eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
288 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9هزار ویدیو
267 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی از خانه اش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد. دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند: خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی. خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودنشان عادت کرده ایم...! 💕💕💕
🔴داستان زیبا ✍پادشاهی وزيری داشت كه هر اتفاقی می‌افتاد می‌گفت: خيراست!! روزی دست پادشاه در سنگلاخها گير كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه از درد به خود می‌پيچيد،از رفتار وزير عصبی شد، او را به زندان انداخت، ۱سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله ای گرفتار شد كه بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود،سر می‌برند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد وقتی ديدند اسير، يكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است! پادشاه دستور آزادی وزير را داد وقتی وزير ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگر چرا؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می‌كردند. در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست.. 💕💕💕
دو تا بچه بودن توی شکم مادر. اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی. مثل دنياي امروز ما و خدايي كه همين نزديكيست. 🍃 سهم انسانهایی است که نگاهشان سمت خداوند است🍃 💕💕💕
✍نقل است که بزرگی گفت : ❄️دو برادر بودند و مادری ، هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود . ❄️آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدا خوش بود برادر را گفت : امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن ؛چنان کرد . ❄️آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد در خواب شد 💞دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم . ❄️او گفت آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر مرا در کار او می کنید ؟ 💞گفتند زیرا که آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازیم و لیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادرت خدمت می کند. 💕🖤💕
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند. روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.» 📕 امثال و حکم 💕💙💕
🌺🌿 کنیزی شاخه برای امام حسن (ع) آورد ، امام بزرگوار فرمود: تو در راه خدا آزاد شدی ، گفته شد چرا در مقابل یک شاخه گل او را آزاد کردی؟ فرمود: خداوند ما را و ادب آموخته است که فرمود: هنگامی که به شما هدیه ای داده شد شما بهتر از آن را هدیه بدهید و هدیه بهتر از آزادی او بود.  📚بحارالانوار ج 84 ص 273 💕🧡💕
✍دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.» بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.» ❤️🍃دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است.!. ‌‌‌‌ 💕💚💕
❣️فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى‌كرد و سخت مى‌ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده‌هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ ❣️گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‌كنم گفت: عقلت را با ده‌هزار درهم، معاوضه مى‌كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز... ❣️گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‌كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‌تر و خوش‌بخت تر از بسيارى از انسان‌هاى اطراف خود مى‌بينى. ❣️پس آن‌چه تورا داده‌اند، بسى بيش‌تر از آن است كه ديگران را داده‌اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‌ترى هستى...!!! 💕🧡💕
🌸🌿روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تخته‌سیاه کرد: 9*1=7 9*2=18 9*3=27 9*4=36 9*5=45 9*6=54 وقتی کارش تمام شد به دانش‌آموزان نگاه کرد، آن‌ها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا می‌خندید، یکی از دانش‌آموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است. ✔️معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همین‌گونه رفتار خواهد کرد. همان‌طور که می‌بینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آن‌ها هیچ اهمیتی ندادید! همه‌ی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیت‌ها و کارهای خوب‌تان از شما قدردانی نمی‌کند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. 🌿پس قوی‌تر از قضاوت‌هایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!" 💕🧡💕
✨﷽✨ ❣️فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى‌كرد و سخت مى‌ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده‌هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ ❣️گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‌كنم گفت: عقلت را با ده‌هزار درهم، معاوضه مى‌كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز... ❣️گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‌كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏‌تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان‌‏هاى اطراف خود مى‌‏بينى. ❣️پس آن‌چه تورا داده‏‌اند، بسى بيش‌‏تر از آن است كه ديگران را داده‌‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏‌ترى هستى...!!! @eeshg1 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨ ❣️فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى‌كرد و سخت مى‌ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده‌هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ ❣️گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‌كنم گفت: عقلت را با ده‌هزار درهم، معاوضه مى‌كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز... ❣️گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‌كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏‌تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان‌‏هاى اطراف خود مى‌‏بينى. ❣️پس آن‌چه تورا داده‏‌اند، بسى بيش‌‏تر از آن است كه ديگران را داده‌‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏‌ترى هستى...!!! @eeshg1 ❄️☃❄️☃❄️
✨﷽✨ 👑پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ... اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : 👌آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود. 🌸🌸🍃🌺🌸🍃