eitaa logo
عدالت‌خواهی
524 دنبال‌کننده
81 عکس
6 ویدیو
6 فایل
به یاد برادر عزیزم حبیب‌الله سلیمانی: https://iporse.ir/6159236 @habibollah1 @edallatkhahi @keivansoleimani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 در آستانه عصیان/ خطا در تشخیص و تحلیل طبقه مستصعف جامعه 🔸 عموم اهالی تحلیل و تصمیم و مسئولیت، از واقعیت زندگی و افکار و علایق اقشار مستضعف جامعه اطلاع دقیق و مستند ندارند و دچار نوعی خوش بینی خیالی محافظه کارانه هستند. حتی بسیاری از مدعیان عدالتخواهی هم اطلاع دقیق و تجربه همزیستی غیرتصنعی همدلانه با این طبقات را ندارند. بگذریم از بخش قابل توجهی که اصلا دغدغه این چنینی ندارند! 🔸 طبق تجربه شخصی و چندین ساله زندگی و کار در مناطق محروم چندین استان مختلف، باید گفت شرایط زیستی و فکری و اخلاقی و اعتقادی این بخش از جامعه، اصلا به نحوی که از دور و یا در نگاه کوتاه و کلیشه ای به نظر می رسد یا در نشریات و رسانه ها و سخنرانی ها معرفی میشود، نیست. 🔸 بخش قابل توجهی از مردم این مناطق فقیر، عملا و عمیقا دچار کفر و نفرت جمعی شده اند و بدون شک، تبعیض وخیم اقتصادی و شکاف شدید طبقاتی و فساد گسترده ساختاری و تحریم پنهان فرهنگی، عوامل اصلی مسائلی همچون فشار شدید معیشتی و کفر جدی اعتقادی و یأس وسیع سیاسی و آشفتگی متشنج اجتماعی هستند. 🔸 تحلیل گران و تصمیم گیران و مسئولان، مخصوصا از طیف متمایل به نظام و انقلاب، یک قسمت از طبقه متوسط را ضعیف ترین طبقه جامعه در نظر گرفته و کل تحلیل هاشان را روی همین تقسیم بنا میکنند و در واقع طبقه واقعا و کاملا فقیر جامعه را کلا نادیده میگیرند، و همین جفای دیگری است در حق این قشر مظلوم، فقر آنها حتی دیده و کفر آنها حتی تحلیل نمیشود، چه برسد به رسیدگی و رسانه ای شدن و تلاش برای رفع. 🔸 این تحلیل گران و تصمیم گیران، کارمندان معمولی قسمت های مختلف دولتی و نیمه دولتی و دیگر ساختارهای حکومتی، و حوزویان چندجامشغول و برخی رده های پایین سپاه و ارتش و نیروی انتظامی و این سنخ شغل ها را که معمولا به طریقی سهمشان را هرچند حداقلی و احتمالا حلال، از سفره نظام و انقلاب برمیدارند، و در مجموع وضع معیشتی و حتی امنیتی و محیطی شان از قشر پایین تر بهتر است، طبقه ضعیف جامعه تصور کرده و مدعی میشوند: ببینید فقرا حامی انقلاب و نظامند و پابرهنگان تا آخر با ما هستند و..! 🔸 طیف دیگر هم یا عموما این طبقه را نمی بینند و یا نمیخواهند که ببینند (شاید چون ردپای خودشان را در ایجاد و تشدید بحران موجود در این طبقه مشاهده میکنند) و یا اگر می بینند، اکثرا با نگاه ابزاری و تبلیغاتی و برای ارتقاء جایگاه اقتصادی/سیاسی/اجتماعی خودشان با آنها برخورد میکنند. 🔸 طبقه مستضعف جامعه را در محله های فقیرنشین هرمزگان و بوشهر و یاسوج و خوزستان و چهارمحال و بختیاری و سیستان و بلوچستان و کرمان و ... باید پیدا کرد که دنیا و آخرتشان باهم قربانی شده و میشود. اگر به این مناطق تشریف ببرند و مدتی به عنوان یکی از آنها زندگی کنند؛ فقر و کفر و نفرت و یأس و در یک کلمه جهنم را به چشم خود خواهند دید. 🔸 بسیاری از مردم این مناطق دارای شرایط حداقلی زندگی عادی هم نیستند و به سختی به سخت ترین شغل ها با کمترین درآمد دسترسی موقت پیدا میکنند و خانواده هایشان در بدترین شرایط معیشتی ممکن به سر می برند و فرزندانشان در همین شرایط متولد شده و اگر زنده بمانند، زندگی! میکنند. 🔸 استمرار این بی توجهی، تهدیدی جدی برای وجهه دنیوی و اخروی جمهوری اسلامی ایجاد خواهد کرد. این مطلب را میتوان انکار کرد و در خوش خیالی راحت طلبانه (که احتمالا بی نسبت با جایگاه اقتصادی_اجتماعی نیست) به سر برد، و یا پذیرفت و در حد توان برای بهبود و حل آن فکر و اقدام کرد. 🔸 البته این تذکر خطاب به آن دسته از متفکران و تصمیم گیران و مسئولانی است که دغدغه دنیا و آخرت مردم و مخصوصا محرومین را دارند، وگرنه مسئولینی که مشغول کش و قوس برای قدرت و زد و بند برای ثروت هستند، و اساتید و فضلایی که مشغول تحقیق تخریبی و تفلسف تخدیری هستند، حسابشان جداست! 🔸 واضح است که بخشی از مردم این مناطق، همچنان راسخ ترین و صادق ترین حامیان و وفاداران به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران هستند؛ اما این به معنای انکار آن بخش سرخورده در آستانه عصیان، و عدم نارضایتی اعتراض آمیز بخش امیدوار، نیست. ✍ کیوان سلیمانی 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💎 حسین جانِ جهان است؛ جهان تشنه حسین است.. 💠 هستی‌شناسی؛ 🔹 اگر عالَم را بیهوده یا هیچ و پوچ یا سردرگم و حیران نپنداریم و برای آن معنا و معنابخشی قائل باشیم، می‌توانیم برای جهان، جان و حیات در نظر بگیریم؛ جهان مرده و جهان زنده تعریف کنیم و در جست‌وجوی عوامل جان‌بخشی به جهان اجتماعی باشیم. 💠 انسان‌شناسی؛ 🔹 به جز بخش محدودی از صاحب نظرانِ تاریخ که انسان را صرفا مادی و تک‌بعدی پنداشته اند، اکثریت متفکران و اندیشمندان با عقاید متفاوت، انسان را دارای دو بعد و دو ساحتِ وجودی دانسته اند؛ روح و جسم، جان و تن، عین و ذهن و دیگر بیان ها. 🔹 ضمنا در اکثر این نظر و نظریه‌ها، حیات و اصل و اساسِ انسان را بُعد غیرِخاکیِ آن می‌دانند. از طرفی قائل شدنِ ابدیت برای این جنبه از وجود آدمی، اهمیت بی‌نهایتی به آن می‌بخشد و نوع و سطح و کیفیت آن تاثیر همیشگی به دنبال خواهد داشت. 💠 رفتارشناسی؛ 🔹 سه گونه کردار یا کنش یا رفتار از انسان سر میزند: عمل، احساس و اندیشه. 💠 هستی‌شناسی جامعه؛ 🔹 هم‌زیستیِ افراد یا خانواده‌ها که منجر به تشکیل ساختارهای ارتباطی می‌شود را جامعه می‌گوییم؛ حیات جمعی انسان‌هایی که به گونه‌ای "باهم" زندگی می‌کنند و این با هم بودن در سه قالب و فرایند فکری، احساسی و رفتاری جریان می‌یابد. 💠 حسین‌شناسی؛ 🔹 اگر جهان اجتماعی را یک واحدِ دارای روح و جسم در نظر بگیریم؛ حیاتِ جهان را وابسته به کیفیتِ اعمال و احساسات و اندیشه‌های جمعیِ آن می یابیم و آنچه باعث شود این مجموعه‌ی رفتاریِ متشکل از عمل و احساس و تفکر، به سوی خروج از محدودیت و رشد حرکت کند؛ حیات‌بخشِ جهان و یا به بیانِ بهتر "جان جهان" می‌نامیم. 🔹 این جان‌بخشی به هر نحوی و توسط هر شخص یا گروهی، مطلوب و تعالی‌بخش است اما میزان و شدت تاثیرگذاری، و وسعتِ میدانِ این تاثیرگذاری متفاوت است و معمولا به افراد و گروه‌های خاصی لقب نجات‌دهنده و حیات‌بخشِ جهان داده می‌شود. شخصیت‌هایی که بر گستره‌ی وسیعی از جهانیان تاثیر گذاشته و افکار و اعمال و عواطف آنها را به سوی تعالی، عقلانیت و بی‌نهایت هدایت می‌کنند. 🔹 از این چهره‌ها در طول تاریخ و در سرزمین‌های متفاوت، حضور داشته و دارند، اما شخص و مکتبی که اعتراف حداکثری اندیشه‌های متفاوت از اقشار متفاوت را به دنبال داشته؛ حسین ابن علی علیه السلام و مکتبِ عشق و عقل ایشان می‌باشد. حضرت سیدالشهدا، امام مومنان و حبیب عارفان و اسوه‌ی آزادگان و آزادی‌خواهانِ عالم و سرآمدِ مصلحانِ واقعی تاریخ بوده‌اند و در بیداری دل‌ها و زنده کردنِ دل‌مرده ها و امیدبخشی به مظلومانِ عالم، شخصیت بی‌بدیلی بوده و هستند. این همه تحسین عالمان و مبارزان جهانی، اتفاقی نبوده است. 💠 جامعه‌شناسی تغییر اجتماعی؛ 🔹 در جریان‌سازی و تغییرِ مسیرها و فرایندهای اجتماعی، احساسات جمعی نقش منحصربه‌فردی دارند که البته در عصرِ اخیر معمولا با نگاهِ منفی دیده شده‌اند و یا سرکوب شده‌اند یا منحرف و یا در نطفه، خفه! و یا از طرف دیگر سر از افراط‌های رنگارنگ شرقی یا غربی درآوردند و به همین دلیل همواره با شکست یا عقب‌گرد همراه بوده‌اند. 🔹 نکته‌ی برجسته در نهضت و قیام عاشورا، هم در زمان وقوع و هم در استمرار و گسترشِ آن در تمام طول تاریخ، ظرفیت و قابلیتِ تهییج و احیای احساساتِ صحیح جمعی است. این قابلیت هنگامی اهمیت مضاعف می‌یابد که هماهنگ و مبتنی بر عقلانیت باشد و به تعبیری نماینده و نمایان‌گر بهترین نمونه از عشقِ عقل‌بنیاد باشد. در عصر ما که دسته‌ای خاموش و کرخت و دسته‌ای متوسل به بیراهه‌های افراطی شده‌اند، این عنصر حیاتی اگر صحیح و حساب‌شده تولید و مدیریت شود؛ تغییرِ صحیحِ جهان، رویا نخواهد بود. 🔹 پیاده‌روی جهانی اربعین همچون "معجزه تمدنی قرن21"، نشانه و نوید تغییرات انقلابی جهانی و تمدن‌سازی نوین اسلامی است. ✍ کیوان سلیمانی 🔸 اربعین ۱۳۹۶ @edallat
💠 بست نشینی؛ امحای عدالت علیه عدالت 🔹 نقدی بر مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" ♦️ مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" نوشته محمدحسین بادامچی از وجوه متعددی قابل نقد است که تنها به چند وجه آن اشاره میشود؛ 🔴 یادداشت با ترکیب "نهاد دین" آغاز میشود، همین کلیدواژه همراه با تأمل در کلیت متن و توجه به دیگر نوشته های نویسنده، نشانه یکی از اشتباهات ریشه ای نویسنده و همفکران او در تحلیل است؛ 🔺 تصور کردن دین به عنوان صرفا یک نهاد در عرض دیگر نهادها و نگاه نهادی به دین. این نگاه دستاورد اندیشه سوبژکتیو مدرن به ویژه جامعه شناسان دین نسبت به جهان و پدیده های اسلامی است که در دوران معاصر در طیف های مختلفی از جریانات روشنفکری و دانشگاهی رواج داشته و همواره به تقلیل دین و امر دینی انجامیده است. 🔺 اولین و مهم ترین مقتول این نگاه بُعد قدسی دین آن هم در سطح کلان جمعی است. نمونه آشناتر این نگاه در میان جامعه شناسان جوانی که ذیل ایده های دکتر سارا شریعتی در پی تحلیل دین و جامعه دینی هستند، قابل مشاهده است. 🔺 فرانهادی بودن حقیقت معنوی، معرفتی و حتی اجتماعی دین به معنی عدم نهادمندی و نفی نسبت میان نهاد و دین نیست؛ اما دین قابل تقلیل به نهاد هم نیست بلکه میتوان از ساختار نهادی در جهت اهداف دینی استفاده کرد. دین، نهادی در عرض دیگر نهادها نیست بلکه در بطن تمام نهادها جاریست و روح نظام و جامعه دینی است. دین ابزار نظام دینی نیست بلکه برعکس. 🔺 البته ادعا نمیشود که این نسبت ها و ارتباط ها به تمامی محقق شده اما انقلاب و جمهوری اسلامی با چنین ایده و نگاهی طراحی و عملیاتی و پیگیری شده است و برای نقد آن هم باید این حقیقت را در نظر گرفت. 🔴 بند دوم متن با این ادعا شروع میشود که "خواسته یا ناخواسته این نهاد سترگِ مقاومت، بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی در هم شکسته شد و با ادغام کامل نهاد دین و روحانیت در حاکمیت، ملّت آخرین و مهمترین ملجأ و پناه خویش را از دست داد." 🔺 این عبارات هم اشتباهات ریشه ای دیگری را آشکار میکند، گویا نویسنده به سکولاریسم عریان _حداقل در عصر پساانقلاب_ معتقد است که تشکیل نظام جمهوری اسلامی را نه اعتلای دین که نابودی آن میداند و گویا چشم خود را بر حقیقت آشکار مردمی بودن انقلاب اسلامی و اعتماد بی نظیر مردمی به ایده جمهوری اسلامی بسته است و جمهوری اسلامی را مختص طبقه اقلیت معرفی میکند. این تلقی یادآور برخی شبهات اوایل انقلاب است که مفصلا پاسخ داده شده است. (برای نمونه رجوع شود به کتاب آینده انقلاب اسلامی شهید مطهری و به ویژه پاسخ استاد به اشکالات آقای رحیمی سوسیال دموکرات) 🔺 برپایی انقلاب و جمهوری اسلامی نه نابودکننده دین و ناامیدکننده مردم از دین بلکه احیاکننده دین حقیقی و تجسم بخش امید امت برای رهایی از قرن ها استبداد و استعمار و نویدبخش رهایی دیگر امت های مسلمان و مستضعف بوده و هست. 🔺 وجود ضعف ها و نقص های جدی و مهم در بین مسئولین و حتی ساختارهای جمهوری اسلامی نباید باعث فراموشی حقیقت و اهداف متعالی انقلاب و جمهوری اسلامی شود، اشتباهی که نویسنده به شدت و احتمالا ناشی از تجربه های تلخ سیاسیِ مطلوبِ سلیقه اش به آن گرفتار شده است. 🔺 جالب است که نویسنده در سخنان خود در میان بست نشینان، آنها را آخرین جمعی معرفی میکند که با زبان دین و انقلاب و امام در پی عدالتخواهی هستند اما مشخص نیست از کدام دین و امام و انقلاب سخن میگوید که با دین سکولار و امام مستبد و انقلاب طبقاتی قابل جمع است! 🔴 نویسنده در ادامه مدعی میشود "اکنون جامعه‌ی سابقاً دین‌بنیاد ایران در فقدان یک سنت مدنی-اخلاقی سکولارِ جایگزین، از اعماق قلب خود سردی و پوچی ناشی از برکشیده شدن دین را احساس می کند." 🔺 نویسنده طبق تلقی تقلیل گرایانه خود از دین و جامعه دینی، جامعه ایران را سابقا دین بنیاد و اکنون دین گریز و پوچ گرا و بی پناه معرفی میکند؛ فارغ از چشمپوشی نویسنده از نشانه های کم نظیر کنش های جمعی دینی در مقیاس تمدنی همچون پیاده روی اربعین و در عین پذیرش نشانه های دین گریزی و ناامیدی در اقشاری از جامعه، باید گفت اتفاقا جامعه ایران در گذشته و پیش از ایجاد امواج انقلابی در قرن معاصر دچار نقص دینداری بوده و در فرایند انقلاب و دفاع مقدس و تا کنون توانسته این نقص را تا حدی مرتفع کند و موفق به احیای دین در عرصه سیاسی و اجتماعی شود. 🔺 فاصله داشتن جامعه و نظام اسلامی با وضع مطلوب امری بدیهی است که نیاز به همتی همچون همت امت ایران در مراحل مختلف انقلاب دارد، اما این همت هم ناشی از هویت ایرانی_اسلامی امت و با خیزش هماهنگ جامعه حوزوی_دانشگاهی منجر به حرکتی اصلاحی در ادامه انقلاب خواهد شد و نه حرکتی احساسی ناشی از جریانات روشنفکری و التقاطی و حزب اللهی عرفی و... @iisociology
🔴 🔻 وقتی خودت و فکرت و حزبت و تاریخت و وجودت در جهت تولید و بازتولید و تشدید و تبلیغ و تقویت و و و و و باشه بعد وقتی که خون مردم به جوش اومده باشه و از چکمه خون آلود شما که سالهاست بیخ گلوشون جا خوش خورده احساس خفگی کرده باشن و بخوان فارغ از فضای مه آلود تبلیغاتی شما اعتراضی کنن و فریادی بزنن؛ خیلی وقاحت میخواد که نقاب پیچیده رو بزنی و پرچم رو هم بلند کنی! 🔴 @iisociology
💠 یکی از اَشکال پُراِشکال عدالتخواهی های ضدعدالت، تقلیل عدالت به منهای فقر توسط تفکیکی هاست که تا سطح هنرمندان سطحی و دانشجویان تشکلی هم نفوذ پیدا کرده است. 💠 @iisociology
💠 #اشرافیت_مذهبی یکی از تحریفات پیوندمبارک دین و سیاست در انقلاب اسلامی است؛ تحریفی همچون پیوندنامبارک #جامعه_شناسی_تشیع که فرزندش تجویز دین ستیزی شبه علمی و ترویج سکولاریسم دینی! است 💠 @iisociology
🔴 خودِ نمازجمعه ها نرده شده اند! 🔻 برداشتن نرده های اماکن نمازجمعه که مسئولین و مردم شرکت کننده در نمازجمعه را از هم جدا میکرد اقدامی مبارک است اما مسئله مهم تر این است که خود نمازجمعه ها و دیگر مناسک به طریقی متفاوت تبدیل به نرده ای بین عموم مردم عادی و اقشار خاصی از مسئولین و مردم نزدیکتر به نظام شده اند؛ 🔻 نرده ای که این بار مسئولین از میان برنمیدارند بلکه باعث میشوند مردم در میان بکشند؛ ترک و گاه طرد و حتی تمسخر مناسک جمعی و جمع مقید به مناسک توسط بخش قابل توجهی از مردم باعث تبدیل شدن این مناسک در بین الاذهان آنها (فارغ از میزان صحت) به عنوان نمادهای مرزبندی میان مردم غیرحکومتی (که مورد ظلم، کم لطفی یا فراموشی قرار گرفته اند) و اقشار حکومتی (که به زعم آنها احتمالا از طرف حکومت و دین منفعتی به دست می آورند) شده است. 🔻 مگر چند درصد از مردم در نمازجمعه ها شرکت میکنند که برداشتن نرده های نمازجمعه نماد برداشتن فاصله مسئولین و مردم شود؟ اتفاقا در ذهنیت (نه لزوما و کاملا مبتنی بر واقعیت) بخش قابل توجهی از مردم فاصله و تفاوت چندانی بین نمازگزارانِ این سوی نرده ها و مسئولین آن سوی نرده های نمازجمعه نیست و هر دو را کم و بیش با یک چشم نگاه میکنند و آنها را مقوم هم میدانند و گاه در مقابل خود. 🔻 افزایش دین گریزی و دین ستیزی (که ظهور افراطی اش را در روحانیت ستیزی فیزیکی مشاهده میکنیم) و گرایش به دین های رنگارنگ شخصی یا غیرسیاسی مدرن و سنتی، پدیده شایعِ رو به افزایش کمی و کیفی ایست که در واکنش به بی عدالتی های مختلف احساس میشود. 🔻 بخش قابل توجهی از مردم با ترک و طرد عامدانه مناسک دینی مرتبط با سیاست مانند نمازجمعه سعی در نشان دادن فاصله (شکایت یا نفرت) خود از حکومت و جمع شرکت کننده در این مناسک دارند؛ هرچند بخش قابل توجهی از آنها را ساکنین طبقات متوسط به بالای جامعه و متأثر از عوامل مهم تری تشکیل می دهند اما این نباید مانع توجه به گروه های مهم تر دیگر شود؛ بسیاری از مردم مذهبی و حتی انقلابی طبقات پایین جامعه که در گذشته متعهد به حکومت و مقید به شرکت در مناسک مرتبط با سیاست بودند به مرور و به ویژه به دلیل رفتارهای دوگانه ساختارها و افرادی در درون قوای مختلف نظام، از این تعهد و تقید پا پس کشیده اند. 🔻 این نرده کشی های ناشی از رفتار دوگانه بخش های مختلف نظام که نشان از پیشروی مسیر فروپاشی اعتماد اجتماعی دارد در کنش های جمعی دیگری که در ظاهر وجه سیاسی شان بر وجه دینی شان غالب است از وضوح بیشتری برخوردار است؛ راهپیمایی هایی 22 بهمن و 9 دی و انتخابات و ... . پیش بینی میشود اگر مسیر تصمیم گیری و سیاست گذاری بخش های مختلف نظام و به ویژه در اقتصاد و توسط دولت ادامه پیدا کند شاهد کاهش مشارکت مردمی در این کنش ها باشیم که نمونه نزدیک، 22 بهمن امسال و نمونه دورتر، انتخابات ریاست جمهوری 1400 است. 🔻 همان طور که مسئولین علت اصلی کشیده شدن این نرده های ذهنی_احساسی_اجتماعی هستند خودشان مسئولند که زمینه های برداشته شدن آنها را فراهم کنند هرچند این بار به سادگی برداشتن نرده های نمازجمعه نیست و به تلاش بسیار مضاعفی برای بازگرداندن اعتماد عمومی تضعیف شده نیاز است. این که مسئولین علم و عزم لازم برای تلاش جدی جهت تحقق عدالت در تمام سطوح و در ضمنِ شفافیت را دارند یا عواملی همچون منفعت یا مسئله نشناسی و راه حل های بحران ساز یا .... مانع میشود، خود مسئله ای شایسته بررسی مستقل و مفصل است اما استمرار تعلل موجب از میان رفتن زمینه های استمرار حکومت اسلامی و مناسک سیاسی_مذهبی جمعی ذیل آن میشود. 🔻 وجه دیگر مسئله این است که مگر برداشتن نرده ها واقعا باعث از میان رفتن فاصله ها میشود؟ از این اقدام نمادین مثبت انتظار معجزه نداریم بلکه نگرانی این است که در سایر اقدامات هم به همین سطح ظاهری و کلیشه ای اکتفا شود و با تبلیغات خارج از حدِ منطق موجبات فراموشی اصل مطلب و کوتاهی در رفع ریشه های تبعیض و بی عدالتی فراهم شود. 🔺 درمجموع این مباحث هرچند نشان از خطراتی جدی دارند اما از طرف دیگر نشان دهنده و امیدوارکننده به افزایش احساس و فهم و باور به وجود این خطرات، و شروع و تشدید تلاش جهت رفع آنها هم هستند و برداشتن نرده های نمازجمعه یکی از مثال های کوچک اما مؤثر این روند است که امیدواریم در مسائل خرد و کلان کلیدی و ساختاری کشور مشاهده کنیم. همین امید و البته اعتماد به هویت عدالتخواهانه و حق جویانه ملت ایران و اتکا به حرکت فداکارانه و مجاهدانه جوانان نسل سوم انقلاب در ساحات مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که باعث اطمینان به صحت و قطعیت تحقق وعده و اراده الهی ای میشود که رهبرانقلاب اینگونه اعلام میکنند: "بنده میدانم که خدای متعال اراده فرموده است که ملت ایران را به برکت اسلام و‌ نظام اسلامی به متعالی‌ترین درجات برساند." ✍ کیوان سلیمانی 🔴 @iisociology
🔴 بی عدالتی در عدالتخواهی؟ 🔻 اخیرا روایت تکان دهنده ای از اذیت فرزند یک شهید مدافع حرم توسط فرزند یک قاضی و تهدید همسر شهید توسط دادگستری به علت اعتراض به این جریان، توسط خبرنگار واحد مرکزی خبر منتشر، و به سرعت در فضای مجازی تکثیر شده و بنده هم به شدت از این خبر متأثر شده و به انتشار آن اقدام کردم و انتظار انتشار حداکثری تا تأثیرگذاری و رسیدگی به این مسئله دردناک را دارم اما در عین حال سؤالی مهم در ذهنم ایجاد شده است: 🔻 اگر همین مسئله برای فرزند یک کشاورز یا معلم یا کارگر یا .... پیش بیاید هم به همین صورت حساسیت اجتماعی ایجاد و حمایت رسانه ای انجام میشود؟ آیا نمونه این مسئله مکررا و پرشمار رخ نمیدهد؟ حساسیت رسانه ها به ویژه جریان متعهد و مخصوصا عدالتخواه نسبت به مسائل مختلف بر چه اساسی اولویت گذاری میشود؟ 🔻 برای خانواده های معمولی و به ویژه محروم چه میزان امکانات و فرصت های اقتصادی و اجتماعی و رسانه ای برای اعتراض به ظلم هایی که متحمل میشوند وجود دارد؟ آنها چه میزان اعتماد به نفس و احساس مصونیت احتمالی جهت تقویت جرأت برای مراجعه اعتراضی به خانه قاضی یا دیگر مسئولین و یا رسانه ای کردن اعتراضات خود دارند؟! بستر عادلانه برای تکوین روحیات روانشناختی و قوای انسانی کافی جهت احقاق حق تا چه حدی فراهم است؟ آیا چنگ بی عدالتی تا اعماق جان و روح و روان محرومین نفوذ نکرده است؟ 🔻 ذکر این موارد در جهت مقایسه یا ادعای توجه ناعادلانه به خانواده های شهدا و... نیست؛ اتفاقا هشدار به این مسئله است که وقتی با خانواده عزیز شهید مدافع حرم اینگونه رفتار ظالمانه میشود با مردم معمولی و محرومین چگونه رفتار میشود؟ 🔻 قطعا برای بنده هم این خانواده شهید مدافع حرم جایگاه ویژه ای حتی نسبت به عموم مردم و مسئولین دارند اما از حیث ضرورت رعایت حقوق عادلانه یا حداقل منصفانه! برای همه افراد از اقشار مختلف جامعه؛ این تبعیض قابل توجه در عدالتخواهی چه توجیهی دارد؟ 🔻 اتفاقا همین چند شب قبل بود که استاد ازغدی در برنامه بدون توقف بر حقوق یکسان تمام افراد جامعه تأکید کرده و گفتند هیچ تمایزی از لحاظ حقوق شهروندی بین انقلابی ها و دیگران نیست؛ آیا امکان اعتراض به ظلم و استفاده از حمایت رسانه ای از مصادیق حقوق شهروندی نیست؟ 🔺 تأثیر رسانه ها و جایگاه های اجتماعی و مذهبی در توجه به مسائل و حمایت از اشخاص خاص چه میزان است؟ و چه میزان باید باشد؟ 🔺 عدالتخواهان چقدر عدالت در عدالتخواهی را رعایت میکنند؟ و چگونه باید رعایت کنند؟ 🔻 البته این رویداد سؤالات دیگری نیز در ذهن ایجاد یا زنده میکند که به آنها در مقاطع دیگری توجه شده است؛ از جمله اینکه عملکرد قاضیان و ساختار قضائی و به صورت کلی تر عملکرد مسئولین و ساختار حکومتی چه تأثیری در ایجاد و تقویت حس برتری یا حق ستمگری و اطمینان از مصونیت قانونی فرزندان و نزدیکان آنها دارد؟ آیا تبعیض ها و رانت ها محدود به قدرت و ثروت نیست و به تمام جوانب حیات اجتماعی و حتی خصوصی و روانی زندگی چنگ انداخته است؟ ✍ کیوان سلیمانی 🔴 گفتمان عدالتخواهی 🔴 @justicediscourse
💠 انقلاب شبکه ای اسلامی 🔹 رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی که تحقق اسلام ناب است جز از طریق یک «شبکه انقلاب» میسر نخواهد شد. شبکه‌ی انقلاب، مجموعه‌ای از انقلاب‌هاست که با هم در ارتباط هستند، برهم تأثیر متقابل می‌گذارند، مکمل هم هستند و برای تحقق یک هدف در تلاشند. در واقع می‌توان گفت برنامه‌ی اسلام برای برپایی حق و نابودی باطل، شبکه‌ای به هم پیوسته از انقلاب‌هاست و به بیانی دیگر، اسلام یک شبکه انقلاب یا یک انقلاب کلی شبکه ای است. 🔹 این نوشتار را می‌توان پاسخی به این دیدگاه نیز دانست که مدعی است « اسلام تنها قادر به ایجاد انقلاب است و برای پس از انقلاب کارآمد نیست. » با توجه به آنچه گذشت مشخص شد که نه تنها اسلام برای همیشه برنامه دارد و می تواند کارآمد باشد بلکه حتی با استفاده از همین انتقاد، بهترین نحوه‌ی کارآمدی را ارائه می‌دهد، یعنی با شبکه‌ی انقلاب که مجموعه‌ای از انقلاب‌های به هم پیوسته و مستمر است. پس از مشخص شدن امکان و مطلوبیت تداوم انقلاب الهی از طریق « شبکه انقلاب » در قالب حکومت اسلامی و با استفاده از تمدن‌سازی، ضرورت توجه به موضوعات دیگری هم چون چگونگی تحقق، برنامه ریزی و آسیب شناسی این امر مشخص می‌شود. 🔹 آنچه امروزه بیش از هر چیزی اهمیت دارد آسیب شناسی و اولویت سنجی مسیر و مسائل انقلاب است. توجه به ارتباط چندجانبه ی این آسیب ها و همچنین تشخیص اولویت و عامل محوری در هر مرحله میتواند به خروج از سردرگمی موجود کمک کند. فسادهای سیستماتیک اقتصادی و ضعف راهبردی و عملکردی برنامه های اقتصادی کشور و خودباختگی و استیصال سیاسی دولتی و بی تفاوتی و عدم مطالبه گری انقلابی مردمی از آسیب های مهم و کلان موجود می باشند. از جنبه ای دیگر عدم انسجام و کارآمدی بهینه ی دو نظام علمی و عملی کشور را میتوان دو سرچشمه ی کلان آسیب ها دانست. 🔹 از طرف دیگر پرهیز از سطحی نگری ها و کلیشه کاری ها و موازی کاری های متعدد موجود ضرورتی انکار ناپذیر است. به نظر می رسد آسیب ها و نقاط ضعف و موانع تحقق اهداف انقلاب، نه عواملی پراکنده و جدای از هم، که مجموعه ای متصل و به هم پیوسته از آسیب های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. کلیت آسیب ها و نواقص انقلاب را نیز میتوان به عنوان یک شبکه مسائل در نظر گرفت که هم شناخت آن نیاز به نگرش کل نگر ارتباطی دارد و هم ارائه راه حل. نگرش تمدنی و رویکرد تمدن ساز بر اساس اسلام انقلابی شبکه ای می تواند راه حلی پیشنهادی برای این شبکه مسائل باشد. به هر حال آسیب شناسی انقلاب و ارائه راه حل برای آن موضوع بسیار مهم که باید مستقلا به آن پرداخته شود. 🔹 متن کامل👇 🔹 Mehr News Agency http://www.mehrnews.com/news/3928304/%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%88%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 دفاع غیراخلاقی و غیرعلمی از اخلاق و علم؟/ بخش اول 🔶 اخیراً دکتر رضا داوری نامه ای پیرامون علم دینی و علوم اجتماعی اسلامی منتشر کردند که واکنش‌های بسیاری را در پی داشت. 🌐 https://t.me/rezadavariardakani 🔷 از آنجا که پیش تر حجم وسیع تر و دقیق تری از انتقادات و اشکالات نسبت به ایده علوم انسانی/اجتماعی اسلامی مطرح شده، و تعداد قابل توجهی از این اشکالات توسط انجمن علمی علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران طی جلساتی با حضور و سخنرانی استاد حمید پارسانیا مورد بحث و بررسی قرار گرفته بود و اتفاقاً اشکالات مندرج در نامه دکتر داوری هم به صورت مفصل در آن مباحث بررسی شده بود؛ به همین دلیل و مناسبت، انجمن علمی در متنی کوتاه و کاملاً محترمانه از دکتر داوری و دیگر دانشجویان و اساتید دعوت کرد این مباحث را مورد تامل قرار دهند تا اگر اساتید و محققان آنها را صحیح و منطقی یافتند به تکرار و تکثیر اشکالات پاسخ داده شده دامن نزنند و اگر آنها را صحیح و منطقی نیافتند به بررسی و نقد علمی آنها پرداخته و از این طریق در فضایی آزاد و منطقی و هم اندیشانه گامی به پیش برداشته شود. 🌐 https://t.me/utsaiss/600 🔹 انتشار این دعوت نامه علمی دانشجویی نیز حاشیه و واکنش‌هایی ایجاد کرد. یکی از این واکنش ها، نامه آقای حسین شهرستانی خطاب به استاد پارسانیاست. 🌐 https://t.me/parvayenaghd/26 🔸 شهرستانی در ابتدای نامه خود دعوتنامه دانشجویی انجمن علمی را نامه ای «سبکسرانه نسبت به دانشمند بزرگ عصر ما» توصیف کرده که در آن «آن فرزانه را با طعنه به استماع مباحث آسیب شناسی علوم اجتماعی اسلامی» دعوت کرده اند و از استاد پارسانیا خواسته‌اند به ما ادب علم و روش مواجهه مسلمانانه بیاموزند. 🔹 اینکه ایشان یک دعوتنامه طبیعی و محترمانه انجمنی علمی دانشجویی را به نامه ای «سبکسرانه» و «طعنه» آمیز و به دور از «ادب علم» و «مواجهه مسلمانانه» تعبیر کردند عجیب است و مشخص نیست مبتنی بر کدام آداب و مسلمانی ایست. 🔸 شهرستانی در ادامه تأسیس دو رشته دانش اجتماعی مسلمین و فلسفه علوم اجتماعی را که به واسطه ضرورتی معرفتی، فرهنگی و تاریخی و مبتنی بر طرح دقیق اساتید مطرح علوم اجتماعی کشور و همچنین با هماهنگی مسئولان و اساتید ذی ربط دانشکده و دانشگاه و با طی کامل مسیر قانونی و اداری تاسیس شده است را «حرکتی شتابزده، فرمایشی و سست بنیاد» خوانده است! 🔹 ادامه دارد... 💠 @iisociology
💠 دفاع غیراخلاقی و غیرعلمی از اخلاق و علم؟/ بخش دوم 🔹 گروه علوم اجتماعی اسلامی در دو رشته دانش اجتماعی مسلمین و فلسفه علوم اجتماعی فعالیت میکند. دو رشته ای که علاوه بر مبانی و ضرورت های اسلامی و بومی از عقبه بین المللی در دانشگاه های جهانی نیز برخوردارند؛ دانشگاه هایی که نه تنها به مباحث روز و نوین فلسفه علوم اجتماعی میپردازند بلکه حتی به مطالعه و بازکاوی اندیشه های مسلمانان هم اهتمام ورزیده اند اما در ایران همچنان اهالی خط فکری خاصی حل مسائل را به پس فردای تاریخ حوالت میدهند و به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران عملا یکی از عوامل به بن بست کشیده شدن جامعه علمی کشور شده اند؛ بن بستی که عامل دیگرش طرفداران متعصب علوم انسانی/اجتماعی متعارف هستند که هر گونه تلاش علمی برای طرح ایده های بومی و بدیل را بایکوت و تکفیر میکنند. 🔹 معرفی مختصر رشته دانش اجتماعی مسلمین: 🌐 https://t.me/utsaiss/22 اهداف: شناخت دوره ها و جریانهای فکری جهان اسلام و بسترهای معرفتی اندیشه های اجتماعی مسلمین در مقاطع مختلف، استخراج آثار فلاسفه و دانشمندان و مورخان مخصوصا دانشمندان مسلمان ایران، اصول و مبانی فرهنگی و متافیزیکی نظریه های جامعه شناختی، سهم متون و نصوص اسلامی در تکوین اندیشه های اجتماعی مسلمین، وضع اجتماعی_فرهنگی کشورهای اسلامی 🔹 معرفی مختصر رشته فلسفه علوم اجتماعی: 🌐 https://t.me/utsaiss/21 اهداف: شناخت هویت معرفتی نظریه‌های جامعه‌شناختی، آگاهی به مبادی متافیزیکی و فرهنگی نظریه‌ها، نقد و بررسی روش‌شناختی معرفت و نظریه‌های جامعه‌شناختی و... 🔹 مطالعه منصفانه معرفی نامه این دو رشته این پرسش را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که شهرستانی با چه مخالف است؟! با بازخوانی میراث معرفتی جهان اسلام؟ یا با مطالعه و بازسازی علوم روز جهان؟ یا هر دو؟ یا هیچ کدام اما فقط خود و خط فکری مطللوب خود را شایسته این مطالعه تطبیقی میداند؟ آن هم احتمالا در پسفردای تاریخ؟! 🔸 شهرستانی تأسیس «شتابزده، فرمایشی و سست بنیاد» گروه علوم اجتماعی اسلامی را منتج به این میداند که «گروهی از مهندسان نورسیده، از سر احساس و هیجانی سطحی و پر از سودای حصول نتیجه در اسرع وقت، به این رشته وارد شوند. در حالیکه نه فلسفه و علوم اسلامی می دانند و نه با دانش اجتماعی مدرن آشنایند. با اینهمه آنقدر اعتماد به نفس دارند که به استاد استادان فلسفه و علوم انسانی روزگار ما چنین می تازند!» 🔹 گذشته از بی توجهی قابل تامل شهرستانی به مسیر، اهداف و هویت گروه و ایده علوم اجتماعی اسلامی، توصیف‌های غرض ورزانه و کینه توزانه ایشان با ژست اخلاق مدارانه نیز شگفت انگیز است. عجیب است که شهرستانی دعوتنامه‌ای کاملاً محترمانه، کوتاه و مشفقانه را «تاختن به استاد استادان فلسفه روزگار ما» می پندارند. علت این عدم سعه صدر و برجسته‌سازی احساسی مسائل طبیعی فضای علمی توسط ایشان قابل فهم نیست. به ایشان که گویا خود را «مرد علم» و اخلاق میدانند توصیه میشود اگر نقدی علمی به انجمن علمی، گروه و ایده علوم اجتماعی اسلامی دارند مشخصا و مصداقا و البته با رعایت اخلاق علمی مطرح کنند نه آنکه بی استدلال و شاهد به نادانی و بی اخلاقی دیگران حکم کنند. 🔸 شهرستانی در ادامه خطاب به استاد نوشته است «نگرانی بنده آن است که آسیبهای این گروه به پای شما نوشته شود، بی آنکه در عمل سهمی در آن داشته باشید.» 🔹 اگر ایشان توجه می‌کردند که دعوتنامه دانشجویی ما از سوی انجمن علمی دانشجویی منتشر شده و نه گروه و اساتید، و مسئولیت آن نیز برعهده همین انجمن است عجولانه به این دوگانه سازی ها اقدام نمی کردند. هرچند که احتمالا او از هویت دانشجویی این انجمن آگاهی دارد و شاید این نامه نگاری شتابزده علیه کلیت و هویت انجمن علمی، گروه و ایده علوم اجتماعی اسلامی علت های دیگری نیز دارد. 🔹 دیگر ادعای عجیب شهرستانی هم سهم نداشتن استاد پارسانیا در گروهی است که ایشان یکی از اساتید فعال آن هستند. البته ایشان متفکر مؤلف در حوزه علوم اجتماعی اسلامی در کشور و جهان اسلام بوده و هستند و فعالیت های ایشان به گروه علوم اجتماعی اسلامی محدود نمیشود اما به هر حال حضور و تدریس مستمری در گروه، و همکاری های بسیاری با انجمن علمی داشته اند و اتفاقا همین نشست های آسیب شناسی انجمن علمی با همت و حضور استاد پارسانیا برگزار شده است. 🔸 شهرستانی در ادامه به دوگانه غیراخلاقی و غیرعلمی دیگری بین اساتید دامن زده و درباره جناب آقای دکتر عبدالحسین خسروپناه مطالبی را مطرح کرده که از بحث ما خارج است. البته این عبارات نیز همان فرضیه را تقویت می کنند که مسئله آقای شهرستانی نه دعوتنامه ما بلکه اختلافات معرفتی و مشکلات غیرمعرفتی ایست که به بهانه این دعوتنامه، فرصت مطرح کردن آنها را پیدا کرده‌است و البته از این جهت اهمیتی هم برای ما ندارد. 🔹 ادامه دارد... 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 دفاع غیراخلاقی و غیرعلمی از اخلاق و علم؟/ بخش سوم 🔸 شهرستانی در ادامه همچنان در ردای اخلاق مداری، توهین های عجیبی را به ما روا داشته و دعوتنامه ساده و محترمانه دانشجویی انجمنی علمی را کاری همچون «تخطیه و تکفیر شتابزده حکمای مسلمان» معرفی کرده‌ و می نویسد «جمهور حکمای مسلمان با همین شتاب تخطیه یا تکفیر شده اند. طرفه آنکه پیش از مستشرقین هیچ یک از فلاسفه مسلمان، تعبیر فلسفه "اسلامی" را به کار نبرده بودند. کسانیکه بدون علم سنگ فارابی و صدرا را به سینه می زنند، این حقایق ابتدایی را هم نمیدانند.» 🔹 درباره نسبت دادن صفت اسلامی به فلسفه یا علم، فارغ از استفاده میرداماد از اصطلاح فلسفه اسلامی، اساتید بسیاری و از جمله استاد پارسانیا و حتی خود دکتر داوری تحلیل‌های مفصلی ارائه داده‌اند. آقای شهرستانی که از ارادت پانزده ساله به استاد سخن می گوید باید اطلاع داشته باشد که ایشان برای این نسبت از چندین حیث نمونه و استدلال می آورند و این تحلیل خود را در همان نشست ها نیز مطرح کرده اند و مسئله حل شده ایست. این نکته تاییدی است بر ضرورت و مطلوبیت دعوت نامه انجمن علمی؛ چرا که عدم توجه شایسته به مباحث آسیب‌شناسانه همچنان موجب تکرار و تکثیر اشکالات ابتدایی حل شده و تشتت فضا و انجماد محیط و مسیر فکری و علمی می شود. 🔹 ضمنا دکتر داوری نیز درباره نسبت اسلامی دادن به فلسفه صریحا و به درستی میگوید «فارابی فلسفه را مسلمان نکرده بلکه به جایگاه فلسفه در عالم اسلام اندیشیده است. همه اخلاف او نیز راه او را ادامه داده اند. فلسفه اسلامی نه فقط با چسباندن عقاید دینی به اقوال فیلسوفان یونانی ساخته شد بلکه با علم کلام اوایل که صورتی از تفسیر عقلی دینی بود ... هم موافقتی نداشت...پس دیگر از تقلیدی و ساختگی بودن فلسفه اسلامی نگوییم. چیزی که ساختگی و تقلیدی است، عمرش کوتاه است و در زمان و پایدار نمی ماند. اگر فلسفه اسلامی تاریخ دارد و طی هزار سال بسط یافته و مورد بحث و فحص بوده و با وجود مخالفت ها از میان نرفته است، ناگزیر باید بپذیریم که فلسفه ای اصیل بوده است در برابر تلقی شرق شناسان که فلسفه اسلامی را فهم ناقص فلسفه یونانی می دانستند.» 🔹 این مطلب نه تنها برای پاسخ به شبهه کهنه ای که شهرستانی تکرار کرده مفید است بلکه اتفاقا برای نقد نامه خود دکتر داوری هم قابل استفاده است چرا که به همین سیاق، هم میتوان از وصف اسلامی برای علوم اجتماعی بدیل استفاده کرد و هم شایسته است فرصت بیشتری برای تکوین و تکمیل این ایده داده شود. البته از افکار دکتر داوری و حتی نامه ایشان انکار منطقی و مطلق علم دینی و علوم اجتماعی اسلامی برداشت نمیشود بلکه آن را از راهی دیگر و یا در زمانی دیگر ممکن میدانند. ایشان حتی زمانی گفته اند«ما در جست وجوی مسأله نیستیم، تحقیق نمی‌كنیم، ‌اگر این ها را تحقیق می‌کردیم، جامعه شناسی ما جامعه شناسی اسلامی می‌شد.» 🔸 شهرستانی نوشته «برای همه کسانیکه در این مسیر خلوت تاملی داشته اند، گفتار و آثار داوری رکن اتکاء بوده است....در سخن ایشان پژوهش می کنیم و بینش مستتر در آن را می آزماییم. این قطعا برای ما سود بیشتری از پرخاش و توهین دارد.» 🔹 قابل استفاده علمی بودن مباحث استاد گرانقدر معاصر پذیرفته شده است، البته مباحث مورد انتقادی هم در نظرات استاد و حتی در کلیت مسیر علمی ایشان قابل مشاهده است. ضرورت تکریم اخلاقی «استاد محترم و شناخته شده کشور» نیز مانند هر استاد و انسان دیگری کاملاً روشن است. 🔹 اما انجمن علمی علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران به واسطه انتشار گسترده نامه دکتر داوری در زمینه «علوم اجتماعی اسلامی» صرفا دعوتی دانشجویی و محترمانه انجام داده است از ایشان و مخاطبان و شاگردان ایشان و همه اساتید و دانشجویان برای تأمل تطبیقی در مباحث آسیب شناسی علوم اجتماعی اسلامی؛ مباحثی که شامل بررسی اشکالات مندرج در نامه داوری نیز هست. بنابراین از همین فرصت استفاده کرده و مجددا از دکتر داوری و دیگر اساتید و دانشجویان و آقای شهرستانی دعوت میشود که در این مباحث و دیگر مباحث مشابه تأمل بفرمایند. 🌐 https://t.me/utsaiss/363 🔸 به هر حال این که شهرستانی بدون استدلال و شاهد، از کجای یک دعوتنامه کوتاه محترمانه انجمنی علمی «پرخاش، توهین، سبکسری، نامسلمانی، بی ادبی، بازیگوشی، شتابزدگی، نورسیده بودن، بی سوادی، تکفیر، تخطیه، ناشایستگی، احساسی بودن، هیجان سطحی و ....» را فهم و استخراج کرده اند، جای پرسش، تعجب و تأسف دارد و از مخاطبان دعوت میشود با مقایسه دعوتنامه انجمن علمی و دعوانامه آقای شهرستانی قضاوت کنند که کدامیک شایسته این القاب است؟ 🔹 این یادداشت نیز صرفا توضیحی است برای روشن شدن مسئله برای مخاطبان از طرف بنده و نه انجمن علمی. ✍ کیوان سلیمانی 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 دعوت دکتر داوری به علوم اجتماعی اسلامی به جای علوم اجتماعی اسلامی 🌐 روزنامه فرهیختگان 1396/12/7 🌐 http://newspaper.fdn.ir/?nid=2445&pid=16&type=0 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 فلسفه در دام ایدئولوژی! 🔹 یادداشت منتشر شده در صبح نو امروز👇 🔹 http://sobhe-no.ir/newspaper/427/14 💠 جامعه شناسی اسلامی 💠 @iisociology
💠 دعوت دکتر داوری به علوم‌اجتماعی‌اسلامی به جای علوم‌اجتماعی‌اسلامی ؟!| بخش اول 🔸 شاید مهمترین بخش نامه اخیر دکتر داوری درباره علوم اجتماعی اسلامی، پیشنهاد انتهایی ایشان باشد که می‌نویسند «من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی‌توانم بگویم، جز اینکه خوب است که اگر می‌توانیم به‌جای بحث درباره علوم‌اجتماعی‌اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم». دکتر داوری اسلامی نبودن جامعه را علت اصلی دور از دسترس بودن علوم اجتماعی اسلامی در زمان کنونی دانسته و در واقع «اندیشه در جهت ایجاد جامعه اسلامی» را زمینه‌ساز یا مقدم بر بحث از علوم‌اجتماعی‌اسلامی می‌دانند. 🔸 پیشنهاد پایانی دکتر داوری مبتنی بر مقدمه‌سازی در بخش‌های قبلی نامه است، به‌ویژه آنجا که می‌نویسند: «علم و جامعه با هم قوام می‌یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه‌نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد. اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه‌ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی‌های ساخته جهان توسعه‌یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد». 🔹🔹 اما درباره مسئله اصلی نامه که در دو بخش فوق، مطرح شده است پرسش‌ها و نکاتی بیان می‌شود: 🔹 دکتر داوری پیشنهاد داده‌اند «به جای بحث درباره علوم‌اجتماعی‌اسلامی، درباب «شرایط امکان تجدید عهد دینی» و «بنای جامعه اسلامی» بیندیشیم»؛ چه راهکار، مسیر و طرحی برای این پیشنهاد مطرح می‌کنند؟ توسعه علوم‌انسانی مدرن توأم و به تبع آن تقویت سبک زندگی فردی و اجتماعی مدرن؟ این که نقض‌غرض است و از آقای داوری ارائه همچین پیشنهادی بعید است، هرچند گاه به مقتضای آن عمل کرده‌اند از جمله عرصه سیاست خارجی و نگرانی برای آمریکا یا عرصه اقتصاد و تأکید یکسویه بر توسعه. 🔹 پیشنهاد بهتر دکتر داوری شاید بازخوانی انتقادی علوم‌انسانی مدرن باشد که در همین نامه هم به آن اشاره کرده‌اند. البته این مسیر از طرف اکثریت قرائت‌های علوم انسانی اسلامی پذیرفته شده است و یکی از مواردی است که سال‌ها اهالی علوم انسانی را به آن دعوت می‌کنند و خوب است دکتر داوری همچون گذشته به اهالی علوم انسانی متعارف نیز مجددا این پیشنهاد را ارائه کنند. 🔹 البته سوال این است که این بازخوانی و بازسازی انتقادی باید بر چه مبنا و اساس و روشی باشد؟ آیا باید مسیری در درون یا حاشیه مدرنیسم طی شود و نهایتا در بهترین حالت به تقلید و تقریر و تکثیر و شاید تکمیل بافته و یافته‌های جریان‌های پست مدرن اکتفا شود؟ یا می‌توان مبتنی بر مبانی و روش‌شناسی و فرهنگ و تاریخ ایرانی‌اسلامی هم به بازخوانی و بازسازی علوم‌انسانی پرداخت و هم فراتر از آن به مسیرهای بدیل بومی نیز اندیشید؟ 🔹 البته چنین پیشنهادات و مباحثی برای جناب داوری‌اردکانی ابتدایی، کهنه و شناخته‌شده هستند و ایشان پیش و بیش از ما به اینها التفات و گاه حتی اهتمام داشته‌اند و از پیشگامان این عرصه هستند. این مباحث در این یادداشت هم برای ما محوریت ندارند، چرا که داوری، فیلسوف معاصر ما، مانع اصلی تحقق علوم اجتماعی اسلامی را نه اشکالات منطقی و معرفتی و علمی بلکه واقعیت عینی خارجی یعنی جامعه غیراسلامی می‌دانند و اتفاقا اصل بحث و پرسش ما نیز در همین مورد است: 🔹 باید از دکتر داوری پرسید اسلامی‌شدن جامعه از چه طریقی ممکن است؟ به نظر می‌رسد برخلاف آنچه از پیشنهاد «این به جای آن» پایانی ایشان برداشت می‌شود، میان «علوم اجتماعی اسلامی» و «اندیشه در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای جامعه اسلامی» نه تنها تقابل و منافاتی وجود ندارد بلکه این‌همانی و تلازم و تناسب منطقی میان آن‌ها برقرار است؛ در واقع علوم‌اجتماعی‌اسلامی به معنای عام و خاص هم چیزی نیست جز تلاش فکری برای سنجش شرایط امکان تجدید عهد دینی. جز کوشش نظری در جهت بنای جامعه‌اسلامی. جز تلاش برای طرح و تدوین و تکمیل راهبردها و راهکارهای اسلامی شدن جامعه در ساحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. 🔹 جناب داوری گویا پیشنهاد می‌دهند به جای علوم انسانی/اجتماعی اسلامی به علوم‌انسانی/اجتماعی اسلامی پرداخته شود! یا شاید به واسطه فضای هژمونیک اهالی علوم انسانی متعارف اکراه روانشناختی از وصف علم بدیل خود به اسم علوم اجتماعی اسلامی پیدا کرده‌اند و در این صورت عذر ایشان پذیرفته است هر چند ایشان در گذشته حتی از اصطلاح جامعه‌شناسی اسلامی هم استفاده کرده‌اند. 🔹 ادامه دارد... 💠 @iisociology
💠 دعوت دکتر داوری به علوم‌اجتماعی‌اسلامی به جای علوم‌اجتماعی‌اسلامی؟!| بخش دوم 🔹 البته دکتر داوری به رابطه مقوم و دوجانبه علم و جامعه هم آگاهی کامل دارند و حتی در همین نامه هم به آن اشاره می‌کنند. شاید مقصود ایشان از دعوت به «اندیشه» درباره شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای جامعه‌اسلامی «به جای» بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی؛ از حیث اولویت‌گذاری است و مثلا پرداختن چاره‌جویانه و معطوف به عمل و اصلاح نسبت به مسائل روز اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را ضرورتی مقدم بر بحث‌های انتزاعی می‌دانند. از این جهت با ایشان همدل و همراه هستیم و یکی از انتقادات ما به جریانات مختلف فکری کشور از جمله خط فکری خود دکتر داوری و البته جریانات متعارف علوم‌انسانی دانشگاهی و حتی برخی جریانات علوم انسانی اسلامی نیز همین مسئله است. 🔹 البته همچنان پرسش پابرجاست که تحقق این اولولیت سنجی چگونه ممکن است؟ آیا این امر بدون توجه جدی به نرم‌افزارهای اجرایی شدن آن و البته عزم قوی در استفاده عملیاتی و مدیریتی از دستاوردهای علوم انسانی معطوف به تحقق جامعه‌اسلامی در تداوم مسیر انقلاب‌اسلامی در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد ممکن است؟ 🔹 به عنوان نمونه در زمینه عدالت اجتماعی و مشکلات اقتصادی که اولویت اول امروز جامعه هستند، آیا راهکار پیشنهادی ایشان تداوم و تقویت همان علوم‌انسانی مدرن در قالب نئولیبرالیسم افراطی یا اصلاح شده است؟ یا توجه به مدل‌های جایگزین اقتصاد اسلامی؟ آیا نئولیبرالیسم و کاپیتالیسم نمونه عینی و حتی طلایی علوم‌انسانی مدرن نیستند؟ علومی که چون وحی منزل پنداشته می‌شوند و یا نهایتا در عین تواضع و علم‌انگاری بی‌رقیب، به بازخوانی انتقادی آنها دعوت می‌شود؟ 🔹 به نظر می‌رسد دکتر داوری مشکل را صحیح تشخیص داده‌اند اما مشکل را هم‌زمان به‌عنوان راه‌حل پیشنهاد می‌دهند و مخاطبان را از پرداختن به راه‌حل منع می‌کنند. علوم‌انسانی مدرن خود از عوامل اصلی دینی نبودن جامعه کنونی و در واقع همان مدرن بودن -هرچند ناقص و کاریکاتوری- جامعه هستند. البته این عامل شبه‌معرفتی، مکمل و مقوم و در واقع مولد و مولود عوامل ضدمعرفتی دیگری است، عواملی همچون طبقه مرفه جدید در بدنه سیاسی-اقتصادی کشور که اتفاقا تا حد زیادی برآمده از سیاست‌گذاری‌های اقتصادی و فرهنگی مدرن هستند –نه از سر اتفاق- با جامعه علمی فعال در زمینه علوم‌انسانی مدرن نیز ارتباطات پیدا و پنهانی دارند. ثمرات این پیوند نامبارک هم چیزی جز تثبیت و تقویت دوجانبه علوم‌غیرانسانی مدرن و جامعه‌غیراسلامی مدرن نیست که در اقتصاد با کاپیتالیسم و در فرهنگ و جامعه با لیبرالیسم و در سیاست با لیبرال‌دموکراسی غیردینی و در دین با پلورالیسم و... ظاهر می‌شود. 🔹 آیا دکتر داوری جامعه علمی را از اندیشیدن به علوم اجتماعی اسلامی بازداشته و در عوض به تحقق چنین جامعه‌ای دعوت می‌کنند؟ قطعا نه. دکتر داوری از شاخص‌ترین منتقدین علوم انسانی مدرن هستند اما آیا از لوازم مسیر پیشنهادی ایشان در علم و جهت‌گیری‌های او در عمل چیزی جز این است؟ آیا ناخواسته امید به تجدید عهد دینی، بدل به «تقلیدی از تجربه غیردینی جامعه مدرن» نخواهد شد؟ 🔹 جایگاه علمی استاد گرانقدر و فیلسوف معاصر جناب آقای دکتر داوری کاملاً محترم و پذیرفته شده است و حتی شکی نیست پاسخ صدها برابر بیشتر و دقیق‌تر و عمیق‌تر از آنچه در این یادداشت پرسیده شد نزد ایشان است و این پرسش‌ها صرفا به جهت روشن‌تر شدن محل بحث عرض شده است. 🔹 نهایتا  به نظر می‌رسد اندیشه «در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی» و تلاش در جهت «نجات از وابستگی» و یافتن «راه رسیدن به جامعه‌ای که در آن روح دینی باشد» ممکن نیست مگر از طریق گسترش و تقویت و دعوت به تفکر و تحقیق فردی و جمعی در جهت احیای ودایع و امانات اسلامی که ملازم است با بازخوانی علم‌دینی و بازسازی علم‌مدرن و مجاهدت در جهت وارد شدن ثمره این مباحث به جامعه علمی و عمومی، و نیز عزم جدی جهت سریان آن‌ها به عرصه اقتصاد و سیاست و فرهنگ. ✍ کیوان سلیمانی 💠 @iisociology
🔴 فلسفه در دام ایدئولوژی! بخش اول ♦️ چگونه منتقد سیاست‌زدگی، قربانی سیاست‌زدگی لیبرال‌ها شد؟ 🔻 دکتر رضا داوری از متفکران صاحب‌نظر فلسفه و از منتقدان شناخته‌شده علوم انسانی مدرن و از طرفداران جدی تحول در علوم انسانی، اخیراً نامه‌ای درزمینه علم دینی و علوم انسانی اسلامی منتشر کرد که واکنش‌ها و برداشت‌های متفاوت و متناقضی در پی داشت. 🔻 دکتر داوری علاوه بر انتقاد همیشگی از علوم انسانی مدرن، بارها از ضرورت تحول در علوم انسانی سخن گفته است و معتقد است «خواست دینی شدن علوم انسانی یک امر واقعی و جدی است» (نقل از کانال دکتر سید مهدی ناظمی) و از امکان و مطلوبیت علوم انسانی اسلامی سخن گفته است. البته ایشان برای نیل به این هدف، یک مقدمه ضروری را لازم می‌داند: «علوم انسانی اسلامی غیرممکن است، مگر آن‌که جامعه اسلامی باشد. وقتی جامعه اسلامی باشد، علوم آن‌هم روح اسلامی پیدا می‌کنند. همه علوم ما تا مشروطیت روح اسلامی داشتند.» 🔻 اهمیت این بحث برای دکتر داوری تا حدی است که با مطالبه انتقادی از دو طیف می‌گوید «چرا استادان و پژوهشگران علوم اجتماعی و انسانی در این زمینه ساکت هستند؟! یا مخالف‌اند که باید دلایل مخالفت خود را به‌تفصیل بیان کنند یا موافق‌اند که خب باید قدمی بردارند.» (همان) 🔻 دکتر داوری در کنار انتقادات جدی و همیشگی به علوم انسانی مدرن و طرفدارانش، و دعوت به تحول در علوم انسانی از آسیب‌شناسی جریانات تحول‌خواه نیز غافل نبوده و به‌ویژه بر ضرورت پرهیز از سیاست‌زدگی و شتاب‌زدگی تاکید داشته است. ایشان در نامه اخیر با صراحت بیشتری ناامیدی خود از مسیر کنونی تولید علم دینی را، خاصه به‌واسطه سیاست زدگی برخی جریانات آن، ابراز داشته و ضمن پذیرش وجود علوم دینی در معنایی خاص، مجدداً مسیر پیشنهادی خود جهت تحول در علوم و جامعه مدرن و زمینه‌سازی برای ایجاد علوم و جامعه اسلامی را گوشزد کرد: «دین و دین‌داران می‌توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند... اگر می‌توانیم به‌جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.» (همان) 🔻 یا در جای دیگری گفته است: «ما در جست‌وجوی مسأله نیستیم، تحقیق نمی‌كنیم، ‌اگر این‌ها را تحقیق می‌کردیم، جامعه‌شناسی ما جامعه‌شناسی اسلامی می‌شد. آن‌وقت بود که ما در حال مطالعه آسیب‌ها و آفات جامعه‌ اسلامی بودیم...ما باید به این فکر کنیم که مشكل وجود داشته و ما می‌خواهیم مانع را از سر راه برداریم و این کار هیچ اشکالی ندارد.» (گفت‌وگوی دکتر داوری با آیت‌الله میرباقری) 🔻 چند روز پس از انتشار نامه دکتر داوری، آقای حسن روحانی، رییس‌جمهور نیز در سخنرانی خود در جشنواره خوارزمی به مساله علوم انسانی پرداخت و با چنین جملاتی با لحن تمسخرآمیز امکان و مطلوبیت علم دینی را زیر سؤال برد: «علم به نوع تفکر و ایدئولوژی وصل نمی‌شود... عده‌ای در کشور سال‌ها فیزیک و شیمی اسلامی درست کردند، مقصود چیست؟ پول‌های زیادی خرج شده است و وقت زیادی صرف شده است... قطعاً علم اسلامی و غیراسلامی شبیه همدیگر است و تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد، بلکه اهداف فرق دارد... ما نمی‌توانیم بگوییم فلان خودرو اسلامی است و آن یکی نیست. این‌که شما یک قرآن در داشبورد خودرو بگذارید که خودروی اسلامی نمی‌شود...» 🔻 ناگفته پیداست که سخنان رییس جمهور درباره علوم انسانی اسلامی حتی در میان منتقدان تحول در علوم انسانی طرفدار جدی ندارد و این جملات آن‌قدر سطحی و عوامانه است که بیشتر به درد سخنرانی‌های شورانگیز سیاسی می‌خورد؛ تا بحثی جدی و عمیق درباره شرایط و لوازم تحول در علوم‌انسانی مدرن؛ وگرنه کدام‌یک از منادیان علوم انسانی اسلامی قائل‌اند که با گذاشتن قرآن در داشبورد ماشین می‌توان تکنولوژی اتومبیل را اسلامی کرد؟! بگذریم از این که سخنان رییس‌جمهور در باب خنثی بودن علم و عدم وابستگی ارزشی آن، در مهد علوم انسانی مدرن غرب هم طرفداران چندانی ندارد. 🔻 اما در این میان ‌همسان‌پنداری سخنرانی سطحی دکتر روحانی با نامه تخصصی و علمی دکتر داوری توسط برخی جریانات، تعجب و تأسف اهل اندیشه و انصاف طیف‌های مختلف را برانگیخت. شاید شاذترین مواجهه را روزنامه سازندگی به سردبیری آقای محمد قوچانی داشته که در خیال خود توافق و اشتراکی میان نگاه «حکیم و حاکم» تشخیص داده است. مساله دیگری که بر شگفتی این مقایسه ناشایسته و سیاست‌زده می‌افزاید، تضاد فکری و علمی دیرینه دکتر داوری با جریان لیبرال و نئولیبرالی است که در قالب روزنامه سازندگی و پیش از آن در مجلات رنگارنگ جریان لیبرال مدافع علوم انسانی مدرن فعالیت می‌کنند. نشریاتی که همواره در مقام دفاع ایدئولوژیک از سیاست‌های دولت روحانی عمل کرده‌اند. 💠 ادامه دارد👇 💠 @iisociology
🔴 فلسفه در دام ایدئولوژی! بخش دوم ♦️ چگونه منتقد سیاست‌زدگی، قربانی سیاست‌زدگی لیبرال‌ها شد؟ 🔻 چه کسی تقابل مشهور دکتر داوری با پدر لیبرالیسم ایران یعنی سروش و همفکرانش را انکار می‌کند؟ هرگونه مقایسه میان ‌نامه علمی دکتر داوری و سخنرانی سیاسی دکتر روحانی جفا در حق علم و سیاست است اما ناچار و مختصراً به آن اشاره می‌کنیم. دکتر داوری از منتقدان متقدم و همیشگی علوم‌انسانی مدرن بوده و بارها بر ارزش و ضرورت علوم انسانی بدیل تحول یافته تاکید کرده است اما در نگاه قرن هجدهمی دکتر روحانی علم علم است و همان علم مدرن است. دکتر داوری در عین ناامیدی از برخی تلاش‌ها، همچنان امیدوار به تحول علوم انسانی بوده و پیشنهاد تلاش در جهت بنای جامعه اسلامی به‌عنوان شرط مقدماتی تولید علوم اجتماعی اسلامی را مطرح می‌کند اما دکتر روحانی از اساس علمی غیر از علم مدرن را به رسمیت نمی‌شناسد و نه‌تنها گرایش انتقادی نسبت به آن ندارد بلکه نظرا و عملاً به بخشی از علم مدرن دلبستگی داشته که اتفاقاً مورد شدیدترین انتقادات دکتر داوری بوده و هست؛لیبرالیسم! 🔻 ایده اصلی دکتر داوری این است که تا جامعه اسلامی نشود، علوم اسلامی نمی‌شود. البته می‌توان با ایشان گفتگو کرد که جامعه چگونه اسلامی می‌شود؟ آیا در کنار نقد علوم انسانی مدرن؛ احیای علوم انسانی اسلامی راهی در جهت اسلامی شدن جامعه نیست؟ اما این ایده اساساً با سخنان آقای روحانی متفاوت است. 🔻 در واقع دکتر داوری به‌عنوان یک متفکر درون اردوگاه و گفتمان تحول‌خواه و منتقد علوم انسانی و معتقد به علوم انسانی اسلامی، انتقاداتی درون گفتمانی مطرح کرده و راهی دیگر برای طی مسیر پیشنهاد می‌دهد، درحالی‌که روحانی به‌عنوان یک معتقد و ملتزم علوم مدرن و منکر علوم انسانی اسلامی، در اردوگاه و گفتمانی متفاوت و متضاد قرار دارد و همسان پنداری این دو از جانب همفکران و حامیان او یک بازیگوشی شتاب‌زده سیاست‌زده ژورنالیستی بیش نیست. 🔻 سخنرانی آقای روحانی و اقدامات رسانه‌های حامی او، نمونه بارز و واضح همان سیاست‌زدگی‌ای است که دکتر داوری در همان نامه نیز همچون همیشه از آن انتقاد کرده‌اند: «وقتی مطلب سیاسی با مساله علمی خلط می‌شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی‌رسند.» ✍ کیوان سلیمانی 🔴 جامعه شناسی اسلامی 🔴 @iisociology
🔴 فیلسوف در حلقه سیاسیون ایدئولوژیک و ایدئولوگ‌های سیاست زده! 🔻 دکتر داوری: وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط می شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند!!! 🔴 جامعه‌شناسی اسلامی 🔴 @iisociology
💠 دفاع پوپری از علم دینی بدتر از نقد هایدگریه؛ 🔹 آقای سروش! برای حل بحران مخاطب خودتون؛ در آب گل آلود دیگری دنبال ماهی بگردید. 💠 @iisociology
🗞 شماره ۹۷ نشریه #عهد منتشر شد . 🖇صفحه نخست ◀️انقلاب ماندگار و ضرورت های جریان انقلابی ◀️اسلام آمریکایی 📌ارگان رسمی انجمن اسلامی مستقل دانشکده #علوم_اجتماعی 🆔 @ahdnamehh 📲 @mostaghelut
🗞نشریه #عهد 🖇صفحه دوم ◀️۲۲بهمن از قاب دوربین 📌ارگان رسمی انجمن اسلامی مستقل دانشکده #علوم_اجتماعی 🆔 @ahdnamehh 📲 @mostaghelut
⭕️⭕️ تکامل عدالتخواهی در معرکه عدالتخواهان 🔸 کمک به فقیر نه همه عدالتخواهی است و نه حتی مبارزه با فقر. تقلیل عدالتخواهی به خیریه، آن هم منهای مبارزه با فقر، خدمت به سازوکار ناعادلانه است. 🔸 منهای فقر هم همه عدالت نیست؛ صرفا عدم یکی از معلول های بی عدالتی و نهایتا عدم یکی از علل این یک معلول است یعنی تکاثر! تقلیل دادن عدالت به منهای فقر و مبارزه در جهت آن همراه با تقلیل علل آن به تک علتی چون تکاثر، با اکتفا به تک روایتی شریف، بدون اجتهاد عدالتپژوهانه در شبکه معرفتی اسلامی، بدون توجه به دیگر علل فقر، و منهای مبارزه با فساد و تبعیض، بازی در زمین بی عدالتی است. عدم فقر برای وجود عدالت ضروری است اما کافی نیست. 🔸 مبارزه با فساد همه عدالتخواهی نیست؛ در کنار مبارزه با فقر و تبعیض تازه میشوند همه ظلم ستیزی یا بیعدالتی نخواهی! 🔸 مبارزه با فقر و فساد و تبعیض هم همه عدالتخواهی نیست بلکه درواقع همه بیعدالتی نخواهی است! مبارزه با بی عدالتی است، روی دیگر سکه عدالتخواهی است؛ 💠 عدالت و عدالتخواهی باید مبنایی و ایجابی تعریف شود تا در کنار مبارزه سلبی بیعدالتی نخواهانه! مبارزه ایجابی عدالتخواهانه نیز انجام شود. 💎 تعریف عدالت در نگاه استاد عبدالحمید واسطی و شاخص های آن: 🔹 عدل، نسبتی میان امکانات و نیازها و هزینه‌هاست که سبب شود همه عناصر مرتبط با موضوع بتوانند به‌سوی کمال طبیعی خود حرکت کنند(اِعطَاءُ کُلِْ ذِی‌حَقّ حَقَّه). این تعریف حاوی موارد زیر است: _ انحصار به انسان ندارد، محیط‌زیست و موجودات مرتبط با زندگی انسان را نیز در برمی‌گیرد. _ شاخص “هر چیزی حداقل به‌اندازه نیازش، بهره ببرد و حداکثر به ‌اندازه توانش از او خواسته شود” را در بردارد. _ به شاخص فوق محدود نشده و به شاخص”حرکت به سوی رشد و کمال” نیز توسعه یافته است. _ شاخص “به‌فعلیت درآمدن قوا و استعدادها” را ارائه کرده است. _ میان نیازهای صادق و کاذب، قوای مثبت و منفی تمایز داده است. _ هدف‌مدار است. _ امنیت کار و سرمایه را تواماً در بردارد. _ ضرورت توازن میان رعایت حقوق فرد وحقوق جمع را ارائه نموده است.(هویّت توازن‌‌گرایانه) ✍️ @edallatkhahi
💠 چرا علوم اجتماعی اسلامی؟ 💎 متن کامل مباحث مطرح شده در نشست هم اندیشی علم دینی در مشهد؛ بخش اول 🔹 آرمان و هدف همه ما طبيعتاً حركت به سمت بناي جامعه اسلامي و ايجاد تمدن اسلامي است، رابطه متقابل و دوجانبه علم و جامعه و يا نظريه و فرهنگ به تعبير ديگري دستيابي به علوم معطوف به جامعه اسلامي را ضروري می‌کند، درواقع علوم انساني همين نرم‌افزار بناي جامعه‌ی اسلامي است يعني براي بناي جامعه اسلامي چاره‌ای جز احياء يا توليد يا تكميل علوم اجتماعي اسلامي معطوف به جامعه اسلامي نيست. 🔹 گاهی گفته می‌شود به‌جای بحث در علوم اجتماعي اسلامي ما بياييم به بناي جامعه اسلامي بپردازيم، اين خيلي منطقي نيست چون علوم اجتماعی اسلامی دقیقاً می‌خواهد همين كار را بكند و اين كار را هم نمی‌خواهد یک‌شبه و دفعتاً انجام دهد و يك مجموعه نظرياتي در قالب علوم اجتماعی اسلامی توليد كند كه جامعه به اسلامی تبديل شود بلكه مقدمات بسیاری دارد. 🔹 براي اين جامعه سازي و تغيير علمی جامعه به سمت يك جامعه اسلامی بايد شرايط موجود جامعه و علم در نظر گرفته شود كه متأسفانه در هر دو مورد تا حد زيادی مدرن و تحت تأثیر فضای جهانی مدرنیته هستند و با علم و فرهنگ اسلامی تناسب ندارند، از همین‌جا ضرورت تحول تدريجی و توأمان علم و جامعه مشخص می‌شود؛ نمی‌شود بگویيم فعلاً علم را كنار بگذاريم جامعه را اسلامی كنيم يا جامعه را كنار بگذاريم علم را اسلامی كنيم. 🔹 بنا بر اين نگاه و رويكرد مسئله محور كه هم واقع‌بینانه و هم آرمان‌گرایانه است، ضرورت زمینه‌سازی برای حركت در جهت تحول علم اجتماعی مدرن و احيای علم اجتماعی اسلامي و به دنبال آن تلاش در جهت بسط اين رويكرد و نتايج آن به جامعه علمی و عمومی مشخص می‌شود. 🔹 گروه علوم اجتماعی اسلامی در اين فضا و مبتني بر اين ضرورت معرفتي و اجتماعي ایجاد شده و حركت می‌کند. اين گروه در دانشكده علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران در دو رشته فلسفه علوم اجتماعی (در مقطع ارشد) و در رشته جامعه اسلامی مسلمين (در مقطع ارشد و دكتری) فعاليت می‌کند. 🔹 گروه موقعيت منحصربه‌فردی دارد، شايد تنها نمونه و موردی از جريانات مختلف تحول‌خواه در حیطه علوم اجتماعی با گرايش اسلامی باشد كه پايگاه و جايگاهی در ساختار رسمي دانشگاهی آن‌هم در بهترين دانشگاه كشور دارد، ازاین‌جهت هم امتيازات ویژه‌ای دارد و هم اقتضائات و مشكلات خاص. 🔹 انجمن علمی هم يك تشكل دانشجويی است كه از دانشجويان خود گروه تشكيل می‌شود و در ذيل و كنار گروه حركت می‌کند و البته هويت دانشجويی و فعالیت های متفاوتی نیز دارد. 🔹 درباره اسم گروه كه علوم اجتماعی اسلامی که معمولا مناقشه برانگیز است و اسم رشته‌ها؛ نكات مهمی وجود دارد كه سعی می‌کنم در توضيح ضرورت‌ها و اهداف مطرح كنم. 💠 بخش ضرورت‌ها از دو حيث توضيح داده می‌شود؛ حيث اول همين دسته‌بندی موجود در گروه است، يعني دو رشته فعال در گروه كه دو روی سكه زمینه‌سازی در جهت احياء و توليد علوم اجتماعی اسلامی است، یعنی این رشته‌ها مدعی توليد تأسیسی و بی مقدمه علوم اجتماعی اسلامی نيستند بلكه زمینه‌ساز حركت به سمت اين هدف هستند. 1⃣ رشته اول دانش اجتماعي مسلمين است. ما معتقديم كه لازم نيست كه در تمام حیطه‌ها و محورها؛ از صفر به توليد و تأسیس علوم اجتماعی اسلامی اقدام کنیم، بلكه در طول تاريخ جهان اسلام يك ميراث معرفتی اجتماعی غنی و مهمی وجود دارد که به دلايلي همچون سيطره علم مدرن در دوران اخير از آن غفلت میشود و نياز به بازخواني دارد. اتفاقاً در اين بازخوانی حتي دانشگاه‌های غير ايرانی خيلي زودتر از ما شروع كردند و نه‌تنها اين كار زود نيست برای كشوری همچون ایران خيلی دير هم انجام‌شده است. 🔹 ادامه دارد... 💠 علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران 💠 @utsaiss
💠 چرا علوم اجتماعی اسلامی؟ 💎 متن کامل مباحث مطرح شده در نشست هم اندیشی علم دینی در مشهد؛ بخش دوم 🔹 پس بازخوانی ميراث معرفتی جهان اسلام ضرورت آشكاری دارد به ویژه در حوزه هایی همچون حكمت عملی. ذيل و همراه با این ضرورت، شناسايی هويت اين ميراث معرفتی و توجه به معنا و مبناي اسلامی علم اهمیت پیدا میکند. هم‌ معنا و هم مبنای علم در جهان اسلام متفاوت بوده و اين بازخوانی می‌تواند به تصحیح و تغيير اين معنا و مبنايی كه در جهان مدرن و در ايران گسترش پیداکرده كمك کند. بر همين اساس می‌شود به بازخوانی انتقادي اندیشه‌های اجتماعی مسلمانان معاصر نیز پرداخت، مانند روشنفكران دينی متفكران عرب و .... 🔹 اين بازخوانی می‌تواند به دنبال ترميم و اصلاح وضعيت روشی و جهت‌گیری انديشه اجتماعی معاصر هم كه در سطوح مختلف با فرهنگ ما تضاد پیداکرده حركت كند. 🔹 به صورت خاص و با توجه به عنوان یکی از رشته ها به بازخواني انديشه اجتماعي متفكران از گذشته تا معاصر نیز پرداخته می‌شود، يعني اندیشمندانی همچون مثل فارابی، ابن خلدون، كشفي و ملاصدرا تا امام خميني و شهيد مطهري و جلال آل احمد و شريعتي و ديگران. براي اينكه فضاي رشته منتقل شود برخي از واحدهاي درسي كه ارائه می‌شود را معرفی میکنم؛ روش تحقيق علوم اجتماعي، روش تحقيق علوم اجتماعي اسلامي، انديشه اجتماعی متفكران مسلمان، نقد نظريات و مكاتب جامعه‌شناسی و... 2⃣ رشته دوم فلسفه علوم اجتماعي به عنوان یک‌رشته كاملاً به‌روز و بین‌المللی است كه البته اهميت خاصي براي فضاي تحول‌خواه ما هم دارد، يعني می‌شود از فرصت‌هایی كه ايجاد كرده استفاده كرد. 🔹 علوم اجتماعي مدرن، جهان و ايران را تا حد زيادي تسخير كرده و هيچ راهي جز توجه به آن نداريم و جهت‌گیری گروه در مورد اين علوم اجتماعي رويكرد تهذیب انتقادي است، نه انكار یا بی‌توجهی، بلکه استفاده از ظرفیت‌هایی كه ايجاد کرده است. 🔹 ضرورت اول اين رشته بازخواني مباني و فرايند شکل‌گیری نظريات اجتماعي مدرن است. اين بازخواني مبتني بر مباني چندگانه هستی‌شناسی، روش‌شناسی، معرفت‌شناسی و ... انجام می‌شود. 🔹 ضرورت دوم تحليل نسبت نظریه‌های جامعه‌شناختی مدرن با حوزه‌های فرهنگي و اجتماعي غرب است. اين نسبت از دو جهت اهميت دارد: اولاً اينكه تناسب فكري، فرهنگي، مبنايي و حتي كاركردي اين نظريات با فضاي ما محك بخورد، دوم اينكه ميزان اعتبار علمي و جهان‌شمولی اين نظريات مورد سنجش قرار بگیرد که معمولاً در فضای دانشگاهی ما بدون محك و بدون بازخواني انتقادي پذیرفته میشود. 🔹 ضرورت سوم نقد و بررسي خود نظريات و روش‌های علوم اجتماعي مدرن است كه در قالب واحدهاي درسي ارائه می‌شود. 🔹 اين دو رشته دو روی سكه زمینه‌سازی دوجانبه برای علوم اجتماعی اسلامی هستند، از یک‌جهت احياي ميراث معرفتي جهان اسلام و از یک‌جهت بازخواني و بازسازي انتقادي معرفت اجتماعي مدرن. 💠 حيث دوم ضرورت‌ها، معرفتی و اجتماعي است که بخش معرفتی تا حدی روشن شد و به علت کمبود وقت صرف نظر میشود. 🔹 ضرورت اجتماعي اول و اصلي ما همان اسلامي شدن جامعه است، يعني این هدف اصلي است كه بقیه اهداف ذیل تلاش براي اسلامي كردن جامعه است. يكي از علت‌های اصلي اسلامي نبودن و نشدن جامعه را ما همين علوم انساني مدرن می‌دانیم كه گاه در برخي از نظرات، توسعه همین علوم را براي بناي جامعه اسلامي سفارش می‌دهند، درحالی‌که تناقض دارد. ✍ کیوان سلیمانی 💠 علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران 💠 @utsaiss