eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
372 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح تو بس که تو بانو نوه زهرایی نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را ای که آرامش هر روز و شب مولایی ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین مدح تو بس که تو بانو نوه زهرایی ای سرا پای تو یاد آور زهرای بتول اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی بر روی ناقه عریان به کنار اسرا تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین به فدای دل پر غصه و احساسی تو روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت عالمی دیده دل و دیده عباسی تو از در خیمه طفلان حرم تا به فرات رفت آن ماه ولی تا به حرم باز نگشت آری آری که علمدار حرم رفت که رفت از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت ناصر شهریاری
مناجات با امام حسین علیه السلام کاش میشد بنویسند به روی کفنم یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم کاش میشد که در این فیضِ شهادت طلبی مقتلم سوریه میگشت ، بجای وطنم مادرم را به عزایم بنشان جانِ خودت تا ببیند وسطِ معرکه پَرپَر زدنم… ادعا هست ، ولی حاجتِ قلبیِ من است کاش همچون دهنت ، نیزه رَوَد در دهنم میشود پیکرِ ما هم نرسد دستِ کسی؟ مثل ”جُوْن” ات ، برسانی تو خودت را به تَنَم… هر کسی یار ندارد به خودش مربوط است یارِ من باش حسین جان ، که گدای تو منم وسطِ زینبیه… کرب و بلا… یا که بقیع همه جا جار زنم: «عبدِ امامِ حسنم» پوریا باقری
مناجات ارباب بی کفن یک جهان روضه و یک ماه محرم داری آه، آقای غریبم چقدر غم داری تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات باز هم روضه نا خوانده به عالم داری این همه زائر دلسوخته خاکت را از ازل داشته ای تا به ابد هم داری روضه خوان هات زیادند، یکی شان قرآن مطلع فجر خدا سوره مریم داری درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت خواهرت هست کنارت، تو که محرم داری بهترین نوحه ما هست «غریب مادر» صاحب روضه بگو -بهتر از این دم داری-؟ تا که نومید نگردد ز درت محتاجی تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داری وقت تدفین تو ای شعر غریبی، پسرت دید در وزن تنت چند هجا کم داری محسن_عرب_خالقی
هيچ ايم و نداريم به جز روي سياهي در كوله نداريم به جز بار گناهي بر ما نظري كن،نظري گاه به گاهي ما بي تو شبيه ايم به طفل سر راهي بگذار كماكان سگ دربار تو باشيم بگذار كه در سايه ي ديوار تو باشيم ما بد،ولي از عشق تو ديوانه و مستيم دل را به نخ پرچم زيباي تو بستيم سر،صبح دهم از غمت اي شاه شكستيم پس رخصت مان دادي و در روضه نشستيم اينگونه خريدي دل ديوانه ي ما را دادي سر و سامان بخدا بي سر و پا را بر حرمت اين بزم عزا معتقدم من در مجلس روضه به شفا معتقدم من بر تربت پاكت بخدا معتقدم من با حرف نه،قلبأ به شما معتقدم من پس روضه ي تو امن ترين جاي جهان است (چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است) عاشق شده ام تا بپذيرم كه بميرم اصلأ به غم عشق اسيرم كه بميرم من آمده ام روضه بگيرم كه بميرم (بگذار بميرم كه بميرم كه بميرم) اين است و همين است و همين است و جز اين نيست اين روضه ي ارباب كم از عرش برين نيست اي عزت عالم ز تو،ما با تو عزيزيم از غير تو عمريست كه در حال گريزيم جائي به جز از روضه ي تو اشك نريزيم والله و بالله كه ما بي تو مريضيم تنها تو در اين عالم پر درد دوائي تنها تو شفائي تو شفائي تو شفائي دل تنگ حرم هستم و بي حوصله اقلب دارم گله پشت پشت گله از فاصله اقلب وا مانده و جا مانده ام از قافله اقلب سخت است گذر كردن از اين مرحله اقلب جز دوري ام از كرببلا غصه ندارم نگذار كه دور از حرمت جان بسپارم محتاج دعايت همه جا بوده و هستم پشت در اين خانه گدا بوده و هستم مجنون علم هاي شما بوده و هستم در آرزوي كرببلا بوده و هستم پس خواسته ام از تو فقط دفع بلا را با جمع محبين سفر كرببلا را...
🌷دوشنبه های امام حسنی🌷 توسل به امام حسن مجتبی (ع) ت‍و ای ع‍زی‍ز ف‍‍‍ـاط‍ـم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـه ، درد م‍ـن‍ـو دوا بک‍ــن ام‍‍ـی‍ـد شی‍‍ع‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ی‍ـان ه‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـ‍م‍‍‍‍ـه ، ره‍ای‍ـم از ب‍ـلا بک‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن تو را قس‍‍‍‍ـم به مادرت،به تش‍ـنه لب برادرت ب‍ـه ق‍‍‍ـ‍‍‍اس‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ــم دلاورت، چاره ی غصه ها بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن بب‍ـین که بی بال و پ‍‍ـرم، اس‍ـی‍ـر درد پی‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـک‍ـرم م‍‍ـون‍ده ب‍ـه در چش‍ـم ت‍‍رم، در ام‍‍ـی‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍د و وا بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـوی‍ی ام‍ام م‍ج‍ـت‍ـب‍ـی ، وص‍‍‍‍‍‍‍‍ـی پ‍ـاک م‍‍‍‍‍ـرت‍‍ـضی ع‍ـزی‍ـز دخت مصط‍‍‍‍‍‍‍‍فی ، نظ‍‍‍‍‍ـر به این گ‍دا بکن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـو را ب‍‍‍‍‍ـه ح‍رم‍‍ـت ع‍ل‍ـی، ه‍ـم‍ـون ام‍ـام اول‍ــی خ‍ـالی‍‍‍‍ـه دس‍‍‍ـت م‍‍ـن ول‍ـی، ش‍ف‍ـاع‍ـت م‍ـرا بک‍‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن ت‍ـو را به بانگ یارب‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ت، به ناله های هر شبت ب‍ـه اش‍ـک پ‍‍ـاک زی‍ـن‍ـب‍ت، از آت‍ـش‍ـم ره‍ـا بک‍ـن حاجتمو روا بکن ، حاجتمو روا بکن التماس دعا
بر مزارت حرمی ساخته‌ام با «مثلاً» گرچه خاک آمده پابوسی‌ات؛ اما مثلاً... خاک‌های حرمت راهی سجاده شدند کوچی از غربت، تا تربت اعلا مثلاً گنبدت آیه‌ی والشّمس شد و روشن شد نه فقط فرش، که تا عرشِ معلّا مثلاً باد، این نامه‌برِ پرچم عطرآگینت می‌برد نامِ تو را آن‌سرِ دنیا مثلاً به ضریحِ اثرِ فرشچیان بسته دخیل چشم‌‌مان حاجتِ یک عمرْ تماشا مثلاً مثل پروانه که مأمورِ طواف شمع است جمع خدّامِ حرم دور سر ما مثلاً... کربلا می‌چکد از گریه‌ی سقاخانه روضه جاری‌ست از آن، روضه‌ی سقا مثلاً دسته‌ای آمده از محضر باب‌القاسم هیئتی همنامِ «حضرت زهرا» مثلاً روضه‌خوانی وسطِ صحن، حکایت می‌خواند قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو؛ حالا مثلاً... مادرِ آب از آن رد شده آرام آرام سدّی از سنگ، نبسته‌ست گذر را مثلاً‌ "کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی" نیست در قصه‌ی ما صحبتِ این‌ها مثلاً مادرِ قصه‌ی ما رفت، صحیح و سالم نه؛ نخورده ترک آیینه‌ی مولا مثلاً بعدِ مجلس همه رفتند زیارت کردند تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلاً ✍ *استقبال از غزل محمدعلی کردی با مطلع: زخم‌هایم شده این لحظه مداوا مثلاً چشم کم‌سوی من امشب شده بینا مثلاً
حرم ندارد و دل در غمش مقیم‌تر است کسی که رأفتش از آسمان عظیم‌تر است اگرچه جمله کریم‌اند و شهره در کرم‌اند در این سلاله یکی از همه کریم‌تر است علی که رفت همه کوفه شد یتیم، ولی  میان کوفه حسن از همه یتیم‌تر است تو صلح کردی و بی‌غیرتان نفهمیدند که راه صلح تو از جنگ، مستقیم‌تر است به لطف صلح تو تا کربلا رسید حسین قسم به نام خدایی که خود علیم‌تر است دعا کن این جمعه آخرین "ولی" برسد که حال دنیا از هر زمان وخیم‌تر است ✍
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه‌السلام 🔸 🔹 🔸 🔹 ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود او را كريم آل محمد شمرده اند با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود جاري زلال معرفتش در همه وجود نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر خالي لبش ز واژه‌ی (لا) در جواب بود در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود تنها نه در بهشت بُود سيد شباب در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود عهدي كه با شرايط خود بست با عدو در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود صلحش اگر نبود ، نشانی ز دين نبود صلحِ حسن ، مقدّمه ی انقلاب بود جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود ديدند مثلِ اكبر و عباس، قاسمش در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود آری حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد او را به نسل بت شكنان انتساب بود در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود مولا علی به خانه‌ی خود داشت فاطمه فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت گمراه همسری كه برايش عذاب بود ميخواست تا عروس معاويّه اش كنند بر آب پشت كرده به سوی سراب بود مسموم كرد كوزه ی آبِ امام را وقتی كه نور چشمِ پيمبر، به خواب بود بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه‌ای ايكاش آن زمان همه عالم، خراب بود آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبی الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود يك طشت، مثل دشتِ پُر از لا له در برش ميسوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود وقتی كه ديد اشكِ حسينش روانه است بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود روزی بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود جان داد مجتبی و ز بيدادِ (عايشه) در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود باريد تير ،جاي گل از كين به پيكرش بر او سرشك ديده ی ياران گلاب بود بي بهره بود (جعده) ز مهر و وفا و صدق اين يك عروس فاطمه، آن يك (رباب) بود اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود يادش نرفته بود چه كردند با حسين آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود در زير سُمّ اسب، شكستند سينه ای كاندر مَثَل ، خزانه‌ی علم الكتاب بود آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بی كفن روزی به روی سينه ی ختمی مآب بود در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود اي (ايزدي) هر آنكه به آل نبي گريست هر چيز خواست وقت دعا، مستجاب بود 🔹 🤲 التماس دعای فرج.
❃﷽❃ میــوهٔ قـلب علی، زهرا، ابوالقاسم، حسن نور چشمـان حسین و حجّت قائم، حسن گر نبوده شـــیـر صفین و جمل در  کربلا موج میزد دَم به دَم در چهرهٔ قاسم، حسن زنده از نام حســینم در میان روضـــه ها تا که جان دارد تنم، دَم میزنم دائم، حسن صـبـر هـم افتاده زیــرِ پای مولای کریـم وقت کَظمِ غیظ گوید حضرت کاظـم، حسن روضه هایش خاطرات غصه دار مادر اسـت داغدارِ کوچه‌ی تنـگِ بنی هاشــم، حسـن "کیمیا" هم کاش میشد خـادم الزّهرا شود کاش بنویسد خودش، نام مـرا خادم، حسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک و شعر ملتمس: سبک و شعر های حضرت رباب سلام الله علیها (٢١ رجب سالروز بزرگداشت و عزای حضرت رباب سلام الله علیها) دوبیتی های توسل به حضرت رباب سلام الله علیها ای رباب ای بانوی بیت ولا ای رباب ای مظهر حجب و حیا حق اصغر طفل مظلومت بگیر دست خالیِ مَنِ اُفتاده را 🥀 مادر صبر و شکیبی یارباب بی حبیبان را حبیبی یارباب من چه‌گویم از مقامت چونکه تو همسر شاه غریبی یارباب
شعر محاوره مرثیه حضرت رباب سلام الله علیها من یه مادرم، یه مادرِ شهید... که شدم از داغ یاسم موسفید گلمُ یه جوری چیدن از تو باغ که قدِ من‌و حسین هردو خمید گلِ‌من‌کِی‌طاقت‌سه‌شعبه‌داشت؟ سُرخ‌میشدگلوش‌،نمیشد‌بوسه‌کاشت! خدا لعنت کنه این حرمله رو.. بَدجوری تیر و روی گلو گذاشت آخ.. مِن الاذن الی الاذن.. سرت آخ.. مِن الورید الی الورید.. پرت هی تلظی کردی، دست و پا زدی آخ.. بمیره از غم تو مادرت... مگه تو ثمر نداری حرمله؟! از دلم خبر نداری حرمله... پسرم شیش‌ماهه بود با تیر زدیش، مگه تو پسر نداری حرمله؟! حرمله خدام عذابت بکنه الهي خونه خرابت بکنه.. هم علی‌مو کُشتی،هم آب ندادی خدا توی آتیش آبت بکنه همه ایستادن و داغ‌مو دیدن سر شیش‌ماهمو با تیر بریدن یکی سرسلامتی بهم نگفت همه‌به‌اشک‌چشام‌می‌خندیدن چقدر غصه و غربت کشیده... این حسینِ که مصیبت کشیده یه‌قدم می‌رفت، دوباره برمی‌گشت خیلی از رباب خجالت کشیده چطوری تنت‌رو توخاک بذاریم؟ بعد تو علی دیگه غصه داریم.. یه باره دیگه بخند برای ما... من و بابائیت مگه دل نداریم! سر قبرت حالا هِق‌هِق می کنم یادِ خاطرات سابِق می کنم کاشکی نبش قبر نشی با نیزه ها من از این غُصه‌ی تو دِق می کنم مثل زهرا تو رو بی هوا زدن چون عمومُحسن توی‌ِبلا زدن با سه‌شعبه زدنِت، ولی دیگه.. سر تو چرا به نیزه ها زدن؟! میونِ بلا.. دیگه نبینمت زیرِ دست‌وپا..دیگه نبینمت جای تو، تو آغوش مَنِ گُلم روی نیزه‌ها.. دیگه نبینمت هی‌باعمه‌زینب‌ازچشات میگم دارم از خنده‌ی رو لبات میگم روی نیزه، عمو لالا میخونه.. پای نیزه، من لالا برات میگم لالا لالا لالایی علی بخواب لالا لالا لالایی.. جانِ رباب کاش نبینم روی نیزه ای، تو هم.. نبینی دست منو بین طناب از روی نیزه نیفتی پسرم نیزه میلرزه نیفتی پسرم کمی طاقت بیار اینجا پُرِ از.. ..چشمایِ‌هرزه،نیفتی پسرم زیرِآفتاب‌می‌شینم‌آب‌ نمی‌خوام شبا دیگه نور مهتاب نمی‌خوام وقتی‌که تو خوابیدی به‌زیرِخاک من‌دیگه‌به‌این‌چشام‌خواب‌نمی‌خوام بعد تو ربابْ هم بی‌یاوره بعد تو چشم رقیه هم تَره مثل زینب که برادر نداره بعد تو سکینه بی برادره.. چطوری خاطره‌هاش یادم بره؟ چطوری اشک چشاش یادم بره؟ تصویرش هنوز توی ذهنِ مَنِ... چطوری زخم لباش یادم بره؟ تَرکِ لباش مگه یادم میره..! بغضِ‌تو‌صداش‌مگه‌یادم‌میره..! هر چی از یادم بره ولی آخه.. آخرین‌نگاش مگه یادم میره...!