eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
425 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
سید مهدی حسینی4_5870669476961195271.mp3
زمان: حجم: 6.91M
عج تقلاّ ندارم، تمنّا ندارم کنارم نباشی، تسلّا ندارم اگر زخم خوردم شفای تو بوده نظر بر دوای اطبّا ندارم شکسته سبویم فدای سر تو به لب صحبتی غیر لیلا ندارم شلوغی دور و برم از فراق است چو طفلی یتیمم که بابا ندارم سفیدی قلبم سیاهی گرفته دلی داشتم من که حالا ندارم اگرچه یک عمر است چشم انتظارم نگفتم امیدی به فردا ندارم به رویم نیاورده ای که بُریدم بغل کن مرا که دگر نا ندارم به رسوائی من کسی را نداری به غیر از تو من هم کسی را ندارم مریز آبروی مرا پیش زهرا بجز این به مولا تقاضا ندارم چرا بسته ای در به رویم مگر من؛ غم کربلای معلی ندارم! فدای حسین و فدای عزایش صدا زد دگر میر و سقا ندارم
. |⇦•برسانید نگار.... علیه ااسلام اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی ●━━━━━━─────── برسانید نگار و سر و سامان مرا بگذارید سر راه حرم، جان مرا کعبه یک سنگ نشان است، خدا کم نکند لطف پی در پی سلطان خراسان مرا گر جدا ماندم از آن ماه، ملامت نکنید چه کنم؟ چرخ فلک سرزده فرمان مرا چند وقت است نخورده به ضریحش دستم بفرستید به مشهد، غمِ تهران مرا آی مردم همه آبرویم دست رضاست من گنه کردم و داده همه تاوان مرا گریه ام خنده ندارد، دل من تنگ شده باز کن گوشه ای از خلوت ایوان مرا حال شبهای گدا را چه کسی می داند صبح کن جان جوادت شب هجران مرا از همین فاصله دور، سلام آقا جان مهربان! دست بکش موی پریشان مرا تن بیمار مرا باز در آغوش بگیر اینقدر طول نده مهلت درمان مرا قبرم از شوق وصال تو به هم می ریزد قدمی رنجه کن آن لحظه پایان مرا نمک سفره ما چیست؟ اباعبدالله می دهند از سر این سفره فقط نان مرا گفت گودال برای بدنم تنگ شده با نوک پا نشکن سنگ سلیمان مرا ازلب خشک وترک خورده من دست بکش با ته نیزه نزن اینهمه دندان مرا : ایام .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .
. وای! بر آنکه سحر، دست به دامان تو نیست در دلم هیچ غمی جز غم هجران تو نیست هرکسی بر سر این سفره ی تو با ادب است گرچه همچون من قحطی زده مهمان تو نیست بدترین بنده منم، بنده ی شرمنده منم صحبتی خوب تر از صحبت غفران تو نیست دل وامانده ی من را بِشِکن، سنگ شده هیچکس همسخنِ عبد پشیمان تو نیست هرکسی جای تو بود آبرویم را می ریخت از چه گفتی برو این برگه ی عصیان تو نیست!؟ دل ناپاک، کجا پاک شود مثل قدیم هیچ جا پاک تر از درگه سلطان تو نیست رشته ی عمر را بین حرم بافته اند جان من، بند بجز ذکر علی جان تو نیست قبل از آنکه رمضانت برسد اهلم کن بهر من جا وسط حلقه ی خوبان تو نیست عمل صالح من عشق حسین و حسن است طعم این عشق، در آن روضه ی رضوان تو نیست نذر کردم بروم کرببلا خوب شوم وقت آن، خوب تر از باقی شعبان تو نیست مادری دست به زانو و کمر گفت حسین ... از چه پیراهنِ کهنه، تن عریان تو نیست؟ هست جسمت وسط اینهمه سرنیزه ولی جای نیزه وسط حنجر عطشان تو نیست ✍ .
. . بگو ز بخشش آلوده ها خبر بزنند دوباره نوبت بیچاره هاست، در بزنند صدای وا شدن میکده می آید باز حواله شد مِی ما را به چشم تر بزنند دلِ شکسته برای فقیرها گنج است گذاشتیم که مردم به ما ضرر بزنند یکی صدای مرا تا طبیب ها ببرد ثواب دارد اگر به مریض، سر بزنند اگرچه یک شبه، حاجات ما روا شده است من آرزو به دلم مانده یک تشر بزنند چه میشود که گداها همین شب اول دم ضریح علی ناله ی سحر بزنند همیشه آرزوی بچه های بد اینست یکی دو بوسه روی صورت پدر بزنند حرم ببر، نبری ... باز می رویم از دست چه میشود دَله ها پرسه دور و بر بزنند علاج درد مریض حسین، کرببلاست حسین گفته به جانهای ما شرر بزنند هزار و نهصد و پنجاه ضربه را میشد ... مگر به پیکرِ بی‌جانِ یک نفر بزنند؟ کنار فاطمه که دست، بر کمر دارد نشسته اند همه نیزه بر کمر بزنند به سنگ ها حرجی نیست، پیرمردان هم ... خمیده اند عصاهای بیشتر بزنند قرار بود که دور از حرم شهید شود نه اینکه خواهر او را همان قدر بزنند ✍ .👇
. در کفر خودش زمانه تردید نداشت کعبه به نماز و قبله امیّد نداشت گر آنچه خدیجه زود بخشید نداشت ... ادیان پیمبرانه توحید نداشت او حق حجاز را بجا آورده ایمان به خدای مصطفی آورده با نم نم اشک خویش، بارانم کرد بر سفره ی وحی و نور، مهمانم کرد با ثروت پاک خود مسلمانم کرد شیعه شد و شیعه ی علی جانم کرد ایمان خدیجه از ازل محکم بود تصدیق علی و مصطفی با هم بود هم جلوه به نور شوهرش بخشیده هم مهریه بر پیمبرش بخشیده از عزت خود به نوکرش بخشیده ما را به علی و دخترش بخشیده هر آنچه که داشت خرج سائل کرده ایمان مرا خدیجه کامل کرده شد خرج خدا، خدا به او داد مقام آورد نبی برایش از عرش، پیام جبریل به او رسانده، بسیار سلام او را شب معراج دعا کرد به نام او روی زمین به آسمان غالب بود همپای علی بن ابی طالب بود سرمایه ی ما مهر همین شیر زن است معراج ندیده، همدم پنج تن است سوغاتی او مادر زهرا شدن است اسمش رجز لب حسین و حسن است هم، مونس زینب شده و فریادش هم، آمده در خطابه ی سجادش آزار کشید، زار و بیمار نشد در وقت وصیتش دل آزار نشد گریان غمی جز غم مسمار نشد اندازه ی یک عبا طلبکار نشد از عرش برای او کفن آوردند در روضه اش اذن سوختن آوردند آن داغ که او ندید را زهرا دید سیلی و قلاف و شعله را حورا دید تا خورد لگد، غم حسینش را دید بی سر، تن او را پس از عاشورا دید آن تشنه لبی که بر سرش جنجال است عریان شده، پیکرش ته گودال است ✍ .
سید مهدی حسینی4_5927024855248541666.mp3
زمان: حجم: 26.58M
رواست از همه آلوده ها خبر بزنند دوباره نوبت بیچاره هاست در بزنند . رواست از همه آلوده ها خبر بزنند دوباره نوبت بیچاره هاست، در بزنند صدای وا شدن میکده می آید باز حواله شد مِی ما را به چشم تر بزنند دلِ شکسته برای فقیرها گنج است گذاشتیم که مردم به ما ضرر بزنند یکی صدای مرا تا طبیب ها ببرد ثواب دارد اگر به مریض، سر بزنند اگرچه یک شبه، حاجات ما روا شده است من آرزو به دلم مانده یک تشر بزنند چه میشود که گداها همین شب اول دم ضریح علی ناله ی سحر بزنند همیشه آرزوی بچه های بد اینست یکی دو بوسه روی صورت پدر بزنند حرم ببر، نبری ... باز می رویم از دست چه میشود دَله ها پرسه دور و بر بزنند علاج درد مریض حسین، کرببلاست حسین گفته به جانهای ما شرر بزنند هزار و نهصد و پنجاه ضربه را میشد ... مگر به پیکرِ بی‌جانِ یک نفر بزنند؟ کنار فاطمه که دست، بر کمر دارد نشسته اند همه نیزه بر کمر بزنند به سنگ ها حرجی نیست، پیرمردان هم ... خمیده اند عصاهای بیشتر بزنند قرار بود که دور از حرم شهید شود نه اینکه خواهر او را همان قدر بزنند ✍ 👇 گروه اشعار وروضه یا زینب سلام‌الله‌علیها التماس دعای فرج و عاقبت بخیری
مرتضی مظهر جود رب بود بهترین دلخوشی زینب بود او که از داغ پدر دلهره داشت مرهم تازه روی زخم گذاشت فرق، با لخته ی خون، درهم بود کاش، ابروی علی، سرهم بود گفت؛ بابا چه سری دیدم من! دل من را چو سر خود نشکن شانه بر موی پریشان نزدی دو شبی سر به یتیمان نزدی دخترت را غم تو دلخور کرد چاه را زمزم اشکم، پُر کرد سخت کردی چقدر کار مرا خونِ دل کرده ای افطار مرا داغ آن لاله ی پرپر، بس بود بستر خونی مادر، بس بود خاطرات در و دیوار! مرو کشته ی روضه ی مسمار، مرو قاتل مادرمان، یادت هست؟ داد می زد سرمان، یادت هست؟ به غرور من و مادر بر خورد تا ترا در وسط مسجد بُرد ماند از آنروز غمی بر جگرت جای شمشیر برهنه به سرت دیدن یار به بستر، سخت است بستن زخم روی سر، سخت است مرو غم، راه مرا می بندد ابن ملجم به حسن می خندد اینقدر آه نکش، حرف بزن بگو از عاقبت کوفه به من اسمی از کوچه اغیار، مبر ذهن من را ته بازار، مبر کاش باشند برادرهایم نگران غم معجرهایم ✍️
دعوتم کردی به این ماه آمدم بر درت الحمدلله آمدم خسته جان بودم ولی راه آمدم چون گنهکارم سحرگاه آمدم خوب خوبم در بهار سرنوشت چونکه تقدیر مرا حیدر نوشت قطره های اشکم از دریا گذشت سالِ سخت درد و ماتم ها گذشت سایه ی شرّ گناه از ما گذشت از خطای بنده ها زهرا گذشت من اگر با دست خالی آمدم بر در مولی الموالی آمدم گردن طغیانگرم زنجیر شد پیش مردم بنده ات تحقیر شد باز کن در را به رویم، دیر شد سال نو، یکسال، نوکر پیر شد نیمه شب، روی سیاه آورده ام حاصل عمر تباه آورده ام من ضرر کردم، ضرر کردم، ضرر آبرودار! آبرویم را نبر حال من را خوب کن با چشم تر نیست، بینِ هفت سینِ من سفر در شب قدر علی، عازم شدم بسکه محتاجم، نجف لازم شدم گفتن «ایّاکْ» با «نَعبُد» خوش است بنده، با جُرم کمش لابُد، خوش است هرکه مهمان کریمان شُد، خوش است مرتضی با قوم و خویش خود، خوش است من فقیرم من فقیرم من فقیر جان آقای نجف دستم بگیر ذکر ایتام علی یارب شده قاتل مولای کوفه، تب شده دخترش در خانه، جان بر لب شده مرتضی دلواپس زینب شده خانه های کوفیان پُر همهمه است روضه خوان کوچه، امشب فاطمه است گرچه داغی بر دل حیدر نشست گرچه بین کوچه ها مادر نشست گرچه بین سینه میخ در نشست گرچه سیلی روی چشم تر نشست کِی میان شهر، با آزار رفت کِی اسارت رفت، کی بازار رفت با لگد با مُشت، اغلب را زدند دختری که شد معذب را زدند پیش ماهِ نیزه، کوکب را زدند کوفیان با سنگ، زینب را زدند بین کوفه، دست از سر بر نداشت چونکه بین جمعیت معجر نداشت ✍️
👆 📋 مرا وصل کرده نیازم به تو (ع) (ع) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرا وصل کرده نیازم به تو رسیدم در اوج نمازم به تو سراپا نیازم، بنازم به تو بفرما! که جان را ببازم به تو تویی قلبم و بی‌تو سنگم حسین بدان که بدون تو لنگم حسین شَرَف بر عقیق یمن می‌دهی مِی از باده‌ی پنج تن می‌دهی سبو را، ز دست حسن می‌دهی به من اذن نوکر شدن می‌دهی در خانه‌ی تو ادب می‌کنم فقط گریه از تو طلب می‌کنم شود کوثر، اشکِ گران قیمتت شفا می‌دهد چای با تُربتت مرا رد نکن با زَر و ثروتت منم رعیتِ رعیتِ رعیتت عبای خودت را به چشمم بکش به این پیکر زخم، مرهم بکش درست است سنگین شده پوشه‌ام درست است بی‌زاد و ره‌توشه‌ام هنوز از نجف، مست آن خوشه‌ام به دنبال بوسه به شش گوشه‌ام به شوق تو پَر از قفس می‌کشم به دور ضریحت نفس می‌کشم به روی رکابم نگین می‌زنم رویش نقش عرش بَرین می‌زنم عَلَم را به روی زمین می زنم درِ بیتِ ام البنین می‌زنم می و باده‌ی نابمان آمده علمدار اربابمان آمده صفا داده اشکش به جریان نیل ز لعلش طلب می‌کند سلسبیل اسیر نگاهش شده جبرئیل به قنداقه‌اش جان عالم دَخیل فدای دو تا چشم او نَشأتین بقربان دستان ذُخر الحسین رجزهاش از الان همه حیدری شده کار شمشیر او صفدری اباالفضلی است و علی اکبری زند گردن اولی آخری به رگ‌های او غیرت زینب است قدش سایه‌ی قامت زینب است جهنم بپا می‌شود با تبش بهشت است مدهوش جام لبش علی جلوه ها کرده در یا ربش به زهرا رسید از نماز شبش زیارت که با زمزمه می روم همان اولش علقمه می روم علی را ببین و هوالهو بزن گدا باش و صرفاً به او، رو بزن فقط پیش پاهاش، زانو بزن دم از زاده‌ی شهربانو بزن جهان، مست عطر سه سردار شد حسین بن حیدر پسردار شد چه عشقی‌ست ذکر و وضو داشتن در این دست خالی سبو داشتن امید فراوان به او داشتن درِ خانه‌اش آبرو داشتن دَمَش گرم! سینه زدن رزق اوست محرم صفرهای من رزق اوست خریداره آه گرفتارهاست شفابخش آلام بیمارهاست دعای سحرگاهِ بیدارهاست غمش کاسه‌ی آب افطارهاست قنوتش، مناجات شعبانیه است همه روضه‌ها را خودش بانی است *شاعر: .
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج مسعود پیرایش أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ .. (سوره الأنبياء/ ۸۳) يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (سوره يوسف/ ۸۸) آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان تشنه ام تشنۀ دیدار، سبویی برسان این طرف آن طرفم جانِ رقیه مکشان بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان خواهشاً اشک دو چشمانِ مرا جاری کن کار از کار گذشته تو فقط کاری کن سینه ام وادی طور است پُر از نورِ جلی ست تازه فهمیده ام این گریه چه خیر العملی ست دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلیست بندۀ سینه زنت دست به دامان علیست به سرم سایۀ ایوان و امان نجف است دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است من بهم ریخته ام کاش که درهم بخری گذری هم که بیایم تو ز من میگذری در شب اول قبرم ز تو دارم اثری آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری من خجالت زدۀ تو شدم آبم نکنی جلویِ چشم علمدار خرابم نکنی آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین باز افتاده همه کوله و بارم به حسین تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم کهنۀ پیرهنی داشت و صیاد کشید سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید .. شاعر: تا اومد بدن حمزۀ سیدالشهدا رو دید عبا رو درآورد رو بدنِ حمزه انداخت .. اینجای روضه، روضه خوان متحیره بره کربلا یا مدینه .. آخه این صحنه یه جای دیگه ام تکرار شد .. تا دید فاطمه رو زمین افتاده .. خونه پر از اراذل و اوباشِ .. عبا رو ، رو فاطمه انداخت .. شام رحلت محدث بزرگ حضرت عبدالعظیمِ .. ان شالله به جایی برسیم آقا و مولامون بهمون بگه «أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً ..» امام هادی فرمود در مقام حضرت عبدالعظیم که تو دوستِ حقیقی ما هستی .. ان شالله ما هم به اونجا برسیم .. نگاه کرد دید خواهرش داره میاد .. بدن، بدنِ یه علمدارِ رشیدِ هنوز دست و پاهای مُثله شده بیرون مونده .. فرمود خار و خاشاک بیارید بدن رو بپوشانید آخه خواهرش طاقت نداره نمی تونه تحمل کنه .. صلی الله علیک یا اباعبدالله .. اذون گفتن اما، هنوز زیرِ پایی .. سه ساعت تمومه که تویِ قتلگاهی هنوز توی گودال، شلوغه عزیزم خودت بهم بگو اینا دروغ عزیزم
. ایام بعد بسم الله، گفتم یا جواد و یا حسن شد جواد ابن الرضا اینبار، سر تا پا حسن میگذارد سر، روی دیوارِ خانه با حسن نیست مردی باخبر، از غصه اش الّا حسن قدرتِ بار مصیبت را ندارد شانه ها نیست از او و حسن، مظلوم تر در خانه ها ناله از سوز جگر، با آه گیرا دیده ای تشنه ای را بر زمین افتاده تنها دیده ای دست و پا گم کرده ای را تا بحالا دیده ای دور خود پیچیدنِ اولاد زهرا دیده ای نور چشمان رضا، کم نور شد چشم ترش فاطمه می گفت آنجا هم؛ بمیرد مادرش! لحظه های احتضارش شد کنارش غلغله بسته شد در روی او، تا سر بیاید حوصله کاش کمتر بود، بین طوس و اینجا فاصله لب بهم زد ... گفت آب و شد جوابش هلهله از نجابت سر به زیر انداخت، چون دف می زدند گریه می کرد و کنیزان، دور او کف می زدند هرچه او آقاست، مأمون، خاندانش بدتر است خانه ی این دخترش از پادگانش بدتر است زن که دشمن میشود، زخم زبانش بدتر است این جنازه بردنِ از پلّکانش بدتر است عمق درد این کمر را پلّه میفهمد فقط غربت بغداد او را حِلّه میفهمد فقط زخم، بر اعضای آن بالانشین انداختند پیش زهرا، لرزه بر عرش برین انداختند پیکرش را از بلندی بر زمین انداختند وای از آنجا که حسینش را ز زین انداختند هیچکس بعد سه روز از پیکرش سر بر نداشت غم، فراوان داشت، اما غصه ی خواهر نداشت دید زینب که برادر رفت و صحبت، وقت بُرد بین گودالی زخون، غسل زیارت، وقت بُرد سر بریدن از حسین او سه ساعت، وقت بُرد تنگ شد جا ... غارتش در آن مساحت، وقت بُرد خواهرش می دید آنجا دست و پا می زد حسین مادرش را در ته مقتل صدا می زد حسین صلوات الله علیه ✍ .
سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f لینک دعوت به کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(س)