eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
427 فایل
#کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری ⛔️کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•نه ذوالجناح دگر... بن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── شب امام حسنه، همه امام حسنی ها فیض ببرن، چقدر خوبه بین عزادارهای امام حسین برا امام حسن گریه میکنی، مادرش هم همینجور بود، یه نگاه کرد گفت: بابا جان همه میگن حسین، تو میگی حسن، گفت دیدم ملائکه هم میگن حسین. دیدم حسنم غریبه، فرمود: هر کی برا حسنم گریه کنه قیامت گریان نمیشه، آخ قربون خودت برم، قربون قد و بالای بچه هات برم، انقدر امام حسین حساس بود رو بچه های امام حسن، مخصوصا عبدالله بن الحسن. هم براش عمو بود هم براش مثل بابا بود. هر جا میشِست بلند میشد عبدالله بن الحسن کنارش بود، وقتی خواست ابی عبدالله وداع کنه، همه رو سپرد اما سفارش دو نفر رو زیاد کرد، یکی رقیه بود، سفارش عبدالله رو کرد گفت: عزیزم حواست به این باشه، این تنها یادگار برادرمه، این غیرتیه، این پسر شیر جمله، زینب دستشو سفت بگیر، اگه رهاش کنی یه تنه میزنه وسط دل دشمن، به قد و بالاش نگاه نکن، عمه هم میشناسه اینو، کنار عمه دستش به دست عمه ست، نگاه کرد..* نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت *خون داره از سر ابی عبدالله میاد، دستشو انداخت گردن ذوالجناح تا نیفته..* هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد *صدا زد دخترم یه وقت غصه نخوری عزیز دلم.. یه عده ای میان آخرالزمان مردهاشون برا حسینت مثل زن جوون مرده گریه میکنن، دستش به دست عمه ست دید عمو افتاد، آدم باباش زمین بخوره... همچین که افتاد تو گودال این تیرها تو بدنش میشکنه، همچین که جمع شدن هلهله کنن، یه وقت گفت: عمه! رهام کن، گفت: عمه! قاسم رفت علی اکبر رفت، من طاقت ندارم ببینم به عموم اینجور اهانت میکنن، دوید سمت گودی قتلگاه، یه وقت رسید دید عمو افتاده، گرد و خاک بلند شده، صدا نفس های عمو میاد، خودشو زودی انداخت بغل عمو، عمو مگه من مرده باشم تو رو اینجوری غریب گیر آورده باشن، میدونی چیشد؟ یه وقت نگاه کرد دید یه نامردی شمشیر بالا آورد، خواست بزنه به ابی عبدالله، گفت نزن نامرد..دستشو بالا برد، فقط بهت بگم ابی عبدالله یه نگاه کرد دید دست عبدالله به پوست آویزانه، ابی عبدالله بغلش گرفت، دست نداره، یه مرتبه یه نانجیبی صدا زد حرمله... یادت باشه تو بغل امام حسین دو نفر جون دادن، یکی علی اصغر بود، تاریخ میگه یه تیر حرمله زد به حلقوم عبدالله، این بچه رو سینه ی امام حسین دوخته شد.* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•گرچه قدم کوچک... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── گرچه قدم کوچک است و بار ندارد بیشتر از یازده بهار ندارد عشق تو با سن و سال کار ندارد سرکشی عشق من مهار ندارد هر که شد از عشق مست ،عبدِ حسین است هرکسی عبدلله است عبدِ حسین است من که پسر خوانده ی سرای عمویم ماحَصلِ زحمت دعای عمویم دست چه باشد کنم فدای عمویم دار و ندارم همه برای عمویم در سر ما فرق ، بین دست و جگر نیست مرد خدا نیست آنکه مرد خطر نیست *دو سه باری جمعش کرد از وسط میدان اباعبدالله.بچه ساله، قد و قامتی نداشت، زره ای نداشت. علی اکبر که افتاد سنگ و برداشت.هاشمیه گرفتن بچه را قاسم دیگه رفت وسط. ابی عبدالله رفت آورد کنار حضرت زینب گفت بگیر این بچه را جواب نجمه را نمیتونم بدم. هنوز سر قاسمش عزاداریم.. بابا این نوه این همان خانمیه که چهل نفر علی را می‌کشیدن یه نفر علی را اینور می‌کشید. حرومی داد زد چرا دستتو از علی قطع نمیکنی.مقتل میگه:گرفت غلاف رو یه جوری زد چهل نفر حریف نشدند..حسینم ازش غافل بشی رفته میدان ها ، لذا از یه جای دیگه عبدالله شده بود چشمای خانم.. یه بار ماه رمضان روزه ای دم غروب چشمات تار می‌بینه سه روزه آب نخورده لذا هر جا میره عبدالله هم باهاش ميرفت. دم تل زینبیه برای عمه شرح می‌داد.. الان زدن تو سرش خانم درست نمی‌دید آقا! عمتون نمی‌دید.. غبار گرفته بود میدان و هی میگفت زدن زدن زدن ..عمو افتاد افتاد افتاد. *خدایا ما را قیامت با هم محشور کن.چرا ؟ما شهادت میدیم دیدم اون‌گریه می کرد.ما رو از هم جدا نکنیا.. حضرت عزوجلّ که ترس ندارد کوه وقار از کوتل که ترس ندارد طفل حسن از جدل که ترس ندارد بچه ی شیر جمل که ترس ندارد وای اگر نیزه ای به دست بگیرم زیر و زبر میکنم به عشق امیرم از سر شوق است اگر بی کفنم من مرد بی دفاعِ عمو حسین منم من طفل حسن زاده نه، خودم حسنم من عمه! مهیای جنگ تن به تنم من یک تنه پس می زنم به لشکر کوفه عمه! سپاهت منم برابر کوفه حال که در خیمه های او پسری نیست از علی اکبرش دگر خبری نیست ماندن من در حرم دگر هنری نیست دست ضعیفم که هست اگر سپری، نیست دست من از جنس دست مادر آقاست ارث قدیمی ما ز کوچه ی زهراست *گفت مادرم عقب رفت به دیوار خورد آه اهل دعوا نبود یهو زد مادرم به دیوار خورد افتاد.رد پا چی بود رو چادر ؟؟ یه زن باردار گریز بزنم.. دم گودال خواهرش وایساد گفت شمر آنقدر روش راه نرو چکمه تو در آر...گوش کرد" الشمر جالس علی صدرک" زانوهاش و فشار داد. آه!حسین حسین..* *اصبغ بن نباته صحابه امیرالمؤمنین بود. دیوار به دیوار خانه حضرت علی بود. زن اومد نصف شب گفت اصبغ پا شو..گفت چته زن؟ گفت: علی داره داد میزنه گفت: آرامش بذار داغ دیده، داغ حضرت زهرا که کم نیست.دوباره سر گذاشت برای خواب دوباره زنه اومد گفت: اصبغ پاشو علی داره هوار میزنه..اومد در خانه امیر المؤمنین،آقا تا اصبغ را دید اومد تو بغل اصبغ. گفت: آقا اینجوری گریه نکن.. گفت: اسبق این بچه ها بیچاره ام کردن هر کدوم را خوابوندم حسن نمیخوابه. تا چشماشو میبنده میگه: نزن نزن نزن نزن.. اومد تو خیمه دید نیزه اشو گذاشته تو خاک سر گذاشته رو نیزه هی میگه حسن کجایی برادرم؟ ببین با زن و بچه کجا گیر افتادم.. وقتی علی اصغر را برد پشت خیمه ها شروع کرد براش قبر کندن دیدن داره هق هق میزنه. نه اونی که همه دیدن سر علی اکبر بود دشمن نوشته تاریخو..دیدی حسین داره ضجه میزنه بالا سر علی..بلند بلند گریه کرد..* جان که نباشد حرم چه فایده دارد؟ بعد عمو پیکرم چه فایده دارد؟ از همه کوچک ترم چه فایده دارد؟ حبس شدن در حرم چه فایده دارد؟ عمه! یسار و یمین چه قدر شلوغ است دور عمو را ببین چه قدر شلوغ است *عبدالله داره میگه..* زانوی من خم شد آن سوار که افتاد از روی مرکب بی اختیار که افتاد با طرف راست یک کنار که افتاد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜.👇
. بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حیدر خمسه ●━━━━━━─────── بر روی شمشیر و سنگ و خار که افتاد عمه! ببین نیزه را به مشت گرفتند موی عموی مرا ز پشت گرفتند *یهوو دست از دست عمه کشید بدو رفت وسط میدان خودش و انداخت وسط، دست آورد بالا شمشیر دست و قطع کرد افتاد تو بغل عمو.. آقا داد میزد نیا نیا. زینب داشت میدوید. نیا نیا.. آه! خیر نبینی حرمله آه! عبدالله را دوخت به حسین تیرش و زد بدن دوخته شد.. حسین حسین.. «ای وای عمو حسین» از عمو در دل گودال سری مانده هنوز از همای من و تو بال و پری مانده هنوز بید مجنونِ تبر خورده‌ی ما افتاده ولی از سرو صنوبر اثری مانده هنوز «ای وای عمو حسین» خونِ من دق کنم ای عمه اگر، گردن توست آخر از شیر جمل شیر نری مانده هنوز همه ی ایل بدانند ز کندوی حسن عسلی رفته ولی شکری مانده هنوز تا رسیدم دم گودال سنان آنجا بود گفتم ای داد که اینجا خطری مانده هنوز بی‌حیایی به کمربند عمو زل زده است نیت شوم بد خیره‌سری مانده هنوز عمر سعد تفاخر به پسرهایش کرد آمدم تا که بداند پسری مانده هنوز ساربان دیر رسید و به غنائم نرسید پس به انگشتر او هم نظری مانده هنوز عمه جان خیر ببینی که رهایم کردی زیر خنجر به خدا چشم تری مانده هنوز «ای وای عمو حسین» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•غرور کودکی ام... و توسل به ابن الکریم حضرت علیه السلام به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── غرور کودکی ام را به خنده پا نزنید سرش شکست، بزرگ قبیله را نزنید هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنش به زور بر تن صدپاره نیزه جا نزنید حیا کنید غریب است نامسلمانان گرفته روی لبش ذکر ربّنا نزنید نگاه خواهر آواره اش به گودال است به خاطر دل او با سر و صدا نزنید هنوز مانده کسی پیشمرگ او باشد مرا نکشته به او تیر بی هوا نزنید *امشب یاد اون یی کن که سن و سالشون خیلی کم بود، شناسنامه هاشونو دستکاری میکردن می‌گفتن هر جور شده باید بریم از این قافله عقب نیفتیم، عبدالله هم می‌گفت همه رفتن من جا موندم، حسین می‌گفت: نیا... اما تو گودال باباش می‌گفت: پسرم بیا.. ای حسین،* * اون لحظه ای که یه بچه ای تو اون شلوغیا دوید پشت سرش هم زینب دوید، اون هم همون لحظه ای بود که و الشّمر جالس...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•نه ذوالجناح دگر... بن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── شب امام حسنه، همه امام حسنی ها فیض ببرن، چقدر خوبه بین عزادارهای امام حسین برا امام حسن گریه میکنی، مادرش هم همینجور بود، یه نگاه کرد گفت: بابا جان همه میگن حسین، تو میگی حسن، گفت دیدم ملائکه هم میگن حسین. دیدم حسنم غریبه، فرمود: هر کی برا حسنم گریه کنه قیامت گریان نمیشه، آخ قربون خودت برم، قربون قد و بالای بچه هات برم، انقدر امام حسین حساس بود رو بچه های امام حسن، مخصوصا عبدالله بن الحسن. هم براش عمو بود هم براش مثل بابا بود. هر جا میشِست بلند میشد عبدالله بن الحسن کنارش بود، وقتی خواست ابی عبدالله وداع کنه، همه رو سپرد اما سفارش دو نفر رو زیاد کرد، یکی رقیه بود، سفارش عبدالله رو کرد گفت: عزیزم حواست به این باشه، این تنها یادگار برادرمه، این غیرتیه، این پسر شیر جمله، زینب دستشو سفت بگیر، اگه رهاش کنی یه تنه میزنه وسط دل دشمن، به قد و بالاش نگاه نکن، عمه هم میشناسه اینو، کنار عمه دستش به دست عمه ست، نگاه کرد..* نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت *خون داره از سر ابی عبدالله میاد، دستشو انداخت گردن ذوالجناح تا نیفته..* هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد *صدا زد دخترم یه وقت غصه نخوری عزیز دلم.. یه عده ای میان آخرالزمان مردهاشون برا حسینت مثل زن جوون مرده گریه میکنن، دستش به دست عمه ست دید عمو افتاد، آدم باباش زمین بخوره... همچین که افتاد تو گودال این تیرها تو بدنش میشکنه، همچین که جمع شدن هلهله کنن، یه وقت گفت: عمه! رهام کن، گفت: عمه! قاسم رفت علی اکبر رفت، من طاقت ندارم ببینم به عموم اینجور اهانت میکنن، دوید سمت گودی قتلگاه، یه وقت رسید دید عمو افتاده، گرد و خاک بلند شده، صدا نفس های عمو میاد، خودشو زودی انداخت بغل عمو، عمو مگه من مرده باشم تو رو اینجوری غریب گیر آورده باشن، میدونی چیشد؟ یه وقت نگاه کرد دید یه نامردی شمشیر بالا آورد، خواست بزنه به ابی عبدالله، گفت نزن نامرد..دستشو بالا برد، فقط بهت بگم ابی عبدالله یه نگاه کرد دید دست عبدالله به پوست آویزانه، ابی عبدالله بغلش گرفت، دست نداره، یه مرتبه یه نانجیبی صدا زد حرمله... یادت باشه تو بغل امام حسین دو نفر جون دادن، یکی علی اصغر بود، تاریخ میگه یه تیر حرمله زد به حلقوم عبدالله، این بچه رو سینه ی امام حسین دوخته شد.* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•گرچه قدم کوچک... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── گرچه قدم کوچک است و بار ندارد بیشتر از یازده بهار ندارد عشق تو با سن و سال کار ندارد سرکشی عشق من مهار ندارد هر که شد از عشق مست ،عبدِ حسین است هرکسی عبدلله است عبدِ حسین است من که پسر خوانده ی سرای عمویم ماحَصلِ زحمت دعای عمویم دست چه باشد کنم فدای عمویم دار و ندارم همه برای عمویم در سر ما فرق ، بین دست و جگر نیست مرد خدا نیست آنکه مرد خطر نیست *دو سه باری جمعش کرد از وسط میدان اباعبدالله.بچه ساله، قد و قامتی نداشت، زره ای نداشت. علی اکبر که افتاد سنگ و برداشت.هاشمیه گرفتن بچه را قاسم دیگه رفت وسط. ابی عبدالله رفت آورد کنار حضرت زینب گفت بگیر این بچه را جواب نجمه را نمیتونم بدم. هنوز سر قاسمش عزاداریم.. بابا این نوه این همان خانمیه که چهل نفر علی را می‌کشیدن یه نفر علی را اینور می‌کشید. حرومی داد زد چرا دستتو از علی قطع نمیکنی.مقتل میگه:گرفت غلاف رو یه جوری زد چهل نفر حریف نشدند..حسینم ازش غافل بشی رفته میدان ها ، لذا از یه جای دیگه عبدالله شده بود چشمای خانم.. یه بار ماه رمضان روزه ای دم غروب چشمات تار می‌بینه سه روزه آب نخورده لذا هر جا میره عبدالله هم باهاش ميرفت. دم تل زینبیه برای عمه شرح می‌داد.. الان زدن تو سرش خانم درست نمی‌دید آقا! عمتون نمی‌دید.. غبار گرفته بود میدان و هی میگفت زدن زدن زدن ..عمو افتاد افتاد افتاد. *خدایا ما را قیامت با هم محشور کن.چرا ؟ما شهادت میدیم دیدم اون‌گریه می کرد.ما رو از هم جدا نکنیا.. حضرت عزوجلّ که ترس ندارد کوه وقار از کوتل که ترس ندارد طفل حسن از جدل که ترس ندارد بچه ی شیر جمل که ترس ندارد وای اگر نیزه ای به دست بگیرم زیر و زبر میکنم به عشق امیرم از سر شوق است اگر بی کفنم من مرد بی دفاعِ عمو حسین منم من طفل حسن زاده نه، خودم حسنم من عمه! مهیای جنگ تن به تنم من یک تنه پس می زنم به لشکر کوفه عمه! سپاهت منم برابر کوفه حال که در خیمه های او پسری نیست از علی اکبرش دگر خبری نیست ماندن من در حرم دگر هنری نیست دست ضعیفم که هست اگر سپری، نیست دست من از جنس دست مادر آقاست ارث قدیمی ما ز کوچه ی زهراست *گفت مادرم عقب رفت به دیوار خورد آه اهل دعوا نبود یهو زد مادرم به دیوار خورد افتاد.رد پا چی بود رو چادر ؟؟ یه زن باردار گریز بزنم.. دم گودال خواهرش وایساد گفت شمر آنقدر روش راه نرو چکمه تو در آر...گوش کرد" الشمر جالس علی صدرک" زانوهاش و فشار داد. آه!حسین حسین..* *اصبغ بن نباته صحابه امیرالمؤمنین بود. دیوار به دیوار خانه حضرت علی بود. زن اومد نصف شب گفت اصبغ پا شو..گفت چته زن؟ گفت: علی داره داد میزنه گفت: آرامش بذار داغ دیده، داغ حضرت زهرا که کم نیست.دوباره سر گذاشت برای خواب دوباره زنه اومد گفت: اصبغ پاشو علی داره هوار میزنه..اومد در خانه امیر المؤمنین،آقا تا اصبغ را دید اومد تو بغل اصبغ. گفت: آقا اینجوری گریه نکن.. گفت: اسبق این بچه ها بیچاره ام کردن هر کدوم را خوابوندم حسن نمیخوابه. تا چشماشو میبنده میگه: نزن نزن نزن نزن.. اومد تو خیمه دید نیزه اشو گذاشته تو خاک سر گذاشته رو نیزه هی میگه حسن کجایی برادرم؟ ببین با زن و بچه کجا گیر افتادم.. وقتی علی اصغر را برد پشت خیمه ها شروع کرد براش قبر کندن دیدن داره هق هق میزنه. نه اونی که همه دیدن سر علی اکبر بود دشمن نوشته تاریخو..دیدی حسین داره ضجه میزنه بالا سر علی..بلند بلند گریه کرد..* جان که نباشد حرم چه فایده دارد؟ بعد عمو پیکرم چه فایده دارد؟ از همه کوچک ترم چه فایده دارد؟ حبس شدن در حرم چه فایده دارد؟ عمه! یسار و یمین چه قدر شلوغ است دور عمو را ببین چه قدر شلوغ است *عبدالله داره میگه..* زانوی من خم شد آن سوار که افتاد از روی مرکب بی اختیار که افتاد با طرف راست یک کنار که افتاد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜.👇
. بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حیدر خمسه ●━━━━━━─────── بر روی شمشیر و سنگ و خار که افتاد عمه! ببین نیزه را به مشت گرفتند موی عموی مرا ز پشت گرفتند *یهوو دست از دست عمه کشید بدو رفت وسط میدان خودش و انداخت وسط، دست آورد بالا شمشیر دست و قطع کرد افتاد تو بغل عمو.. آقا داد میزد نیا نیا. زینب داشت میدوید. نیا نیا.. آه! خیر نبینی حرمله آه! عبدالله را دوخت به حسین تیرش و زد بدن دوخته شد.. حسین حسین.. «ای وای عمو حسین» از عمو در دل گودال سری مانده هنوز از همای من و تو بال و پری مانده هنوز بید مجنونِ تبر خورده‌ی ما افتاده ولی از سرو صنوبر اثری مانده هنوز «ای وای عمو حسین» خونِ من دق کنم ای عمه اگر، گردن توست آخر از شیر جمل شیر نری مانده هنوز همه ی ایل بدانند ز کندوی حسن عسلی رفته ولی شکری مانده هنوز تا رسیدم دم گودال سنان آنجا بود گفتم ای داد که اینجا خطری مانده هنوز بی‌حیایی به کمربند عمو زل زده است نیت شوم بد خیره‌سری مانده هنوز عمر سعد تفاخر به پسرهایش کرد آمدم تا که بداند پسری مانده هنوز ساربان دیر رسید و به غنائم نرسید پس به انگشتر او هم نظری مانده هنوز عمه جان خیر ببینی که رهایم کردی زیر خنجر به خدا چشم تری مانده هنوز «ای وای عمو حسین» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•ای اشک اول... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── ای اشک اول و نفس آخرم حسین ای سایه ی کرامت تو بر سرم حسین من باورم شده که فدای تو میشوم باور مکن که بگذرم از باورم حسین تا بزم روضه های محرم ببر مرا در من بدم که آتش خاکسترم حسین دارد زبانه می کشد این روضه از دلم گودال، تل، عطش، دل زینب، حرم، حسین حالا برای پیرهنت گریه میکنم با خواهرت کنار تنت گریه میکن : حسین خدایار لب تشنه سر بریدن سلطان کربلا را در خاک و خون کشیدن عطشان نینوا را ناله ی غربتی از کرب و بلا می آید حاجی عشق به میعاد منا می آید راه را باز نموده همه تعظیم کنید پسر شیر جمل عبد خدا می آید محک عشق کجا بر سر سن و سال است کودک اما، یلی انگشت نما می آید کرسی عرش خدا گوشه ی گودال شده پا برهنه به ملاقات خدا می آيد *پاشو میکوبید زمین می گفت: عمه بذار برم..عمه مگه نمیبینی عموم غریبه کسی رو نداره..تا فرمود:"وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي" بخدا دست از عموم بر نمیدارم.دیگه دستهای زینبم شل شد عبدالله را رها کرد مثل تیری که از کمان رها بشه دوید به طرف عمو وقتی نگاه کرد دید بدن عمو مجروحه، صورتش پر از خونه..* نه زره دارد و نه خود و نه شمشیر عجب چه کریمانه به معراج دعا می آید خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری بی هوا این لبه ی تیغ کجا می آید ؟ *تا دید داره شمشیر به عمو میزنه این دو تا دستش رو بالا برد جلو شمشیر رو بگیر دستش قطع شد.وقتی این طفل خودش رو روی سینه ی عمو انداخت. گفت: عمو به دادم برس عمو ببین دستم رو قطع کردن نوشتن ابی عبدالله دستش رو بلند کرد نفرینشون کرد. دست خود را سپر حنجر یارم کردم ته گودال سرم باز چه ها می آید *دستی که سپر بشه در یاری ولایت دشمنان ولایت اون دست رو کوتاه میکنن دو تا دست هم کنار نهر علقمه قطع کردن یه دستی هم مدینه وقتی کمر بند علی رو گرفت گفت نمیذارم علی رو ببرید. اون نانجیب صدا زد قنفذ....ای مادر...عبدالله وقتی دستش رو قطع کردن صدا زد یا اماه..* سعی کردم که به پیش تو نیفتم به زمین اما قنفذ آنقدر زد انداخت ز پایم که نشد یه سری داره این روضه ی بی بی نمیدونم دقت کردی یا نه؟ هر چی زدنش یه بار نگفت علی.. هر چی زدنش یه ناله نزد. آخه میدونست اگه ناله بزنه جگر علی آتش میگیره..* دلم بهر علی می‌سوخت چون قنفذ مرا میزد نگاه دردناکش بیشتر مرا می داد آزارم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. علیه السلام و اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── *امشب شب گدایی در خونه امام‌حسن و بچه هاشه،شب عبدالله بن الحسن،شب یتیم‌ نوازیه رفقا ،قربون اون آقایی برم که بین بچه های خودش و بچه های امام حسن فرقی نمیذاشت.ارباب ما جنازه ی قاسم رو آورد کنار بدن علی اکبر گذاشت خودش هم بین این دو بدن نشست. هی قاسم و نگاه میکرد گریه میکرد اکبر و نگاه میکرد گریه میکرد. فرقی نمیذاشت بین بچه های خودش و امام حسن.‌بریم در خونه عبدالله بن حسن که امشب شب در خونه امام حسن رفتن هم هست. از امام‌حسن یه روایت برای زیارت هست که امام‌حسن فرمود: "عَلی مَن زَار الحُسین کَانَّه زارَ الله علی عرشه"زیارت برادرم حسین مثل زیارت خداست در عرش..امام حسن خودش این زیارت رو اینگونه باور داردو این رو قطعا برا بچه های خودش تبیین کرده برا اهل خودش تبیین کرده لذا نقل اینه این بچه ها ابی عبدالله رو عمو صدا نمیزدن پدر صدا میزدن.اما شأن امام رو میدونن ب امام حسن گفتن آقا شما یجوری به امام حسین احترام میذاری گویی حسین بزرگتره. امام حسن فرمود: بایدم احترام گذاشت..من در هیبت حسین هیبت بابام علی رو میبینم.اینا نکته ی اخلاق و تربیتی هم هست خدا رحمت کنه حاج آقا فاضل ی جمله در مورد تربیت بچه دارن فرمودن: بچه هاتون اونجوری که دوست دارید بار نمیان. بچه هاتون اونجوری که شماهستید بار میان. واحد کلیش اینه خوب باشی بچه ات هم خوب بار میاد...اون هیبتی که امام حسن برای ابی عبدالله قائل بود فرزندان این آقا هم همون هیبت رو برا ابی عبدالله قائل بودن. همین هیبت نمیذاشت عبدالله سمت عمو بره.ابی عبدالله صدا زد..حبسش کن نگهش دار نذار بیاد.صدا زد طنین نعره ی من‌ میدهد نوید عمو غمت مباد که ابن الحسن رسیده است عمو نگو بمان دم خیمه که زود میآیم هراس دارم از این وعده و وعید عمو هزار و نهصد و پنجاه زخم داری تو نمیشود که در آغوش تو پرید عمو آی بی صفتان لا اُفارقُ عمی چگونه پیش دو چشمم شود شهید حَصین و اخنس و اسحاق دوره ات کردن تو یک نفر وسط این همه پلید ،عمو بدست و پا زدن تو چقدر خندیدن ببین که کار تو آخر کجا کشید عمو *امشب آرام آرام میبرمت سمت گودال..* گفت عمو ! محاسن تو به چنگال شمر افتاده است همان که از غم اکبر شده سپیدعمو سنان مست خدا از زمین بَرَش دارد به پهلوی تو زده ضربه ی شدید عمو سپر نیاز نداری هنوز دستم هست بگو چه میشود این را اگر بُرید عمو دهان حرمله را یکنفر بگیرد کاش چه حرف های بدی گوش من شنید عمو گمان کنم که سه شعبه رفیق مسمار است مرا که دوخت به تو مادرِ تو دید عمو بیا بخاطر فردای عمه گریه کنیم خدا کند نرود مجلس یزید عمو .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به ابن الکریم خضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── *عرضم این بود همون هیبت بی مثال ابی عبدالله نمیذاشت عبدالله رو حرف عمو نه بیاره.."احبسیه یا اختاه!"نگهش دار..هر جا صدای لاحول ابی عبدالله میومد بچه ها مطمئن بودن این زن و بچه امید داشتن. نقل مقتل اینه آقا میومد روی بلندی که خیمه صداش رو بشنوه میفرمود: "لاحول ولا قوه الا بالله"...تصور کنید اینهمه خستگی داشت آقای ما این همه شهید رو آورده خیمه ی دارالحرب..این همه داغ پشت داغ دیده.. آخرین داغی هم که دیده داغ عبدالله بن حسن بود.ربط به دین نداره قواعد جنگی ایجاب میکنه چون همه دارن یه نفر رو میزنن. آقا هی در تکاپو هست.. نمیتونه ساکن یجا وایسته ،وایسته میزنن لذا آقایی که این همه عزیز،ازدست داده و این همه نگرانی..بعدمن خیمه ها چی میشه؟ آقا اما میجنگه مثل شیری که میزنه به گله ی گرگا همه فرار میکنن.تو قاعده ی جنگ اینه داره میجنگی بابا این مال رسم‌ جاهلیت بود وقتی داری میجنگی ایستاد نفس بگیره حق زدن نداری..نوشتن" فَوَقَفَ یَستَریحُ ساعَتَنا" آقا ایستاد دقایقی استراحت کنه. یوقت دیدن یه ،سنگی پیشونی ابی عبدالله خورد.آقا اومد این لباس رو بده بالا خون رو از،صورت وپیشانی پاک کنه سینه ی آقا معلوم شد.نوشتن اینجا نامرد تیر و به کمان کرد زد.بعضی از بزرگان فرمودن: اصلا نیاز نبود بیان سر از بدن جدا کنن..همین یه تیر بس بود چون تیر به قلب ابی عبدالله خورد.شدتش رو میخوای بدونی..آقا دید هر کار میکنه تیر از جلو بیرون نمیاد،تیر رو از پشت سر بیرون آورد.انتهای تیر رو شکست.بالاخره آقا رو مرکبه آرام آرام دیگه بی رمق شد افتاد رو زمین..بی ادبی والله بگم ،بگم با نیزه به پهلوش زدن از اسب انداختنش..حالا عرضم اینجاست یکی یکی دور حسین رو گرفتن.همچنان اون هیبت حسین، حتی بابا بچه های امام حسن هستن که اینگونه باباشون احترام قائل بود هیبت برا ابی عبدالله..بابا حتی دشمنم اون هیبت رو قائل بود. خولی اومد بیرون از گودال گفت مگه نخواستی کار رو تموم کنی؟گفت: چشماش چنان با هیبت بود خودش میگه انگار علی داشت نگاه میکرد ترسیدم.اونکه دشمنه ،اون دشمن هم اون هیبت رو قائل بود حالا ایناکه خانوادتاً این هیبت رو قائلن...این هیبت رو نگاه کن..داره میره میدان این زنا دورش رو گرفتن این هیبته همچنان هست این کوه نبای دبه تلاطم بیفته، نباید زانوان این کوه بلرزه، یه وقت زینب اومد جلو گفت: داداش! این زنا آماده ان برات بجنگن ها..."احبسیه یا اختاه!" رو یادته باید نگهش داره زینب.. اما این هیبت که زمین افتاد.بابا.. عالم‌ دگرگون شد زینب که بماند.هرخواهری باشه تو این صحنه دست بسر میزنه..دست عبدالله رها شد دوید سمت گودال....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل به ابن الکریم خضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── ..*"فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى"به پیغمبرش فرمودن نعلینت رو در بیار با ادب وارد این سرزمین شود.سرزمین طوی رو بعضی بزرگان فرمودن همین کربلاست. وقتی موسی باید نعلینش رو در بیاره..عبدالله پابرهنه..گفتن با ادب بیایبد.رفتید کربلا کنار ضریح ابی عبدالله داد و بیداد نکنیدا..چون گفتن‌ مادرش میاد زیارت با احترام بیایید. سر و صدا کردن دور حسین تو کنار ضریحش سر و صدا نکن.با چکمه رو سینه می ایستادن..دور و بر آقای ما رو شلوغ کردن سر و صدا کردن.یوقت از دور عبدالله دید بحر ابن کعب ملعون شمشیر رو برده بالا خواست به آقا بزنه دوید اومد جلو پا برهنه با ادب اینجا دیگه طاقت نیاورد"اَتَقتُلُ عَمی" میخوای عموم رو بکشی دستش رو آورد جلو..ضربه رو زد خورد به بازوش بازو آویزون شد نمیدونم‌ چیشد یهو، بچه باشه میگه آخ دستم درسته، اما تا خورد به بازوش گفت: "یا اماه.."اصلا این خانواده همینجورین..عملیات کربلای پنج یا زهرا بود رمزش تیر به پهلو میخورد بچه هامون میگفتن یا زهرا..به سینه اشون میخورد میگفتن یا زهرا.. بچه های ما که هزارو‌وهارصد سال فاصله دارن اینها میگن یا زهرا...بابا عبدالله نوه ی فاطمه است خورد به به بازوش، یاد بازو شکسته ی مدینه افتاد..گفت: یا زهرا...بچه افتاد تو بغل ابی عبدالله آقا امر به صبرش میکرد."یابن اخی اصبر" صبر کن با گریه میگفت الان بابات داره میاد پیغمبر داره میاد جعفر و حمزه داره میاد جدت علی و مادرمون داره میاد.همینجورداشت بچه رو آرام‌ میکرد داشت حرف میزدچنان بغل میکرد این بچه رو همیشه تو لحظه های سخت این حسن بود حسین رو بغل میکرد.اون شبی که بابا داشت مادر رو غسل میداد بچه ها گوشه ی حیاط این حسن بودبچه ها رو بغل میکرد آرام میکرد این حسن بود بچه هارو بغل میکرد آرام میکرد.ابی عبدالله این لحطه ای که همه عزیزانش رو از دست داده یه آغوش آشنا میخواست.دلش برا حسن تنگ شده چنان عبدالله رو میفشرد به سینه این بچه بوی حسن‌ میده. آخرین داغ داغ عبدالله بود برا ابی عبدالله.. بچه ها اگر به ذبح رسیدی ذبح کاری از دستش بر نمیاد میگن سرش رو میخوای جدا کنی با خنجری با شمشیری اما اگه دو قدمی با تیر زدی یعنی داری بازی میکنی نوشتن از، فاصله ی نزدیک حرمله ذبح کرد این بچه رو رو سینه ی حسین..این صحنه رو تا حسین دید حرمله داره تیر رو میزنه نوشتن آقا روش رو برگردون یعنی این صحنه رو دل نداشت حسین ببینه..دوتا شهید بغل امام حسین جون دادن بغل امام حسین ذبح شدن یکی عبدالله یکی هم علی اصغر..رفقا اما فقط یه نفره که اون امام حسین رو بغل کرد و خودش جون داد..قربون دختری برم نیمه شب سر بریده ....خدا لعنت بحر ابن کعب رو..فقط تو شهادت عبدالله نقش نداشت.. یکی دو جا دیگه هم تو مقتل اسمش اومده میگن همین نامرد بود پیراهن حسین رو برد حسین جان...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•ای اشک اول... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── ای اشک اول و نفس آخرم حسین ای سایه ی کرامت تو بر سرم حسین من باورم شده که فدای تو میشوم باور مکن که بگذرم از باورم حسین تا بزم روضه های محرم ببر مرا در من بدم که آتش خاکسترم حسین دارد زبانه می کشد این روضه از دلم گودال، تل، عطش، دل زینب، حرم، حسین حالا برای پیرهنت گریه میکنم با خواهرت کنار تنت گریه میکن : حسین خدایار لب تشنه سر بریدن سلطان کربلا را در خاک و خون کشیدن عطشان نینوا را ناله ی غربتی از کرب و بلا می آید حاجی عشق به میعاد منا می آید راه را باز نموده همه تعظیم کنید پسر شیر جمل عبد خدا می آید محک عشق کجا بر سر سن و سال است کودک اما، یلی انگشت نما می آید کرسی عرش خدا گوشه ی گودال شده پا برهنه به ملاقات خدا می آيد *پاشو میکوبید زمین می گفت: عمه بذار برم..عمه مگه نمیبینی عموم غریبه کسی رو نداره..تا فرمود:"وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي" بخدا دست از عموم بر نمیدارم.دیگه دستهای زینبم شل شد عبدالله را رها کرد مثل تیری که از کمان رها بشه دوید به طرف عمو وقتی نگاه کرد دید بدن عمو مجروحه، صورتش پر از خونه..* نه زره دارد و نه خود و نه شمشیر عجب چه کریمانه به معراج دعا می آید خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری بی هوا این لبه ی تیغ کجا می آید ؟ *تا دید داره شمشیر به عمو میزنه این دو تا دستش رو بالا برد جلو شمشیر رو بگیر دستش قطع شد.وقتی این طفل خودش رو روی سینه ی عمو انداخت. گفت: عمو به دادم برس عمو ببین دستم رو قطع کردن نوشتن ابی عبدالله دستش رو بلند کرد نفرینشون کرد. دست خود را سپر حنجر یارم کردم ته گودال سرم باز چه ها می آید *دستی که سپر بشه در یاری ولایت دشمنان ولایت اون دست رو کوتاه میکنن دو تا دست هم کنار نهر علقمه قطع کردن یه دستی هم مدینه وقتی کمر بند علی رو گرفت گفت نمیذارم علی رو ببرید. اون نانجیب صدا زد قنفذ....ای مادر...عبدالله وقتی دستش رو قطع کردن صدا زد یا اماه..* سعی کردم که به پیش تو نیفتم به زمین اما قنفذ آنقدر زد انداخت ز پایم که نشد یه سری داره این روضه ی بی بی نمیدونم دقت کردی یا نه؟ هر چی زدنش یه بار نگفت علی.. هر چی زدنش یه ناله نزد. آخه میدونست اگه ناله بزنه جگر علی آتش میگیره..* دلم بهر علی می‌سوخت چون قنفذ مرا میزد نگاه دردناکش بیشتر مرا می داد آزارم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇