eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
337 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینه🍃 السلام علیک یا اباعبدالله بابی انت و امی یاحسین ثارالله ميخونم با دلي بيتاب – مددي حضرت ِ مهتاب يا ابالفضل آقا امشب – حق مولا – منو درياب – منو درياب دست ِ خالي ِ منو دست ِ كريمت منم آقا گداي لطف ِ عظيمت باب ِ حاجات و كرم ، حضرت ِ ساقي دوست دارم بيام حرم ، حضرت ِ ساقي السلام علیک یا اباعبدالله بابی انت و امی یاحسین ثارالله خيمه ها در انتظاره – عمو رفته آب بياره طفل شش ماهه بي حاله – خواب نداره – بيقراره – بيقراره بچه ها قول ِ عمو نشد نداره گفته كه ميره برامون آب مياره يل ِ كربلا زده به قلب ِ دريا مشك ِ پر آب مياره حضرت سقا السلام علیک یا اباعبدالله بابی انت و امی یاحسین ثارالله توي ميدون شده غوغا – علم افتاده رو خاكا خميده از غم سقا – پشت بابا – شده تنها – شده تنها بعد عباس ديگه واي به حال ِ خيمه ميگه واي از بي كسي با گريه عمه دشمنا خيلي بدن برگرد عموجون بچه ها سيراب شدن برگرد عموجون السلام علیک یا اباعبدالله بابی انت و امی یاحسین ثارالله عمه زينب عزاداره – گوشوارم رو در مياره براي معجر ِ ماها – غصه داره – سوگواره – سوگواره ميگه آماده بشين برا اسيري دخترم داره مياد روزاي پيري بدون ِ ماه ِ حرم تاريك ِ خيمه بي حياها اومدن نزديك ِ خيمه السلام علیک یا اباعبدالله بابی انت و امی یاحسین ثارالله
نوحه🎙 سِبطُ الشّهیده ای قد خمیده در علقمه دست علمدارت جدا شد عباس تو در مکتب قرآن فدا شد یابن الزّهرا ... *گفتا پریشان بیا حسین جان بر چشم من تیر جفا و فتنه خورده سقّای تو با کام تشنه جان سپرده یابن الزّهرا ... *حیدر جَمالم بِنما حَلالم سقا شود قربان این چشم ترِ تو شرمنده هستم از سکینه دختر تو یابن الزّهرا
واحد🌾 دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا به هوای سر زلفش تو هواداری کن تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه لااقل بهر من سوخته دل کاری کن آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان بعد آن بر من بی دست عزاداری کن ✍️سید محمد جوادی
واحد▪️ ای علمدار من یا ابالفضل میر و سالار من یا ابالفضل ای سپهدار من یا ابالفضل یار و غمخوار من یا ابالفضل در،خون نشسته سقا در،علقمه شد غوغا از،عطر و بوی زهرا یا قَمَرَ العَشیرَه... کرده خون گریه چشمان افلاک بر علمدارِ من با دل چاک نالۀ العطش در خیام و ساقیِ تشنگان بر روی خاک آه،غرق غم ربابه در،فکرِ قدری آبه آه،اصغرش بی تابه یا قَمَرَ العَشیره.....
دودمه🏴 ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟ ، پس علمدارت چه شد؟ محرم زینب چرا مبهوت و حیران آمدی؟ پس علمدارت چه شد؟ *** ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ، علمدار نیامد سقای حسین(س) سید و سالار نیامد ، علمدار نیامد
شور 🎙 *ای پسر ام البنین ای یاس من/ای کعبه ی احساس من جانباز دشت کربلا عباس من ای رتبه ات بالا تر از هفت آسمان/ای گوهر والماس من جانباز دشت کربلا عباس من ای بر شب ِ غریبی ام سپیده/از داغت ای مرا چو نور دیده خیز و ببین که قامتم خمیده/ آه و واویلا...عزیز زهرا *ای ساقی لب تشنه ی آل عبا/ای پهلوان نینوا دستت جدا شد از تنت واغربتا لب تشنه برگشتی تو از شطّ ِ فرات/سقای دشت کربلا دستت جدا شد از تنت واغربتا دلگرمی و پشت و پناه لشگر/تو رفتی ای رزمنده ی دلاور من ماندم و لبهای خشک اصغر/ آه و واویلا...عزیز زهرا *ای آنکه هستی باب حاجات همه/لطف و کرم را خاتمه تو زائر زهرا شدی در علقمه از خجلت از روی سکینه یا اخا/داری دمادم زمزمه تو زائر زهرا شدی در علقمه خیز و ببین که اشک او روان است/خیز و ببین که قامتش کمان است منتظر سیلی و خیزران است/ آه و واویلا...عزیز زهرا
• امام وقتی بر بالین برادرآمد،خواست تا او را بردارد عباس چشم بازکرد و متوجه شد؛پرسید برادرجان!مراکجا می بری؟ فرمود«به خیمه ها» عرض کرد :برادرجان! تو را به حق جدّت رسول خدا قسم می دهم مرا به خیمه ها نبر و بگذار همین جا باشم؛ امام فرمود:چرا برادرم؟ عرض کرد:من از دخترت سکینه (خجالت می کشم) چون به او وعدۀ آب داده بودم، علاوه براین من علمدار سپاه تو بودم،چنانکه اصحاب تو مرا کشته ببینند توانشان کم می شود؛ امام فرمود : خدای متعال به تو جزای خیر دهد که در حیات و مماتت یاور من بود!» امام سر عباس  را به دامن گرفت و خون چشمش را پاک کرد، متوجه شد که (عباس)گریه می کند،پرسید:« ابالفضل چرا گریه می کنی؟عرض کرد:برادرجان! ای نور دیده ام چگونه نگریم با اینکه تو بربالین منی و سرم را از خاک برداشته و بردامن گرفته ای ساعتی دیگر (کسی نیست) که سرمبارک تورا از خاک بردارد و خاک از چهره ات پاک کند؛ امام نشسته بود که ناگاه عباس آهی کشید و و روح پاکش پرواز کرد؛ امام با صدای بلند فرمود:وااخاه ، وا عباساه! «آه برادرم، آه عباسم» وقتی عباس به شهادت رسید امام فرمود الان کمرم شکست و توانم کم شد» منبع:فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)
⚫️شورعمومی آرزوم اینه که واسه نوکری/مورد ِ نظر فاطمه باشم یک شبی تا سحر یاد ِ شهدا/مُحرم ِ حرم ِ علقمه باشم اون حرمی، که خیلی خوب و با صفاس/صاحب ِ اون ، ساقی دشت کربلاس2 ایشالا با یا حسین و یا ابالفضل بشیم خدایی برا حفظ دین و قرآن زندگیمون بشه فدایی برا اسلام کار کنیم با همت و عزم کربلایی ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3 جون ما فدای ماه ِ عَلَوی/صاحب علم و پرچم حسین دلبری که دار بر روی لبش/مرثیه ی غم و ماتم حسین مکتب او،مدرسه ی عشق و وفاس/ذکر لبهاش حسین غریب کربلاس دو دست او شد جدا در راه ِ یاری آل طاها تنش غرقه خاک و خون شد،محشری شد میون صحرا برای او نوحه خونده مُضطر و قد خمیده زهرا ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3 هر چی که بگم از غصه ها کمه/گریه برای تو کار حرمه ای پسر علی پاشو و ببین/پشت داداشت از داغ تو خمه زهرا میگه فدای اون خون چشاش/به اشک من دارن میخندن ای داداش سر و کارم بین گودال با سر ِ نیزه ها و تیره ببین قلب غصه دارم بر غم ِ بی کسی اسیره پاشو عباس که علّی اصغر من داره می میره ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3
. 🏴 ایام شهادت سلام الله علیها 🏴بند اول تاج روی سر اربابی دردونه گوهر نایابی یا عزیزه الحسین بی بی چی میشه گداتو دریابی طوفان میکنه اسمت اعجازه کف دستات هستی باب الحوائج ای جان عمه ی سادات یا رقیه کرمت خیلی زیاده یا رقیه نوکرت دل به تو داده یا رقیه من به نیت تو میرم کربلا پای پیاده یا رقیه یا رقیه مددی بنت الحسین 🏴بند دوم پای عشق تو زمینگیرم سر سفرتون نمک گیرم به گدایی از تو معروفم کربلامو از تو میگیرم از تو معجزه دیدم چون داری تو کرامات حق داری گردنه من ای جان عمه ی سادات یا رقیه گدای تو پادشاهه یا رقیه میذارم برا تو مایه یا رقیه اربعین به نیت تو پا میذارم تو مشایه یا رقیه یا رقیه مددی بنت الحسین ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی 👇
شور 🎙 *ای پسر ام البنین ای یاس من/ای کعبه ی احساس من جانباز دشت کربلا عباس من ای رتبه ات بالا تر از هفت آسمان/ای گوهر والماس من جانباز دشت کربلا عباس من ای بر شب ِ غریبی ام سپیده/از داغت ای مرا چو نور دیده خیز و ببین که قامتم خمیده/ آه و واویلا...عزیز زهرا *ای ساقی لب تشنه ی آل عبا/ای پهلوان نینوا دستت جدا شد از تنت واغربتا لب تشنه برگشتی تو از شطّ ِ فرات/سقای دشت کربلا دستت جدا شد از تنت واغربتا دلگرمی و پشت و پناه لشگر/تو رفتی ای رزمنده ی دلاور من ماندم و لبهای خشک اصغر/ آه و واویلا...عزیز زهرا *ای آنکه هستی باب حاجات همه/لطف و کرم را خاتمه تو زائر زهرا شدی در علقمه از خجلت از روی سکینه یا اخا/داری دمادم زمزمه تو زائر زهرا شدی در علقمه خیز و ببین که اشک او روان است/خیز و ببین که قامتش کمان است منتظر سیلی و خیزران است/ آه و واویلا...عزیز زهرا
• امام وقتی بر بالین برادرآمد،خواست تا او را بردارد عباس چشم بازکرد و متوجه شد؛پرسید برادرجان!مراکجا می بری؟ فرمود«به خیمه ها» عرض کرد :برادرجان! تو را به حق جدّت رسول خدا قسم می دهم مرا به خیمه ها نبر و بگذار همین جا باشم؛ امام فرمود:چرا برادرم؟ عرض کرد:من از دخترت سکینه (خجالت می کشم) چون به او وعدۀ آب داده بودم، علاوه براین من علمدار سپاه تو بودم،چنانکه اصحاب تو مرا کشته ببینند توانشان کم می شود؛ امام فرمود : خدای متعال به تو جزای خیر دهد که در حیات و مماتت یاور من بود!» امام سر عباس  را به دامن گرفت و خون چشمش را پاک کرد، متوجه شد که (عباس)گریه می کند،پرسید:« ابالفضل چرا گریه می کنی؟عرض کرد:برادرجان! ای نور دیده ام چگونه نگریم با اینکه تو بربالین منی و سرم را از خاک برداشته و بردامن گرفته ای ساعتی دیگر (کسی نیست) که سرمبارک تورا از خاک بردارد و خاک از چهره ات پاک کند؛ امام نشسته بود که ناگاه عباس آهی کشید و و روح پاکش پرواز کرد؛ امام با صدای بلند فرمود:وااخاه ، وا عباساه! «آه برادرم، آه عباسم» وقتی عباس به شهادت رسید امام فرمود الان کمرم شکست و توانم کم شد» منبع:فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)
⚫️شورعمومی آرزوم اینه که واسه نوکری/مورد ِ نظر فاطمه باشم یک شبی تا سحر یاد ِ شهدا/مُحرم ِ حرم ِ علقمه باشم اون حرمی، که خیلی خوب و با صفاس/صاحب ِ اون ، ساقی دشت کربلاس2 ایشالا با یا حسین و یا ابالفضل بشیم خدایی برا حفظ دین و قرآن زندگیمون بشه فدایی برا اسلام کار کنیم با همت و عزم کربلایی ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3 جون ما فدای ماه ِ عَلَوی/صاحب علم و پرچم حسین دلبری که دار بر روی لبش/مرثیه ی غم و ماتم حسین مکتب او،مدرسه ی عشق و وفاس/ذکر لبهاش حسین غریب کربلاس دو دست او شد جدا در راه ِ یاری آل طاها تنش غرقه خاک و خون شد،محشری شد میون صحرا برای او نوحه خونده مُضطر و قد خمیده زهرا ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3 هر چی که بگم از غصه ها کمه/گریه برای تو کار حرمه ای پسر علی پاشو و ببین/پشت داداشت از داغ تو خمه زهرا میگه فدای اون خون چشاش/به اشک من دارن میخندن ای داداش سر و کارم بین گودال با سر ِ نیزه ها و تیره ببین قلب غصه دارم بر غم ِ بی کسی اسیره پاشو عباس که علّی اصغر من داره می میره ابوفاضل یا ابالفضل ای علمدار لشگر حق...3
طشت، حیرت زده‌ی نغمه‌ی قرآن من است خیزران اشک‌فشان، بر لب و دندان من است دیده‌ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا نگه دختر من، بر لب عطشان من است چوب اگر می‌زنی اینقدر مزن زخم زبان! پای این طشتِ طلا، فاطمه مهمان من است زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند نگهش بر من و بر گریه‌ی طفلان من است هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است هفده زخم که بر صورت من می‌بینی شاهد زنده‌ای از زخم فراوان من است خیزران بر لب من می‌زنی و می‌خندی خنده‌ات بر من و بر دیده‌ی گریان من است مجلس عیش تو گردید حسینیّه‌ی من بزم شادیت پر از ناله و افغان من است اینکه «میثم» نفسش شعله به دل‌ها زده است هر کلامش شرری از دل سوزان من است ✍استاد
؛ ؛ چه مغرور است، گویا کشته شیری در شکارستان چه می‌بالد به خود، انگار کاری کرده کارستان گمان دارد که اینک لایق تقدیر و تعظیم است به ظاهر در خیالش فاتح هفتاد اقلیم است برای جشن خود، یک شهر را گِرد هم آورده اسیرانی عزادار از بنی هاشم به صف کرده شگفتا جایگاهی را که تاریک است و تابنده‌ست کنار دست خود خورشید را در طشتی افکنده‌ست به لب می‌خوانَد اشعاری، نمی‌دانم چه می‌گوید کمی مست است انگاری، نمی‌دانم چه می‌گوید چه آشوبی‌ست در خاک و چه غوغایی‌ست در افلاک ولی اینجا همه لال‌اند امان از لقمه‌ی ناپاک صدایی ناگهان لرزاند کاخ ادعایش را ورق را بازگرداند و به هم زد نقشه‌هایش را صدا بغضی فروخورده‌ست و آهی کهنه در سینه مدینه بس نبود...، این بار، شهر شام و صد کینه جلالش جلوه‌ی پاکی و زخمش زخم هتاکی‌ست صدایی آسمانی دارد اما چادرش خاکی‌ست ز آه سردش آتش شعله‌ور شد در همه عالم برایش گریه می‌کردند حتی نیزه‌داران هم اسیری پای در زنجیر بود و بند بر گردن چنان پیغمبری در کسوت روشنگری کردن نماند از کاخ شاهانه، نشانی غیر ویرانه تصور کن خلیل الله را در بین بُت‌خانه به یک آن بین جمعیت شکست آوازه‌ی نمرود که زینب در جواب یاوه‌گویی‌های او، فرمود: نباید شامیان از شادی تو شادمان باشند که همراه تو باید در جهنم جاودان باشند روا باشد که ناموس علی در بند زنجیر است کنیزانت ولی پشت سِتاری در امان باشند؟ سزاوار است لب‌هایی که می‌بوسید پیغمبر به پیش چشم دختر بوسه‌گاه خیزران باشند؟ مزن بر طبل پیروزی که گر مردان ما رفتند حریفانت از این پس، این زنان و کودکان باشند عرب امروز اگر از داغ ما خاطر پریشان نیست رسد روزی که در این غم عجم‌ها روضه‌خوان باشند خبر داری که این خون تا ابد همواره می‌جوشد؟ زمینش ریختی، اما زمین آن را نمی‌نوشد بدان این آتش عشق است و خاموشی نمی‌گیرد تو خواهی مُرد و هرگز نام و یاد ما نمی‌میرد یزید از اعتبار افتاد و پایین آمد از منصب ثمر داد انقلاب کربلا، در شام با زینب ✍
کی دیده کنار هم، جام می و قرآن را جام می و قرآن و، چوب و لب عطشان را ای فـاطمه‌ی اطـهر! ای دختـر پیغمبـر! در طشت طلا بنگر، وجه الـلَهِ سبحان را فریاد که سوزاندند، آخر دل زینب را افسوس که بشکستند، آن گوهر دندان را زینب که ز صبر او، صبر آمده در حیرت یک باره در آن مجلس، زد چاک، گریبان را چوب و لب و دندان بود، زینب که پریشان بود می‌کرد پریشان‌تر، گیسوی پریشان را یارب جگرم شد خون، دیدم که یزیدِ دون با چوب زند بوسه، لعل لب مهمان را قلب نبی آزردند، در مجلسِ مِیْ ‌بردند هم آیه‌ی تطهیر و، هم سوره‌ی فرقان را فریاد از آن چوب و، افسوس بر آن دندان کز سوره جدا کردند، یک آیه‌ی قرآن را فریاد که از این غم، خون شد جگر عالم آتش زدی ای «میثم»، این عالم امکان را ✍استاد
؛ ؛ ؛ دختر شیر خدا در شام محشر کرده است گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است اوکه منبر رفته جدش بر جهازِ ناقه‌ها ناقه‌ای را بی‌جهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزه‌نشین سر کرده است بر فراز نیزه‌ها رأس حسین بن علی محض همراهی زینب، ترک پیکر کرده است آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست عصمت الله است و قطعاً فکر معجر کرده است مرتضای نطق‌هایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را بِإِذنِ الله، ابتر کرده است ** بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لب‌های برادر کرده است ✍
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد نیست شایسته‌ی هر کس که بَرَد نامش را نام او در خور لب‌های مؤدب باشد هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند شام گیرم که پر از خیبر و مرحب باشد قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود هرکه با اوست از افراد مقرب باشد او نشان داد که عزت ز مذلت دور است به اسیری برود، باز مُحجب باشد...