بسمه تعالی
با خود آورده ام دلی سنگین
با گناهان ؛ نموده ام رنگین
بنده ی رو سیاهم و غمگین
تو فقط می دهی مرا تسکین
ای رفیق همیشه در خلوت
عاشقانه ؛ به ماهرو گفتن
با تو از عشق ؛مو به مو گفتن
راز بی پرده ، رو به رو گفتن
شعر شب های آرزو گفتن
دارم از روزهای غم ،صحبت
در شبی که به رنگ میلاد است
در سکوتم هزار فریاد است
راستش در دلم غم افتاده است
گریه کردن برایم ایراد است
در بقیعِ سراسر از غربت
روزی ام کرده حضرت رزّاق
آمدم با گروهی از عشّاق
مردم شهر حضرت اسحاق
رو به خورشید در دل آفاق
غرق گشتم به وادیِ حیرت
آمدم بی بهانه بنویسم
یک بغل عاشقانه بنویسم
از دل چایخانه بنویسم
با زبان زمانه بنویسم
یادم آمد رئیسی و خدمت
در دل آهنگ آشنا افتاد
یک نفر غرق پنجره فولاد
دارد از جان مُسمّطی فریاد
می رسد تا به صحن گوهرشاد
التماس از طبیبِ بی نوبت
من گدا آمدم که شاه تویی
بی پناه آمدم پناه تویی
چاره ام کن که نور راه تویی
آن شفابخش یک نگاه تویی
ای سحاب محبّت و رحمت
من به این صحن کردهام عادت
تا کنم اقتدا به این ساحت
شعر می جوشد ازدلم راحت
هشت شد باز در حرم ساعت
خوب شد با تو بگذرد فرصت
شاعر از جان بگو سلام آقا
زخم را داده التیام آقا
می پذیرد به احترام آقا
می دهد هر که را مقام آقا
پیش دعبل بگیر یک رخصت
درحرم شب چه خواب شیرین بود
صبح با گنبدی که زرّین بود
یادم آورد، عشقِ دیرین بود
باورم کن که زندگی این بود
باقیِ روز های ما حسرت
#خوابشیرین
#حرمامامرضاعلیهالسلام
#میلاداماممحمدباقرعلیهالسلام
#لیلهالرغائب
#اشعارعلیرحمتی
@Eghlimegharar