eitaa logo
احسان تبریزیان
1هزار دنبال‌کننده
99 عکس
84 ویدیو
7 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار، فکنده است به جانم شرری که به جان آمدم و، شهرهٔ بازار شدم در میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد از دم رِند می‌آلوده، مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
در شاهراه عشق ز افتادگی مترس! کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است...
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است مرا تبسم گل های روی میز بس است به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد اگر بس است همین چند خرده ریز بس است همیشه قسمت فواره سرنگون شدن است تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است! به فکر پرچم تسلیم باش و نامه ی صلح نه دوست مانده نه دشمن،دگر ستیز بس است به جای گوهر و یاقوت،سنگ در کف توست هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است! فاضل نظری
یک رود و صد مسیر، همین است زندگی با مرگ خو بگیر! همین است زندگی با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه ای رود سربه زیر! همین است زندگی تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار دریاست یا کویر؟ همین است زندگی! برگِرد خویش پیله‌تنیدن به صد امید این «رنج» دلپذیر همین است زندگی پرواز در حصار، فروبسته حیات آزاد یا اسیر، همین است زندگی چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن «لبخند» ناگریز، همین است زندگی دلخوش به جمع‌کردن یک مشت «آرزو» این «شادی» حقیر همین است زندگی با «اشک» سر به خانه دلگیر «غم» زدن گاهی اگر چه دیر، همین است زندگی لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو از ما به دل مگیر، همین است زندگی "فاضل نظری"
🔹غزلی کوتاه و زیبا در مدح ارباب عالم تويی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختيم چه غم جزای سوختگان در غمت دو چندان است به احتياج سراغ از غم تو می‌گيريم که غم قنوت نياز نيازمندان است از آن زمان که گرفتی ز مردمان بيعت جدال عهدشکن‌ها و پاييندان است خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما تويی که نام تو در صدر سربلندان است
وصف حال این روزهای ما گر نمی آمیخت با ظاهر پرستی دین ما سایه نفرین نمی افتاد بر آمین ما در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم از سفر واداشت ما را توشه سنگین ما عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟گفت راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما بی تو چون بیمار ، زیر دست عقل افتاده ایم ای طبیب ای کاش برمیخواست از بالین ما ای که گفتی دوستانم رشک بر من می برند دشمنان هم چون تو ناچارند از تحسین ما
غم مخور، ايام هجران رو به پايان می‌رود اين خماری از سر ما می گساران می‌رود پرده را از روي ماه خويش، بالا می‌زند غمزه را سر می‌دهد، غم از دل و جان می‌رود بلبل اندر شاخسار گل هويدا می‌شود زاغ با صد شرمساری از گلستان می‌رود محفل از نور رخ او نورافشان می‌شود هر چه غير از ذكر يار، از ياد رندان می‌رود ابرها از نور خورشيد رُخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان می‌رود وعده ديدار نزديک است، ياران مژده باد روز وصلش می‌رسد، ايام هجران می‌رود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 نماهنگ میدان دارها با شعری از برادر
❤️غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد احبّا نمی‌برم به اطبّا 🌺گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را 🔹سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
یکی از غزل های فوق العاده زیبای ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌ نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند استاده‌ام نُشّاب را مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را سعدی چو جورش می‌بری؟ نزدیک او دیگر مرو ای بی بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را نُشّاب=تیر انداز
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را معنا: اگر آن بت زیبارو در برابر هر پرهیزگار بگذرد، چشم آن پرهیزگار بر ابروی او می‌افتد و نمازش باطل می‌شود. # من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را معنا: من حیوان وحشی نیستم که در فکر جان خود باشم، اگر او با تیر مرا بزند من در برابر تیرها می‌ایستم و جان می‌سپارم. # مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را معنا: هیچکس مانند من قدر یار و دوستی را که در کنارش باشد نمی‌داند، ماهی زمانی ارزش آب را می‌فهمد که بر خشکی بیفتد. # امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را معنا: امروز و در این زمان در دریای عشق غرق شده‌ام و منتظرم تا به خشکی برسم، هر وقت نجات یافتم، آن وقت درد و رنج غرق بودن را با تو خواهم گفت. # «سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را معنا: (کسی به سعدی می‌گوید) : «ای سعدی! هنگامی که می‌بینی او به تو سخت می‌گیرد و تو جور او را می‌کشی، دیگر نزدیک او نرو.» (سعدی پاسخ می‌دهد) : «ای بی‌بصیرت! تو گمان می‌کنی من به اختیار خود می‌روم؟ او قلاب عشقش را به گلوی من متصل کرده و آن را می‌کشد.»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤اجرای زیبای این غزل توسط همایون شجریان
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
نه حرف می‌زنی نه‌ نگه‌ می‌کنی نه ‌ناز! بر من درِ امید به یکبارِ بسته‌ای
هلاکِ حُسن خدادادِ او شوم که سراپا چو شعرِ حافظِ شیراز انتخاب ندارد
❤️ایام زیارت مخصوصه امام رضا جان وقتی که رنگ‌ غم می گیره روزگارم وقتی که از تموم دنیا گله دارم سرم رو میزارم رو شونه ی ضریحت تموم دلتنگی هامو برات می بارم بهترین خاطره های زندگیم توی صحن تو رقم خورده آقا مادرم یادم داده از کوچیکی، توی سختیا بگم امام رضا دردامو میگم با پنجره فولاد من عالمی دارم با صحن گوهرشاد ........ کبوتر جلد هوای گنبدم من مسافر همیشگیه مشهدم من امام رضایی ام به لطف مادر تو خدا رو شکر به عشق تو زبون زدم‌ من من همون بنده سر تا پا گنام که هر از گاهی به پابوست میام هر کی میرسه یه حاجتی داره ولی من فقط خود تو رو میخوام پر بستم اما، بازم هواییم کن اربعین امسال، کرببلاییم کن شعر و نغمه: 🆔https://eitaa.com/ehsantabriziyan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنه کار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن گلی که مرا خوار کرده است فاضل نظری
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است قلندرها و درویشان و حق‌گویان و عیّاران! من از راهی خبر دارم که ذکرش قل‌هوالله است ندارم آرزویی جز مقام عشق ورزیدن که از دل آخرین حبّی که بیرون می‌شود، جاه است... سکوتی سایه افکنده‌ست همچون ابر بر صحرا شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است کسی با چاه راز رنج خود را باز می‌گوید چه تسبیحی‌ست این؟! آه است، این آه است، این آه است نمی‌خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است به سویش بس‌که مردم چون گدا دست طلب دارند جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست به هرتقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند موج‌های پریشان تو را می‌شناسند پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند بوی توحید مشروط بر بودن توست ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند گر چه روی از همه خلق پوشیده داری آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند اینک ای خوب! فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می‌شناسند کاش من هم عبور تو را دیده بودم کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند 📝
آیین نکوداشت تخت فولاد همراه با رونمایی از کتابخانه دیجیتال و محصولات فرهنگی با حضور شهرداران اصفهان ، نجف ، کوفه و شعرخوانی جمعه ۲۶ خرداد ساعت ۹:۳۰ صبح خیابان استانداری،گذر سعدی ، عمارت تاریخی سعدی http://takhtefoulad.ir https://eitaa.com/takhtefoulad_ir
آیین اختتامیه حضور برای عموم آزاد است
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود