوان با چهره نورانی بود. بعد از خواب پریدم.
🌼روز بعد، راوی در کاروان گفت می خواهم کتابی را به شما معرفی کنم و بسیار از این کتاب گفت. وقتی کتاب را توزیع می کردند من به آن ها نگاه می کردم. تا اینکه کتاب را دیدم ،عکس روی کتاب برایم آشنا بود و نام کتاب هم یک راهنما برای تعبیر خوابم..
🍁 نام کتاب #سلام_بر_ابراهیم بود و جلد روی کتاب، هم حامل تصویری از شهیدی بود که در خواب دیده بودم..
🌹 صفحه اول کتاب را که باز کردم، دیدم نوشته شده: «تقدیم به ساحت نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»
و این شد که راهم را پیدا کردم و حالا سالهاست در لشکر ابراهیم هستم..
به کانال "شهید ابراهیم هادی" بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
❤️دوست داشتنت، سحرخيز ترين حس دنياست كه صبح ها پيش از باز شدن چشم هايم، در من بيدار ميشود...
#سلام_بر_ابراهیم🌷
کانال #شهید_ابراهیم_هادی | عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
🌱دل انگیز است صبحی
که خورشیدش نگاه توست..
#سلام_بر_ابراهیم ❤️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
باور کنند یا نه؛
من تو را از عمق باور دارم..
🍃دوباره در ابتدای راه....
از این نقطه ی آغاز....
نگاهم را به مرامت دوخته ام!
تویی که از بهشت خدا
هوای زمین را داری
سلام!
سلام بر توی ای ابراهیم 🌹
صدایم را داری؟!
دوباره آمده ام تا مثل همیشه
چون کوه پشت سرم باشی..🌱
ای صلابتت زبان زد همه ی
گوهرشناسان قرن زندگیم...
🔆ای ابراهیم! آنقدر میخواهم به هوای تو سر به هوا شوم که چون تویی بپرم تا هوای خدا🕊
ای ابراهیم هوایم را داری؟
سلام بر تو ای شهید زنده ی قرن!!!!!🌷
❤️ #سلام_بر_ابراهیم ❤️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
#سلام_امام_زمانم🌸
خوشا آنکس که مهدی(عج) یار او شد
رفیق مشفق و غمخوار او شد
اگر صد ها گره افتد به کارش
بدست او فرج در کار او شد
#سلام_بر_ابراهیم 🌹
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃
این خصلت گمنامی او بود که شد
آوازهی اویی که جهانیست از عشق
دنیا کهمرا اسیر و در بندش خواست
اوبود رهاکرد مرا بالو پرمشد تا عشق
او بود و نگاهش که دلم روشن شد
او بود و دلشکه عشقهم عاشق شد
مجموعه رفتار من این شد از عشق
جانم شهدا و هدفم اهدافش
این دست خودم نبود ابراهیم بود
دستم بگرفت و هادیم شد درعشق
#سلام_بر_ابراهیم🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
🦋 #آیتاللهبهجت(ره):
با کسی رفاقت کنید
که همین که او را دیدید،
به یاد خدا بیفتید...
و با کسانی که در فکر گناه هستند
و انسان را از یاد خدا باز میدارند، نشست و برخواست نکنید.
#سلام_بر_ابراهیم🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
https://eitaa.com/joinchat/1500184576C4a4b519be8
نمے رود از اﯾﻦ ﻓﻀﺎ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن
هوای ﺗﻮ،صدای ﺗﻮ، ندای ﺗﻮ
ﺗﻤﺎم ﺧﺎﻃــــرات ﺗﻮ❤️
تو ﺑﺎ منی و ﺑﻮدﻧﺖ ز ﯾﺎد ﻣﻦ نمیرود
ﺗﻮ رﻓﺘﻪای و روح ﺗﻮ از اﯾﻦ دل ﺷﮑﺴﺘﻪ ام
دمی ﺑﺮون نمیرود...🍃
#سلام_بر_ابراهیم 💐
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_امام_زمانم🌸
خوشا آنکس که مهدی(عج) یار او شد
رفیق مشفق و غمخوار او شد...
اگر صد ها گره افتد به کارش
بدست او فرج در کار او شد
#سلام_بر_ابراهیم 🌹
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠مسلمان شدن دختر مسیحی به سبب آشنایی با شهید ابراهیم هادی💠
✍ راوی: خواهر شهید
🔸خانم جوانی با من ارتباط گرفت و گفت: باید ماجرایی برای شما نقل کنم. ابراهیم نگاه من را به دنیا و آخرت تغییر دادو...
تغییری در روند زندگیش ایجاد شده و... اما تغییرات این خانم شگفت آور بود.
🔹این خانم جوان گفت: من دینم مسیحی است از اقلیت های مذهبی ساکن تهران و وضعیت مالی ام خیلی خوب بود. به هیج اصول اخلاقی و حتی اصول دین خودم پایبند نبودم. هر کار زشتی نبود که در آن وارد نشده باشم! هرروز بیشتر از قبل در منجلاب فرو می رفتم.
🔸دو سه سال قبل؛ در ایام عید نوروز با چند نفر از دوستان، تصمیم گرفتیم که برای تفریح به یک قسمت از کشور برویم. نمی دانستیم کجا برویم شمال. جنوب. شرق. غرب و...
🔹دوستانم گفتند بریم خوزستان هم ساحل دریا دارد و هم هوا مناسب است. از تهران با ماشین شخصی خودمون راهی خوزستان شدیم بعد از یکی دو روزی به مقصد رسیدیم. شب که وارد شهر شدیم؛هیچ هتلی و یا مکانی را برای اقامت پیدا نکردیم. یکی از همراهان ما گفت: فقط یه راه داریم بریم محل اسکان راهیان نور.
همگی خندیدم. تیپ و قیافه ما فقط همان جا رو میخواست! کمی طول کشید تا مسئول ستاد راهیان نور ما رو پذیرفت.
🔸یک اتاق به ما دادند وارد شدیم؛ دور تا دور آن پر از تصویر شهدا بود. هریک از دوستان ما به شوخی یکی از تصاویر شهدا را مسخره میکرد و حرف های زشتی میزد و...
🔹تصویر پسر جوانی بر روی دیوار نظر من را جلب کرد من هم به شوخی به دوستانم گفتم: این هم برای من!
صبح که خواستیم بار دیگه به چهره این جوان شهید نگاه کردم. برخلاف بقیه نام اون شهید نوشته نشده بود. فقط زیر عکس این جمله بود: [ دوست دارم گمنام بمانم]
🔸سفر خوبی بود. روز بعد در هتل و... چند روز بعد به تهران برگشتیم. مدتی گذشت و من برای تهیه یک کتاب به کتابخانه دانشگاه رفتم دنبال کتاب مورد نظر میگشتم؛ یکباره بین کلی کتاب یکیشون نظرم جلب کرد. چقدر چهره این جوان روی جلد برای من آشناست!؟
خودش بود. همان جوانی که در سفر خوزستان تصویرش را روی دیوار دیدم. یاد شوخی های آن شب افتادم ؛ این همان جوانی بود که میخواست گمنام بماند. این کتاب از مسئول کتابخانه گرفتم. نامش #سلام_بر_ابراهیم بود. و نام او ابراهیم هادی بود.
🔹همینطوری شروع به خواندن کردم. به اواسط کتاب رسیدم ؛ دیگر با عشق میخواندم. اواخر کتاب که رسیدم. انگار راه جدید در مقابل من ایجاد شده بود.
من آن شب به شوخی میخواستم ابراهیم را برای خودم انتخاب کنم؛ اما ظاهرا او مرا انتخاب کرده بود! او باعث شد که به مطالعه پیرامون شهدا علاقمند شدم و شخصیت او بر من تاثیر گذاشت ومن مسلمان شدم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠 یدالله 💠
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.
يكي از دوســتان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلا تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار مي ايستاد. يه كوله باربري هم ميانداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو یدالله صدا كنيد!
گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشــون "قهرمان واليبال و كشــتيه"، آدم خيلي با تقوائيه، براي شكست نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبت هاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل جور در نمي آمد.
📔 #سلام_بر_ابراهیم۱
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
🌱چه کنم دست خودم
نیست که یادت نکنم🌷
🌿خواستی دل نبری
تا به تو عادت نکنم🌹
#سلام_بر_آشنای_آسمانها
#سلام_بر_ابراهیم❤️
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠استاد رائفی پور:
✨خیلیا میگن من با کتاب #سلام_بر_ابراهیم تغییر کردم؛
خب زندهس که اثر داره...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠 وقتی ابراهیم هادی واسه بچه محلش آستین بالا میزنه...😍
🟡عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
🟢چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.
دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت.
ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو
اگه واقعا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
🔵جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه.
🟣ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي و خوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد.
اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد.
و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند.
حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم!
⚪️ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
يک ماه از آن قضيه گذشــت،ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود.آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست.
🟠رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند.
📔 منبع کتاب #سلام_بر_ابراهیم
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
دوست داشتنت❤️
نهال زیبایی است در دلم
كه هر روز چند شاخهاش با
هوای عشق تو شكوفه میدهد..!🌱
سلام بر پهلوان بی مزار
#سلام_بر_ابراهیم 🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_بر_ابراهیم
همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا #نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه.
با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل #نماز_اول_وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💠استاد رائفی پور:
✨خیلیا میگن من با کتاب #سلام_بر_ابراهیم تغییر کردم؛
خب زندهس که اثر داره...
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
دوست داشتنت❤️
نهال زیبایی است در دلم
كه هر روز چند شاخهاش با
هوای عشق تو شكوفه میدهد..!🌱
سلام بر پهلوان بی مزار
#سلام_بر_ابراهیم 🌷
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#سلام_بر_ابراهیم
🌀کسی که دنبال عزت خدایی است نخست باید با خدایش رفاقت کند؛ باید از خیلی چیزها بگذرد، حساب و کتاب خیلی موارد را بکند و حواسش باید خیلی به زندگی و اطرافیانش باشد. خدا دست کسی را میگیرد که دستانش را برای بندگی باز کرده است و دست نیازمندان و گرفتاران را گرفته باشد. وارد شدن به این مسیر کار سخت و دشواری است که زمینهاش #کُشتنِ_نَفس و #خودسازی است.
☘باید زندگیات را وقف خدایت کنی، از خودش بخواهی تا او دستگیرت باشد درست شبیه کاری که شهید #ابراهیم_هادی کرد. او در زندگیاش تنها با خدایش معامله میکرد. نزدیکترین رفیقش پروردگارش بود و در آخر خدا، ابراهیم را در زمره عزتمندترین و محبوبترین بندههایش قرار داد.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_بر_ابراهیم
ابراهیم روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات، اجازه می داد که حریف او را خاک کند!
به او اعتراض می کردم که چرا فلان فن را نزدی؟ می گفت: "خب این بنده "خدا" هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش را خاک کند."
من واقعا نمی فهمیدم که ابراهیم چی میگه؟! مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 انیمیشن | یه کشتی متفاوت از #رفیقشهیدمابراهیمهادی
براساس داستان پوریای ولی از کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۱
🎙 باصدای گزارشگر کشتی آقای هادی عامل
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
▫️ ابراهیم هیچ وقت از کلمه «من» استفاده نمی کرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو می کرد. مثلاً زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش می گذاشت و جا به جا می کرد.
💦 حتی یک بار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد. ابراهیم از این کارها خیلی انجام می داد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک می دید. می گفت: این کارها رو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم.
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
#سلام_بر_ابراهیم
🔹بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد.
🔸به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می شویم.» ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi