📜 اصطلاحات و واژه های تبری ( مازندرانی ) برای کارهای شالی و شالیزار :
⭐️ قسمت دوم ⭐️
📎 نِشا کَر :
کسی که نشا میکند
📎 کایِّر و قَرضی :
به افرادی که برای نشا و اصولا برای هر کاری به کمک همدیگر میروند را کایر و قرضی میگویند .
📎 نِشا :
بذرهایی را که از تیمجار کندن و در قسمت های مختلف زمین پخش میکنند و نشاگران آن بذرها را به مقدار میزان در جای جایِ زمین آماده شده میکارند که این عملِ کاشت بذر برنج را #نشا کردن میگویند.
👈 نشا هم مثل بقیه کار کشاورزی تخصص میخواهد . یعنی اینکه باید بدونی چه مقدار از بذر را نشا کنی که بعدا بوته برنج ( بینج ) کم و زیاد نشود .
👈شالیکاران از قدیم که میخواستن به بچه هایشان طریقه درست نشا کردن را یاد بدهند به آنها میگفتند که باید نشا را بصورت دیزِندون ( سه پایه ای که زیرش آتش میکنند و رویش عذا میپزند) بکارید یعنی منظورشان این بود که باید نشا بصورت مثلث در زمین کاشته شود که فاصله بین دو بوته نشا میزان باشد که در گویش محلی تبری میگویند نشا نباید تَنِک و اَمبِس/اَمِّس شود .
📎 میراب = یعنی میرِ آب :
میر همان امیر به معنای بزرگ و امیر میباشد و میراب یعنی سرپرست آب !
میراب کسی هست که باید برای شالیکاران منطقه خود از جاهایی مثل رود یا سد یا چاه آب های بزرگ معروف به چاه های آرتیزن ( چاه عمیق و پرآب ) آب بیاورد و مثلا از رودخانه تالار باید منطقه به منطقه آبراه را چک کند تا احتمالا یک منطقه جلوی ورود و هدایت آب را نگرفته باشن و بسمت منطقه خود هدایت نکرده باشند.
📎 او پَنجی :
او = آب
پَنجی = نوبت
چون همه مردم برای آبیاری زمین ، چاه آب از خودشون ندارن برای آبیاری شالیزاری یا باید از کسیکه چاه آب دارد استفاده کنند یا از آب رودخانه های معروف مازندران مثل رود تالار و تجن و یا باید از آب سد منطقه خود یا از آب تالاب ها و آبندان ها ( عِندون ) استفاده کنند که کار میراب هم همین اوپنجی هست و باید به نوبت برای زمینهای محلی هایش ،آب را سر زمینشان روانه کند که زمین مردم خشک نشود .
📎 یک وِجین ؛
دو سه هفته بعد از نشا باید آنرا وجین کنند. وجین با دست انجام میشود یعنی باید انگشتهای دست را داخل گِل و اطراف بوته نشا مرتب حرکت بدی تا گِل زیر و رو شود و علفهای هرز در لا به لای انگشتانت گیر کند و از زمین جدا شود .
وجین برای نشا خیلی خوبه چون باعث میشه اکسیژن وارد گِل بشود و همچنین علفهای هرز از بوته نشا جدا میشود.
📎 چور و چِکا، وَِرمِز ،بازمِر و وَرگید ، سَکِ واش و ....
اینا نام علف های هرز معروفی هست که در زمین شالیزاری میروید و با وجین از بین میروند و این سالها با سم مخصوص علف کُش از بین میروند .
📎 پِشیل یا پشول یا پشور :
آبدزدک را در زبان محلی، پشیل میگویند که آفت مرزهای زمین هست . یعنی کارش سوراخ کردن گِلِ مرزهاست و وقتی مرز سوراخ میشود آب های قطعه بالایی از این سوراخها به قطعه زمین پایینی میروند و زمین بالا خشک میشود.
برای جلوگیری از نفوذ این جانور موذی باید قبل از نشا تمام مرزها را با نایلون ضخیم بپوشانند و روی نایلون را هم گِل بگیرن چون پِشیل نایلون را نمیتواند سوراخ کند.
📎 دِ وِجین = وجین دوم
دو سه هفته بعد از وجین اول ،باز وجین میکنن که دِ وجین میگویند .
✍ گردآورنده : بانو " شعله " از بابلکنار بابل
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
💠#حکایت #داستان #قصه
📜داستان مهدی و مادیان سیاه
🎤نقل رویداد از زنده یاد محمد حاجیلری ملقب به ممتاز
✍به گفته که در دوره ای در روستای #کردآباد از توابع #کتول جوانی در این روستا بود به نام #مهدی که برای شخصی کار میکرد به حساب موقع کشت کار همش پیش این آقا بود، ودر موقع که کار این آقا کمتر میشد مهدی به همراه چند دوستی که داشت همرا هم می رفتن سرکار، موقع که کارش پیش اربابش کمتر می شد به همرا دوستاش هم هر کاری که در همان زمان ها بود می رفتن انجام می دادند.
📌مهدی و دوستاش همشون هم مجرد بودند و به سن ازدواج رسیده بودند ، ارباب مهدی هم دختر خانومی داشت بنام #زهرا، دیگه چون مهدی براشون در موقع کشت کار کشاورزی که کار میکرد کامل این خانواده و دخترشون رو میشناخت.
همچین این دختر رو دوست داشت که باهاش ازدواج کنه، .
📌خلاصه که ارباب مهدی یه اسبی داشت که نزدیک به عید اسبش مریض شد مرد، بدون اسب شدن آن زمان ها هم اسب و خر و قاطر گاو برای کشاورزی نیاز هست و باید داشته باشی. اسب برای هیزم بار بری اینا نیاز هست .
حالا گاو اینا داشت برای زیر رو کردن زمینش اما اسب اینا نداشت...
📌خلاصه به واسطه ای از روستای #مزرعه_کتول یه اسب سیاه به حساب مادیان خریداری کردن بالاخره برای کشاورزی شون نیاز به اسب داشتند، باید اسب خریداری میکردند..
این اسب هم یه اسب وحشی بود که اگه کسی رو نمی شناخت از دستش در میرفت یا زمینش می زد، یه جوری حرکت میکرد که اگه سوارش بودی میفتادی.
👈به حساب گویش محلی یکه شناس بود فقط صاحب قبلیشو میشناخت، دیگه کار ها داشت شروع میشود و اسب خریدن اسب رو آوردن روستا خودشون ،موقع آماده کردن بذر #برنج بودن دیگه کم کم داشتن کارهای بذر برنج آماده می کردن و زمین رو آماده میکردن که بذر ها رو داخل زمین بریزن ، دیگه این اسب چون همچین زیاد اهلی نبود مجبور بودن که رامش کنند که موقع کارها ازش کار بکشن.
مهدی به ارباب گفت که من این اسب رو رام میکنم بدینش به من 👈 بوینین چه جوری آرامش میکنم به حساب داشت یه خودی هم نشون می داد حالا جلوی دختر ارباب هم هست یه به حساب کاری کنه که بوینن چقدر زرنگ هست بیشتر به خاطر زهرا خانوم این کارو می خواست انجام بده.
دوستای مهدی هم سه چهار نفرشون بودن.
مهدی گفت من اسب رو سوار می شم رامش میکنم. اسب آوردن بیرون و مهدی اسب رو سوار شد یه مقداری که حرکت کرد کنار یه جای شبیه جوب که به اصلاح بهش میگن #شهوار که داخل شهوار درخت و نی زار و تلو اینجوری چیزها هست.
اسب کنار این شهوار که رسید یهو اسب یه جوری خودشو گرفت که مهدی رو انداخت داخل این شهوار به حساب میگن پهلو خالی کرد یسری از اسب و قاطر و خرها البته در اسب ها کمتر کمی آرام نباشن و بدانند که چجوری هستی یه جوراهی جا خالی میدن و به زمین میزننت که میگن پهلو خالی کردن.
هچی مهدی رو زد به زمین و مهدی افتاد داخل شهوار نتونست که اسب رو آرامش کنه. باز به یه گرفتاری اسب رو گرفتن وقتی مهدی رو انداخت اسب در رفت رفت به توی زمین ها چند نفری با یه مشکلات اسب رو گرفتن .
📌خلاصه چند روزی همین کار و می کردن که رام بشه که موقع کشاورزی ها اذیت نکنه..
📌خلاصه کم کم بذر های برنج داشت بلند تر میشد و گاو ها رو آوردن که زمین رو آماد ه کشت کنند. زمین زیرو کردن و مرزبند.
خبر کردند دوستهای مهدی هم برای کمک آمدن زمین مرز گرفتن. دوستهای مهدی وایستادن که کمک کنن بذرها رو از زمین در بیارن برای کاشتن داخل کل زمین یه مقدار بذر رو کندن و داخل زمین پهن کردن. فردای آن روز هم قرار شد که کارگرها بیان زمین #شالی ارباب مهدی رو #نشا کنند و دوستهای مهدی هم گفتن فردا میایم کمک کنیم بذرها رو بکنیم و داخل زمین پهن کنیم.
دیگه صبح شد ادامه کار و قرار شد که انجام بدن. رفتند داخل زمین مشغول به کار شدند دوستهای مهدی شروع به کندند بذر کردن مهدی هم بذر هارو میبرد برای کارگرها که نشا کنند.
در این منطقه هم برای نشا شالی خانوم ها میان برای نشا کردن...
📌خلاصه که نشاگر ها بذر هارو خیلی پر پر نشا کردن به حساب میگن اَمبِس خیلی پرتر نشا کردن بته ها رو زیاد زیاد میگرفتن میکاشتن، مهدی هم هی بذر میبرد اینا تمام میکرد هی توزمین بیکار میشدن بین نشا گرها مادر مهدی هم بود...
📄ادامه دارد
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3674
🖊گردآورنده:
#حسین_اصفهانی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
ادامه👇👇