#داستانکهای_پندآموز
مردی از خانه اش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند: خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی.
خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودنشان عادت کرده ایم...!
#معجزه_شکرگزاری
💕💕💕
#معجزه_شکرگزاری
👌آنکه از بخت خود گلایه کند به ملکوت نعمت در نمی آید.
زنی را می شناسم که توانگری کوچکترین شناختی نداشت.عوض اینکه لباسهای نو بخرد، لباسهای کهنه اش را رفو می کرد. محتاط بود مبادا ولخرجی کند. مدام به شوهرش گوشزد می کرد که اسراف نکند. یکروز می گفت: هرگز چیزی را که استطاعت خریدنش را نداشته باشم نمی خواهم.
از آنجا که استطاعت چندانی نداشت، چیزی زیادی هم نداشت. اما یکباره دنیای او در هم ریخت. چون شوهرش خسته از خرده گیریها و اندیشه های محدود او، به تنگ آمد و او را ترک کرد. زن، دلسرد و ناامید، روزها را به شب می رساند تا اینکه یک روز کتابی در باره مابعدالطبیعه به دستش افتاد که از نفوذ کلام و قدرت اندیشه سخن می گفت.
زن تازه فهمید که با طرز تفکر نادرست خود آن همه تجربه ناخوشایند را به زندگی خود فراخوانده است. از ته دل به اشتباهات خود خندید. بر آن شد که از خطاهای گذشته سود بجوید. و عزم خود را جزم کرد تا قانون فراوانی و توانگری را به اثبات برساند.
🌺🍃فقط به خدا توکل کرد و برای کامبیابی و کامرانی، چشم امید خود را به او دوخت.
👌دیگر کلمه ای درباره کمبود و محدودیت و تنگدستی بر زبان نیاورد. کوشید تا مدام خود را دولتمند احساس کند و ثروتمند به نظر آورد.
دوستان قدیمی او دیگر نمی توانستند او را بشناسند. با جهشی عظیم به راه فراوانی افتاده بود. ثروتی که در سراسر عمرش ندیده بود به سوی او سرازیر شد.
🌺🍃درها و دروازه هایی غیرمنتظره گشوده می شدند و راه ها و چاره هایی حیرت انگیز بر سر راهش قرارد می گرفت و در کاری که کوچترین آموزشی برای آن ندیده بود بسیار موفق شد و خود را بر زمین.معجزه یافت.
❤️🍃
راستی چه شده بود؟_ کیفیت کلمات و اندیشه های خود را عوض کرده بود. دِل خود را به خدا سپرده بود و در همه کارهایش به خدا #توکل کرده بود. بارها در آخرین لحظه به خواسته اش رسید. حاجتی نداشت که بی پاسخ مانده باشد. چون مدام گودالهای خود را حفر می کرد و بی وقفه سپاس می گزارد.
از کتاب چهار اثر از
#فلورانس_اسکاول_شین
ترجمه:گیتی خوشدل
💕💙💕
#معجزه_شکرگزاری
🍃یکی از بیمارىهاى خطرناک، مرضى بىصداست که هیچگونه علامتى نداشته و ندارد، اما مىتواند آسیب شدیدى به شما وارد نماید! این بیماری، مرض «عادىشدنِ نعمت» است. این بیمارى چند نشانه دارد:
- این که نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس (شکرگزارى) در قبالش نداشته باشى، گویى این که حقى کسب شده!
- این که وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى!
- به بازار بروی و خرید کنی و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشى، و این امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى.
- هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى!
💕💜💕
امیرالمؤمنین علیه السلام:
از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است
لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ
قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه
حکیمی از شخصی پرسید:
روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم
امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی می کنی؟…
#معجزه_شکرگزاری
💕💚💕