✅ هدایت زن گناهکار توسط امام کاظم(ع)
مرحوم مجلسی نقل کرده است که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهمالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶).»
«این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.»
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد.
خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرشهای نفیس در آن گسترده بود و حوریههای بسیار زیبا با لباسهای آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهمالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۸، ص ۲۳۸
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_کاظم_ع
#فضائل_امام_کاظم_ع
🌹 من امام دلها هستم
امام موسی بن جعفر علیهمالسلام در دلهای مردم جا داشت و بر قلبهای آنان حکومت میکرد. این ویژگی حقیقتی انکارناپذیر و مورد پذیرش همه حتی هارون الرشید بود. ابن حجر هیثمی درباره این ویژگی حضرت مینویسد: روزی امام کاظم علیه السلام در کنار خانه [خدا] نشسته بود. وقتی چشم هارون به امام افتاد، گفت: تو همان کسی هستی که مردم پنهانی با تو بعیت میکنند؟ فرمود: من امام دلها و تو امام بدنها هستی.»
📚منبع
الصواعق المحرقه، ابن هجر هیتمی شافعی، ص ۲۰۳
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_کاظم_ع
#فضائل_امام_کاظم_ع
🌸 مددجویی بزرگان اهل سنت از قبر امام کاظم(ع)
امام شافعی درباره آثار توسل به امام کاظم علیهالسلام، گفتاری بس بلند دارد:
قبر موسی کاظم علیهالسلام در اجابت دعا [و حل مشکلات]، داروی شفابخش است.»(۱)
ابوعلی خلال، بزرگ حنبلیهای عصر خویش، در گرفتاریها به بارگاه امام هفتم پناه میبرد و به مدد امام، گرفتاریهایش را حل میکرد. خود او در این باره مینویسد: هرگاه مهمی برایم رخ میداد، به بارگاه موسی بن جعفر علیهمالسلام میرفتم و به او توسل میجستم و آنچه میخواستم، خدای تعالی برآورده میکرد.»(۲)
📚منبع
(۱) البصائر لمنکر التوسل باهل المقابر، حمداللّه هندی حنفی، ص ۴۲
(۲) الغدیر، علامه امینی، ج ۵، ص ۱۹۴
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#امام_کاظم_ع
#فضائل_امام_کاظم_ع
فیشروضهحضرتزینب.pdf
113.6K
﷽🖤
#جدید
فیش مناجات با امام زمان(عج)
"روضه شهادت حضرت زینب(س)"
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد «رضا» افتادم ...
به روایت مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب شریف «عیون أخبارالرضا علیهالسلام»:
🥀 حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام سه روز قبل از شهادت خود، «مسیّب» که وکیل امورشان بود را خواستند و به او فرمودند: ای مسیّب!
📋 إِنِّی ظَاعِنٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَی الْمَدِینَةِ مَدِینَةِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ لِأَعْهَدَ إِلَی عَلِیٍّ ابْنِی مَا عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی وَ أَجْعَلَهُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ آمُرَهُ بِأَمْرِی
▪️من امشب عازم مدینه هستم، همان مدینه جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا آن چه را پدرم با من عهد کرده بود، با پسرم علی علیهالسلام عهد کنم و او را وصی و جانشین خود قرار دهم و امور خود را به او بسپارم.
🥀 مسیّب گوید: عرض کردم: چطور به من امر مینمایید که درها و قفلهای این زندان را باز کنم و حال آن که نگهبانان جلوی درها ایستادهاند؟ إمام علیهالسلام فرمودند: ای مسیّب! مگر یقین تو درباره خداوند عزّوجلّ و درباره ما اهلبیت، ضعیف است!؟ عرض کردم: نه ای سروَر من!
🥀 ... آن گاه فرمودند: من خداوند عزّوجلّ را با همان اسم اعظمی که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم به هم زدنی آورد و در مقابل سلیمان گذاشت، میخوانم، تا خداوند مرا پیش فرزندم علی علیهالسلام در مدینه ببرد.
🥀 مسیّب گوید: شنیدم که ایشان دعایی کردند و ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیستند؛ همان جا ایستادم تا به سر جای خود بازگشتند و دوباره غل و زنجیرها را به پاهایشان بستند. من به شکرانه نعمت معرفت امام که خدا به من ارزانی کرده بود، به سجده افتادم. آنگاه امام علیهالسلام ب من فرمودند: ای مسیب!
📋 ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُسَیَّبُ وَ اعْلَمْ أَنِّی رَاحِلٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَالِثِ هَذَا الْیَوْمِ
▪️سرت را بلند کن و بدان که من سه روز دیگر، به سوی خدای عزّوجلّ از این دنیا، رحلت خواهم نمود ...
🥀 مسیب گوید: با این کلام امام علیهالسلام دیگر نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و ناگاه بر گریه افتادم ...
📚عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج۱ ص۱۰۰.
✍ كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم
دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم
ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم
آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم
با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم
وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد
صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم
بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پرخون شد
مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم
بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار
خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم
تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم
ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم
دست و پا مىزنم امّا بخدا خوشحالم
دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود
ياد معجركشى شام بلا افتادم ...
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸روز جمعه بر روی پُل بغداد، فرَج من خواهید رسید ...
در نقلی آمده است:
شخصی به نام «علی بن سُوَید» که از یاران خاص امام کاظم «صلواتاللهعلیه» میباشد، گوید؛
🥀 پولی به نگهبانان زندان دادم و شب هنگام به حضور حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رسیدم و آن حضرت از من سوال نمودند که برای چه به اینجا آمدهای؟عرضه داشتم: «دلتنگی» مرا نزد شما آورده است! سپس گفتم: ایآقای من! سینههایمان به تنگ آمده … زمان فرج و گشایش و رهایی شما از این زندان، چه وقت فرا میرسد؟ آن حضرت نگاهی به من نموده و فرمودند:
📋 اَلْفَرَجُ قَريبٌ يَابنَ سُوَيد! يَومَ الْجُمُعةِ ضُحىً علىٰ الْجِسرِ بِبَغدادٍ
▪️فرج نزدیک است ای پسر سوید؛ روز جمعه به هنگام برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد …
🥀 علی ابن سُوَید گوید: از این کلام إمام علیهالسلام، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم؛ از محضر آن حضرت خارج شده و به دوستانمان گفتم: مژده دهید که امام موسی بن جعفر علیهالسلام به زودی از زندان خارج میشوند.
🥀 روز جمعه فرا رسید و به وقت برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد جمع شدیم،
📋 و إذًا بِجِنازةٍ يَحمِلُها أربَعةٌ مِنَ السَجّانين علىٰ دَرفةِ بابٍ لا نَعشٍ! ثلاثٌ مِنَ الْخَلفْ و واحدٌ مِنْ جَهَةِ الرأسِ
▪️که ناگاه دیدیم یک چهار زندانبان، جنازهای را بر روی یک تخته در، گذاشته و میآوردند؛ سه نفر عقب، و یک نفر جلوی جنازه را گرفتهاند.
🥀 از آنجا که غل و زنجیر های زیادی بر دست و پای آن میّت بود، سه نفر عقب آن تختهٔ در را گرفته و تنها یک نفر جلوی آن را گرفته بود … به روی پُل که رسیدند، او را بر زمین نهادند و صورتش را باز کردند. علی بن سُوید گوید: من پیش رفتم تا آن میت را نگاه کنم …
📋 و إذًا بِهِ سَيّدي و مَولاي مُوسَى بنِ جعفر عليهالسلام ! فَلَطَمتُ وَجهي و صِحتُ: وا إماماه … وا سيّداه …
▪️که ناگهان مولا و سروَرم موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم! پس سیلی به صورتم زدم و فریاد میزدم: وا إماماه … وا سيّداه …
📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۰۵
📚المجالس المعصومیه، ص۲۵۲
✍ آهسته گذاريد روي تخته تنش را
تا ميخ اذيّت نكند پيرهنش را
اصلاً بگذاريد رویِ خاك بماند
زشت است بيارند غلامان بدنش را
اين ساقِ به هم ريخته كِتمان شدني نيست
ديدند روی تختهی در، تا شدنش را
اين مرد الهی مگر اولاد ندارد؟
بردند چرا مثل غريبان بدنش را؟!
اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد
بد نيست بگيرد جلوی آن دهنش را
اين هفت كفن، روضهی گودال حسين است
ای كاش نيارند برايش كفنش را
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
نه پيرهنی داشت حسين، نه كفنی داشت
مديون حصيرند مرتّب شدنش را.
1_1228202700.mp3
16.08M
🎧 #صلوات_ضراب_اصفهانی
مرحوم سیدبنطاووس(رحمةاللهعلیه) میگوید:
اگر از هر عملی، در #عصر #جمعه غافل شدی...
از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو!
چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن
آگاه کرده است.
مهدی نجفی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
aghasi-24.mp3
1.18M
آغاسي
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش ان دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
برکه بسپارد زمام خویش را
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه ی آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسایل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان منست
نامه تو خط امان منست
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه مشعر کدام کنج منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شايد اين جمعه بيايد شايد... #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
گرچه درخت خشک دلم نا اُمید نیست
گویا بهار ، در دل این سَررسید نیست
جشنی که در نبودِ تو بر پا شود ، عزاست
این عیدها بدون حضور تو عید نیست
تقدیرمان به خال سیاه تو رفته است...
انگار بخت منتظرانت سپید نیست!
هفتاد پُشت من ، همگی عاشق تواَند
پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست
بابابزرگم آرزویت را به گور بُرد
مَردی که از فراق تو قدَّش خمید..،نیست
در راهِ دوست جان بدهی..،بُرد کرده ای
هر کس که پای یار نمیرد ، شهید نیست
دست گناهکار مرا رو نمی کنی...
اینگونه پردهپوشیات اصلاً بعید نیست
خیلی کُمیت بندگیام لنگ می زند
این پا شبیه آنکه به سمتت دوید..،نیست
من در کمال خیرهسری ، دوست دارمت
این روسیاه هرچه که باشد..، پلید نیست
قفل دلم به دست علی باز می شود
مثل نجف برای دل من کلید نیست
انگورِ حیدریست دلیل جنون من
عقل از سرم کنار ضریحش پَرید..، نیست!
چیزی نمانده دق کنم از داغ کربلا
جز دوری از حسین..،عذابی شدید نیست
جانِ لبی که چوب شد از تشنگی..،بیا
جان تنی که گم شده..،در خطِّ دید نیست
وللّه اوجِ روضه همین مصرع است و بس:
جای عقیله در دل بزم یزید نیست
#شعر_مناجات_امام_زمان. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها