فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 تاریخ لاکچری ۹۹/۹/۹ از زبان یک جوان کرمانی
@razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 سلام بر حاج قاسم ...
☑️کلیپی با صوت منتشر نشده از سلام هایی که #شهيد_محسن_فخری_زاده می داد...
🌷صلوات🌷
@razmandegan_eslam_kerman
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#حکمتهای #نهج_البلاغه
🌺 حکمت ۴۷۶
امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، اين سخن را به زياد بن ابيه
هنگاميكه او را جانشين «عبد الله بن عباس »در منطقه فارس قرار داد
در ضمن یک سخن طولانی او را از افزايش خراج و ماليات نهی کرده و فرمود:
عدل را در کارگیر
و از زورگویی و ستم دوری گزین
که زورگویی، مردم را از سرزمینشان کوچ میدهد
و ستم، شمشیر را در فرا میخواند.
@razmandegan_eslam_kerman
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
'
#قسمت_بیستم
"من زنده ام "
... صبح یوسف والی زاده را بردند و او برای همیشه مفقود الاثر شد.
بعد از میراحمد میرظفرجویان و برادران سپاه امیدیه، این چندمین نفری بود که گم کردم و در هیچ جای عراق و بین هیچ کدام از گروه های شهدا یا جانبازان و آزادگان آنها را نیافتم.
با آغاز صبح تعدادی از نگهبانان و افسران بعثی مثل فیلم های سینمایی برای تماشا و بازجویی و حرکات سبک و ناپسند می آمدند.
روز سوم اسارت در بازداشتگاه تنومه هر سه نفر، فاطمه، مریم و من کنار دیوار نشسته بودیم.
یکی از نیروهای بعثی پشت پنجره آمد و به من اشاره کرد که جلو بروم. امتناع کردم. به چپ و راست نگاه کردم که یعنی نمی فهمم چی می گی و با کی هستی؟
گفت:عنّچ، لا أنت،أنت،أنت( با توأم، نه تو، تو، تو)
فاطمه به آرامی گفت بنشین،بلند نشو
اما باز پشت سرهم تعال تعال(بیا،بیا) می گفت. مجبور شدم و چند قدم جلو رفتم.
پرسید:شنو اسمچ؟(اسمت چیه)
-معصومه
-جنرال معصومه، اشگد عمرچ؟(ژنرال معصومه،چند سالت است)
-هجده سال
-عسکریة لو مدنية؟( عسگری هستی یا مدنی)
حالا دیگر معنی این دو کلمه را فهمیده بودم. گفتم مدنی هستم.
پرسید: عربستانی؟(عراق،نام خوزستان را به عراق تغییر داده بود و ما نباید می گفتیم خوزستان )
دو روز طول کشیده بود تا بفهمم عسگری و مدنی یعنی چه! حالا نمی دانستم منظورش از عربستانی چیه.
گفتم نه ایرانی.
چنان قهقهه ای زد که تا ته حلقش پیدا شد.
گفت لا ایرانی، هندی.
برگشتم از فاطمه پرسیدم این چی میگه، میگه من عربستانی یا هندی هستم؟ فاطمهدگفت می گه تو ایرانی نیستی، هندی هستی.
بعثی با اشاره حلقه ی ازدواجش رو از دست چپش درآورد و گفت بگیر و بعد به نشانه ی هواپیما، دستش را در هوا تکان داد و مشغول جلب اعتماد من شد. وقتی متوجه منظور کثیفش شدم با عصبانیت گفتم من مسلمانم، تو هم مسلمانی، تو برادر دینی من هستی. برگشتم و سرجایم نشستم.
فاطمه که دید من عصبانی ام و خیلی هم ترسیده ام گفت نترس اینها دارند ما را امتحان می کنند. من دو سه روز اول از این حرکات و مزخرفات زیاد دیدم و شنیدم.
خداراشکر ما الان رسماً اسیر دولت عراق هستیم. در جبهه های اول کسی ما را ندیده و هویت ما را نشناخته بود. اما الان خیلی از برادران ایرانی اینجا از وجود ما مطلع هستند و ما را دیده اند.
اما این حرف ها برای آرامش دل پریشان من کافی نبود. گفتم ما با سه نفر اسیر شدیم. دکترهادی عظیمی، میراحمد میرظفرجویان و مجید جلالوند که اصلا نمی دانم چه بلایی سرشان آمده.
استدلال فاطمه منطقی بود اما تشنج عصبی و شوک شدیدی به من وارد شده بود. سراسر بدنم خیس عرق بود، احساس تهوع و دل آشوبه ی شدیدی داشتم. بی صدا به گوشه ای از اتاق خزیدم و در حالیکه دلم را به شدت می فشردم از درد جسمی و اضطراب روحی به خودم می پیچیدم.
مریم با چشمان محزون و مضطرب کنارم نشست و سعی می کرد با شوخی از کنار پیشنهاد و نگاه های کثیف آنها بگذرد.
غذا خوردن با دست های آلوده، کار خودش را کرده بود. مبتلا به دل پیچه و اسهال شدیدی شده بودم که توان برخاستن را هم از من سلب کرده بود.
صبح روزبعدباصدای همهمه ی بیرون، سرآسیمه بلند شدیم و از پشت پنجره بیرون را نگاه کردیم.
کامیونی پر از اسیران ایرانی از نظامی گرفته تا غیرنظامی و پیر و جوان، وارد زندان کردند. پلاک ماشین شماره ی اهواز بود. هرکسی پائین می آمد با یک لگد به سمت دیگر پرتابش می کردند. استقبال تحقیر آمیزی بود.
تمام وجودم چشم شده بود تا شاید آشنایی را پیدا کنم. خدایا این همه آدم را از کجا می گیرند؟ اگر آقا یا رحیم یا سلمان یا محمد یا هرکدام از برادرانم را ببینم چه عکس العملی نشان بدهم؟ او را صدا بزنم یا ساکت باشم؟
در همین حین دختر دیگری را به سمت اتاق ما آوردند. باورمان نمی شد ۲۶ مهر است و اینها هنوز در جاده اسیر می گیرند. بی اعتنا به همه ی محدودیت ها و ملاحظات به استقبالش رفتیم. برای اینکه با هم ارتباط نگیریم او را از ما ترسانده بودند. احتیاط می کرد و کمتر به سمت ما می آمد.
اما بعد از چند ساعت خودش را معرفی کرد.
حلیمه کارآزموده،کارمند بهداری و مامای بیمارستان نهم آبان(شهید بهشتی فعلی) هستم. از اول جنگ شبانه روز در بیمارستان درگیر مداوای مجروحین جبهه و بمباران ها بودیم. خانم دلگشا مدیر بیمارستان گفتند شما بروید استراحت کنید و چند روز دیگر برگردید.
من هم رفتم پیش نامزدم نادر ناصری که باهم بیائیم اما متأسفانه زمانی که جاده در دست عراقی ها افتاده بود هردونفرمان اسیر شدیم.
نادر را به اتاق برادران بردند و مرا به اینجا آوردند. (نادر و همه کسانی که در بازداشتگاه مرزی تنومه بودند مفقودالاثر شدند)
اگر چه نمی خواستیم تنهایی ما با اسارت خواهران دیگر پر شود اما حالا دیگر یک جمع چهارنفره شده بودیم.
#من_زنده_ام
#خاطرات_دوران_اسارت
#باقلم_معصومه_آباد
@razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤📽 ای رفیق دلمون سنگ نبوده آهن نیست😔😪۲
🎬مداحی سیدرضانریمانی
☑️کلیپ مداحی
🌷صلوات🌷
@razmandegan_eslam_kerman
◻زیارت #امام_حسن(علیه السلام) در روز دوشنبه:
ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺭَﺏِّ ﺍﻟْﻌَﺎﻟَﻤِﻴﻦَ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺃَﻣِﻴﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔَ ﺍﻟﺰَّﻫْﺮَﺍﺀِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣَﺒِﻴﺐَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻِﻔْﻮَﺓَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺃَﻣِﻴﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣُﺠَّﺔَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻧُﻮﺭَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻِﺮَﺍﻁَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺑَﻴَﺎﻥَ ﺣُﻜْﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻧَﺎﺻِﺮَ ﺩِﻳﻦِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺴَّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺰَّﻛِﻲُّ ، ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﺒَﺮُّ ﺍﻟْﻮَﻓِﻲُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻘَﺎﺋِﻢُ ﺍﻟْﺄَﻣِﻴﻦُ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻌَﺎﻟِﻢُ ﺑِﺎﻟﺘَّﺄْﻭِﻳﻞِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻬَﺎﺩِﻱ ﺍﻟْﻤَﻬْﺪِﻱُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮُ ﺍﻟﺰَّﻛِﻲُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲُّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲُّ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﺍﻟْﺤَﻘِﻴﻖ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪُ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖُ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺃَﺑَﺎ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﻭَ ﺭَﺣْﻤَﺔُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗُﻪُ.
◻زیارت #امام_حسین (علیه السلام) در روز دوشنبه:
ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺃَﻣِﻴﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺳَﻴِّﺪَﺓِ ﻧِﺴَﺎﺀِ ﺍﻟْﻌَﺎﻟَﻤِﻴﻦَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧَّﻚَ ﺃَﻗَﻤْﺖَ ﺍﻟﺼَّﻼﺓَ ﻭَ ﺁﺗَﻴْﺖَ ﺍﻟﺰَّﻛَﺎﺓَ ﻭَ ﺃَﻣَﺮْﺕَ ﺑِﺎﻟْﻤَﻌْﺮُﻭﻑِ ﻭَ ﻧَﻬَﻴْﺖَ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤُﻨْﻜَﺮِ ﻭَ ﻋَﺒَﺪْﺕَ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻣُﺨْﻠِﺼﺎ ﻭَ ﺟَﺎﻫَﺪْﺕَ ﻓِﻲ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺣَﻖَّ ﺟِﻬَﺎﺩِﻩِ ﺣَﺘَّﻰ ﺃَﺗَﺎﻙَ ﺍﻟْﻴَﻘِﻴﻦُ ﻓَﻌَﻠَﻴْﻚَ ﺍﻟﺴَّﻼﻡُ ﻣِﻨِّﻲ ﻣَﺎ ﺑَﻘِﻴﺖُ ﻭَ ﺑَﻘِﻲَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞُ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭُ ﻭَ ﻋَﻠَﻰ ﺁﻝِ ﺑَﻴْﺘِﻚَ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺒِﻴﻦَ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮِﻳﻦَ. ﺃَﻧَﺎ ﻳَﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﻣَﻮْﻟًﻰ ﻟَﻚَ ﻭَ ﻟِﺂﻝِ ﺑَﻴْﺘِﻚَ ﺳِﻠْﻢٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺳَﺎﻟَﻤَﻜُﻢْ ﻭَ ﺣَﺮْﺏٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺣَﺎﺭَﺑَﻜُﻢْ ﻣُﺆْﻣِﻦٌ ﺑِﺴِﺮِّﻛُﻢْ ﻭَ ﺟَﻬْﺮِﻛُﻢْ ﻭَ ﻇَﺎﻫِﺮِﻛُﻢْ ﻭَ ﺑَﺎﻃِﻨِﻜُﻢْو ﻟَﻌَﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺃَﻋْﺪَﺍﺀَﻛُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺄَﻭَّﻟِﻴﻦَ ﻭَ ﺍﻟْﺂﺧِﺮِﻳﻦَ ﻭَ ﺃَﻧَﺎ ﺃَﺑْﺮَﺃُ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ ﻣِﻨْﻬُﻢْ. ﻳَﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﻳَﺎ ﺃَﺑَﺎ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻳَﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﻳَﺎ ﺃَﺑَﺎ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻫَﺬَﺍ ﻳَﻮْﻡُ ﺍﻟْﺈِﺛْﻨَﻴْﻦِ ﻭَ ﻫُﻮَ ﻳَﻮْﻣُﻜُﻤَﺎ ﻭَ ﺑِﺎﺳْﻤِﻜُﻤَﺎ ﻭَ ﺃَﻧَﺎ ﻓِﻴﻪِ ﺿَﻴْﻔُﻜُﻤَﺎ ﻓَﺄَﺿِﻴﻔَﺎﻧِﻲ ﻭَ ﺃَﺣْﺴِﻨَﺎ ﺿِﻴَﺎﻓَﺘِﻲ ﻓَﻨِﻌْﻢَ ﻣَﻦِ ﺍﺳْﺘُﻀِﻴﻒَ ﺑِﻪِ ﺃَﻧْﺘُﻤَﺎ ﻭَ
ﺃَﻧَﺎ ﻓِﻴﻪِ ﻣِﻦْ ﺟِﻮَﺍﺭِﻛُﻤَﺎ ﻓَﺄَﺟِﻴﺮَﺍﻧِﻲ ﻓَﺈِﻧَّﻜُﻤَﺎ ﻣَﺄْﻣُﻮﺭَﺍﻥِ ﺑِﺎﻟﻀِّﻴَﺎﻓَﺔِ ﻭَ ﺍﻟْﺈِﺟَﺎﺭَﺓِ ﻓَﺼَﻠَّﻰ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻤَﺎ ﻭَ ﺁﻟِﻜُﻤَﺎ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺒِﻴﻦ.
—------—
به کانال هیات رزمندگان اسلام استان کرمان بپیوندید
@razmandegan_eslam_kerman
#حدیث_نور
✅ حضرت امام حسین علیه السلام می فرمایند:
🍃ای فرزند آدم! یاد کن مرگ خویش را، و خوابیدن خود را در قبرت، و ایستادن خود در برابر خدا را، در حالی که اعضایت علیه تو شهادت می دهند.
📖 ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۲۹
@razmandegan_eslam_kerman