بسمه تعالی
مژدگانی
مژده ی آمدن نور که پیدا می شد
روشنی در دل افلاک هویدا می شد
عاشقی را توی گهواره گواهی می داد
عشق با ذکر به صد زمزمه پیدامیشد
مونسخانهی وحی است خدیجه شبوروز
شادمان بررخ او محو تماشا می شد
مردمعراج شناساند به ما زهرا کیست
از سر حُرمتِ بر دختر خود پا میشد
کارمن نیست شناساندن زهرا به شما
دختری که به پدر ام ابیها می شد
کل منظومه ازاو چرخش آرام گرفت
ورنه این زلزله ها قاتل دنیا می شد
آسمان بود وصداهای خوشآمدگویی
جبرئیل از ادب خویش براو تا میشد
یاد آن روز که در قصر بهشتی وقتی
روشنی بخش دل آدم وحوا می شد
فاطمهجلوه یعشق است همین که لقبش
هانیه ،راضیهومرضیه،زهرا می شد
هرزمان که پدرش ازسفری بر می گشت
خانهی فاطمه میرفت دلش وا میشد
#ولادتحضرتزهراسلاماللهعلیها
#اشعارعلیرحمتی
@Eghlimegharar
بسمه تعالی
با خود آورده ام دلی سنگین
با گناهان ؛ نموده ام رنگین
بنده ی رو سیاهم و غمگین
تو فقط می دهی مرا تسکین
ای رفیق همیشه در خلوت
عاشقانه ؛ به ماهرو گفتن
با تو از عشق ؛مو به مو گفتن
راز بی پرده ، رو به رو گفتن
شعر شب های آرزو گفتن
دارم از روزهای غم ،صحبت
در شبی که به رنگ میلاد است
در سکوتم هزار فریاد است
راستش در دلم غم افتاده است
گریه کردن برایم ایراد است
در بقیعِ سراسر از غربت
روزی ام کرده حضرت رزّاق
آمدم با گروهی از عشّاق
مردم شهر حضرت اسحاق
رو به خورشید در دل آفاق
غرق گشتم به وادیِ حیرت
آمدم بی بهانه بنویسم
یک بغل عاشقانه بنویسم
از دل چایخانه بنویسم
با زبان زمانه بنویسم
یادم آمد رئیسی و خدمت
در دل آهنگ آشنا افتاد
یک نفر غرق پنجره فولاد
دارد از جان مُسمّطی فریاد
می رسد تا به صحن گوهرشاد
التماس از طبیبِ بی نوبت
من گدا آمدم که شاه تویی
بی پناه آمدم پناه تویی
چاره ام کن که نور راه تویی
آن شفابخش یک نگاه تویی
ای سحاب محبّت و رحمت
من به این صحن کردهام عادت
تا کنم اقتدا به این ساحت
شعر می جوشد ازدلم راحت
هشت شد باز در حرم ساعت
خوب شد با تو بگذرد فرصت
شاعر از جان بگو سلام آقا
زخم را داده التیام آقا
می پذیرد به احترام آقا
می دهد هر که را مقام آقا
پیش دعبل بگیر یک رخصت
درحرم شب چه خواب شیرین بود
صبح با گنبدی که زرّین بود
یادم آورد، عشقِ دیرین بود
باورم کن که زندگی این بود
باقیِ روز های ما حسرت
#خوابشیرین
#حرمامامرضاعلیهالسلام
#میلاداماممحمدباقرعلیهالسلام
#لیلهالرغائب
#اشعارعلیرحمتی
@Eghlimegharar
بسمه تعالی
غزل،ستارهیشبگریههایِساغرتوست
اُحد صلابتی از بازوانِ باور توست
به روی مُثلهینعشت فرشته میروید
چه آسمان بزرگی درون پیکر توست
تو سیدالشهدایِ رسالتِ عشقی
بخوانسرودشهادتکهکوه،منبرتوست
صدای "مافَعَلَحمزه" در بیابان است
گمان کنمکه صدای صفیّهخواهرتوست
به چنگ هند بیافتد جگرچهخواهدشد
چنان که خنجرِکین درطوافحنجرتوست
صدای نالهی جانسوزِ دخترانِ قریش
به اشک دائم زهرا،همیشه دربَرِ توست
گُریز میزنم از قصهات به کربلا وقتی
کنار روضهی ارباب دیدهی ترِ توست...
#شهادتحضرتحمزه
#اشعارعلیرحمتی
@Eghlimegharar
بسمه تعالی
نفس کرببلا مشک فشان خواهد شد
غزل شاعر شیراز، فغان خواهد شد
ارغوان روی اسیران بلا می روید
چشم خواهر به برادر نگران خواهدشد
این مصیبت کهکشید از غم هجرانزینب
تا دل شام بلا نعره زنان خواهد شد
غم عزیز است و غنیمت شمیردش امشب
که ز چشمان شما اشک روان خواهد شد
ذکر لا حول و لا قوه الا بالله
زیر لب زمزمه میکرد ابا عبدالله
مصحف دین خدا روی زمین افتاده است
فرش تا عرش ،غم و بانگ حزین افتادهاست
بین آرامشِ اندوه سرش پیدا نیست
از رکاب غزل عشق نگین افتاده است
روی رگ های گلو بوسه ی خواهر دارد
وای از این مِهرکه درلشکرِ کین افتادهاست
مرکبش ناله در آورده و یالش خون است
پاره پاره شده افسارش و زین افتادهاست
ذکر لا حول و لا قوه الا بالله
زیر لب زمزمه میکرد ابا عبدالله
می روی پشت سرت چشم فراوان داری
از سر عشق خدا سر به بیابان داری
بر سر نی سخن از یار همان پیمان است
روی خشکیده لبت نغمه ی قرآن داری
دخترت گریه کنان شانه به دست آمدهاست
ای مسافر چقدَر زلف پریشان داری
آمدند از همه جا باغ تو پاییز شود
خواهرت دیده تورا گلشن ریحان داری
ذکر لا حول ولا قوه الا بالله
زیر لب زمزمه می کرد ابا عبدالله
دوست دارم همه ی عمر گدایت باشم
آرزویم شده خاک کف پایت باشم
گر خدا عُمر به یک عبد خطا کار دهد
سال ها سینه زن ماه عزایت باشم
حُبّ تو دردل هر مست نمایی بنشست
از خدا خواسته ام شیعه برایت باشم
اربعین از همه جا در حَرَمت می آیند
لااقل در سفر کرببلایت باشم
***
پرچم عشق به سوی تو اشارت دارد
تا ابد یاد تو هر لحظه حرارت دارد
می رسد بوی خوش مُشک ابا عبدالله
من به قربان لب خشک ابا عبدالله
#محرم۱۳۹۴
#اشعارعلیرحمتی
@Eghlimegharar