هدایت شده از مسیر عفافگرایی
#عفاف_در_هنر
#انیمیشن_جواهر
1️⃣ اکران و تحلیل #انیمیشن_اول: جواهر
🍀پیام انیمیشن خیلی واضح و #روشن بیان شد؛ اما بد نبود. برخلاف فیلم کوتاه مزاحمت که جلسه قبل اکران و تحلیل شد، که دو پسر در خیابان مزاحم یک دختر شدند و دختر دوم با بازی شعاری و مصنوعی دلیل این مزاحمت را #پوشش_نامناسب دختر اول بیان کرد. #استدلالهای شخصیت خانم تقریباً خوب بود. البته بهتر بود که چنین پیامهایی در #لفافه و ضمنی باشد.
🍀البته اگر تولیدات هنری با کیفیت خوبی تهیه شوند، بیان مستقیم پیام هم میتواند تأثیر خود را بر مخاطب بگذارد. قالب انیمیشن در خصوص این محتوا از فیلم بهتر به نظر می رسد. چون حجاب بد خانم را راحتتر میتوانند نمایش دهند و #محدودیت های کمتری دارد و جنبه زنندگی کار کاهش مییابد. در کل انیمیشن جواهر نکات مثبت و قابل توجهی داشت.
👤دکتر شیبانیان
🍀#استعاره_طلا و بدل که در انیمیشن بیان شد، جالب بود. بیان این موضوع قبل از طرح موضوع اصلی، آن هم در کلیپ های کوتاه، تأثیر خوبی را بر مخاطب میگذراد؛ اما نقطه ضعف و درواقع بخشی از انیمیشن که برای بنده #تصنعی به نظر رسید، بخشی بود که #خانم_چادری وارد مغازه شدند و آقا به ایشان #تعظیم کردند. در این سکانس، این احساس به وجود آمد که جلوی حرم ایستادند و به #امام_رضا (ع) سلام می دهند.
🍀 این موضوع با واقعیتی که ما در جامعه داریم، خیلی #تناسب ندارد. هرچند درست است که افراد مختلفی در جامعه وجود دارند و برخی برای #حجاب احترام قائلند و یقیناً کسی که حجاب را انتخاب کرده برای رفتار اطرافیانش نبوده؛ اما به نظرم این بخش انیمیشن تصنعی بود.
👤خانم روضه
@umefafgaraei
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
#عفافگرایی
#حدیث_حجاب
#داستان_کوتاه
🍃 مغازه داری، روی درب شیشه مغازه اش، حدیثی از #حجاب را نصب کرده بود تا تلنگری برای #پوشش_نامناسب برخی مشتریان باشد.
🍂 روزی شاگرد نوجوانش از او پرسید: "نصب این #حدیث چه فایده ای دارد؟ پوشش چند خانم با دیدن این حدیث #تغییر میکند؟"
🍃 مرد مغازه دار به سبدی که مقداری لباس در آن بود اشاره کرد و گفت: "این سبد را بردار و با آن برایم آب بیاور".
🍂 شاگرد گفت: "غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند".
🍃 مغازه دار گفت: "امتحان کن پسرم".
🍂 پسر سبد را خالی کرد و به طرف آب رفت. سبد را زیر شیر آب برد و به سرعت به طرف مغازه دار دوید؛ ولی همه آبها از سبد ریخت و آبی باقی نماند.
🍃 مغازه دار لبخندی زد و گفت: "دوباره امتحان کن پسرم".
🍂 پسر دوباره امتحان کرد؛ ولی موفق نشد که آبی بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و با عصبانیت گفت: "غیرممکن است..."
🍃 مغازه دار به شاگردش گفت: "سبد قبلاً چطور بود؟"
🍂 پسر متوجه شد، سبد که به دلیل سفید بودن و استفاده طولانی در مغازه کدر شده بود، الان #تمیز شده است.
🍃 مغازه دار گفت: "مشتری این #حدیث را میبیند و میبیند و آنقدر #تکرار میشود که همچون #قطره ای بر روی باورهایش میچکد و با تکرار مشاهدۀ این قبیل احادیث در #اماکن_مختلف، زمینۀ ورود آن به قلبش #هموار و هموارتر میشود و ممکن است روزی به #حجاب و پذیرش آن #فکر کند.
🌺این حداقل کاری است که این حدیث میتواند انجام دهد".
@umefafgaraei