eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
717 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
من در سبد صبح، سلامی دارم با تابش خورشید، پیامی دارم از هستی عشق، هستم پا برجا با عشق تو آقا، دوامی دارم! #یابن_الحیدر_ادرکنی❣ 🆔 @Ebrahimhadi
نگاهت.. لــبــخــنــدت..❤️ گرمـا و روشنی ست🍃 ڪه جان مےبخـشد مرا ..💫 سلام بر پرستوی گمنام کانال کمیل🕊 سلام بر هادی دل‌ها ابراهیم هادی❣ 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام نفیس💠 ✍هركه خوش دارد دعايش هنگام سختى مستجاب شود، هنگام آسايش، بسيار دعا كند. ✅ امام صادق علیه السلام 📚کافی ج۲، ص۴۷۲، 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام شهید💠 ✍حرف آخرم این است که تنها برای رضای خدا کار کنید و به دستورات قرآن عمل کنید❤️ شهید هادی زنگی آبادی 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 41 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 41
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۶۴ راوی : مجید کریمی 🌿"خبر شهادت" اولين روزهاي دي ماه 1375 بود. در مقر تيپ یک، در گرگان، مشغول فعاليت بودم. سيد تماس گرفت. طبق معمول شروع به شوخي و سر كار گذاشتن و ...كرد. خيلي خنديديم. بعد گفتم:((سيد، پاشو بيا اينجا. خيلي دلم برات تنگ شده.)) گفت:((من هم؛همين طور، اما ببينم چي ميشه.)) چند روزي از اين صحبت گذشت. يكي از رفقا از ساري برگشته بود. اومد پيش من و گفت:((تو مسير برگشت. تو شهر ساري خيلي معطل شدم! جلوي بيمارستان امام(ره) خيلي شلوغ بود. اونقدر جمعيت و ماشين آنجا بود كه خيابان بسته شد. من هم وقتي جلوي بيمارستان رسيدم سؤال كردم:((اينجا چه خبره؟!))گفتند:((يكي از جانبازها حالش بد شده و آوردنش اينجا. اين جمعيت هم براي ملاقات اين جانباز اومدن!))گفتم:((اين همه آدم!؟ مگه اون كي بوده؟!))گفتند:((يه جانباز به نام علمدار!)) تا گفت علمدار يك دفعه نفس توي سينه ام حبس شد. نكنه ... بعد با خودم گفتم:((نه، سید که حالش خوبه، اما مصطفي، پسرعموي سيد مجتبي جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بيمارستان.)) همان موقع زنگ زدم محل کار سيد مجتبي تو لشکر 25 کربلا. آقايي گوشي را برداشت و گفت:((سيد مجتبي بيمارستان هستند.)) با خودم گفتم حتما رفته دنبال كار سید مصطفي. يك ذره هم احتمال نميدادم كه براي سيد مجتبي اتفاقي افتاده باشه. روز بعد هم دوباره زنگ زدم اما كسي گوشي را برنداشت. آن موقع هم مثل حالا تلفن همراه نبود. شب آماده خواب شدم. تازه چشمانم گرم شده بود كه يكباره خودم را در يك بيابان ديدم! تا چشم كار ميكرد صحرا بود و لحظات غروب خورشيد.كمي جلوتر رفتم. از دور گنبد يك امامزاده نمايان شد. كاملا آنجا را ميشناختم؛ امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر بود. اما اطراف امامزاده فقط بيابان ديده ميشد. خبری از شهر نبود. وقتي به جلوي امامزاده رسيدم. با تعجب تعداد زيادي رزمنده را با لباس خاکی ديدم. مثل لحظات اعزام دوران جنگ. همه با لباس هاي خاكي دوران دفاع مقدس كنار هم بودند. هر رزمنده چفيه اي به گردن و پرچمي در دست داشت. نسيم خنكي ميوزيد. در اثر نسیم همه پرچم ها تكان ميخورد و صحنه زيبايي ايجاد ميشد. جلو رفتم و به چهره رزمندگان خيره شدم. با تعجب ديدم كه خيلي از آنها را ميشناسم. آنها از شهداي شهر بابلسر بودند! در ميان آنها يكباره پدرم را ديدم! او هم از رزمندگان اعزامي از بابلسر بود كه در منطقه عملياتي والفجر 6 در سال 1362 به شهادت رسيده بود.من دوازده سال بیشتر نداشتم که پدرم شهید شد.یکی از دلایلی که سید مجتبي، من و برادر كوچكم را خيلي تحويل ميگرفت به همين دليل بود. سال 1373 هم كه پيكر پدرم بازگشت باز هم سيد بود كه با حضور خود، مراسم تشييع پيكر پدرم را معنوي تر كرده بود.با خوشحالي به سمت پدرم رفتم و سلام كردم. او يك دسته گل زيبا در دست داشت. مثل ديگر افراد به انتهاي افق خيره شده بود. بعد از حال و احوال پرسيدم:((پدر منتظر كسي هستيد؟!))گفت:((بله.)) من هم با تعجب گفتم: ((كي!))گفت: ((رفيقت، منتظر سيد مجتبي علمدار هستيم.)) با ترس و ناراحتي گفتم:(( يعني چي؟ يعني مجتبي هم پريد!)) گفت: ((بله، چند ساعتي هست كه اومده اينطرف.)) بعد ادامه داد:((ما اومديم اينجا براي استقبال سيد. البته قبل از ما حضرات معصومين و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اوليا خدا و بزرگان دين در كنار او هستند.)) اين جمله پدرم كه تمام شد با ترس و نگراني از خواب پريدم. به منزل يكي از دوستان در ساري زنگ زدم. پرسيدم: ((چه خبر از سيد مجتبي!))كلي مقدمه چيني كرد. من هم گفتم: ((حقيقت را بگو، من خبر دارم كه سید شهيد شده!)) او هم گفت:((سيد موقع غروب پريد.)) ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
💠کلام نفیس💠 ✍این غلط است اگر بگوییم دین گفته دنیا آنقدر بی ارزش است که حتی یک دروغ هم برایش نباید گفت، یک خیانت و ظلم هم نباید برایش کرد... ✅تفسیر صحیح این است که دین آنقدر به اصول و حقوق و به عقیده و ایمان و اخلاق اهمیت میدهد که میگوید بخاطر این ها از دنیا و مافیها باید گذشت... شهید آیت الله مرتضی مطهری 🆔 @Ebrahimhadi
ای شــهـید؛🌷 دخیـــل می بـــندم! نه اینکه گره بگشایی!🌿 میبندم که رهایم نکنی.. عمری است دستم را گرفته ای... رها مکن..🙏 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام شهید💠 ✍بر اساس آیه مبارکه 156 سوره بقره: "الذین اذا اصابتهم مصبیه قالو انا الله و انا الیه راجعون" آنگاه که هر مصیبتی به آن ها رسد صبوری کنند و گویند ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم... صبر را سرلوحه خود قرار دهید و بدانید که هرکسی از دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی میماند خدای متعال است...❤️ شهید محمدرضا دهقان 🆔 @Ebrahimhadi